مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

به پرسمان خوش آمدید
لطفا از توهین و تحقیر دیگران و بیان نظر بدون آدرس و نشانی اکیدا خودداری کنید. شرعا راضی نیستم.
هدف از راه اندازی این وبلاگ -به حول و قوه الهی- پاسخ به شبهات و سوالات می باشد.
و لذا قصد ما تنها کپی برداری نبوده، بلکه جامعه هدف ما نسل جوان است.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ بهمن ۹۸، ۰۹:۵۵ - آموزش فروشندگی طلا و جواهر
    فوق العادست
نویسندگان

: مسئله "جبر و اختیار" از دیرباز دغدغه‌ی ذهن بشر بوده  و هست و فلاسفه، حکما و کلامیون، بحث‌های بسیار گسترده‌ای در باره بیان داشته‌اند. عده‌ای قائل به "جبر محض" شدند، عده‌ی دیگر قایل به اختیار محض شدند و اندیشه اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله، در مکتب اهل بیت علیهم السلام نیز فرمود: «نه جبر محض است و نه اختیار محض است، بلکه امری بین او است».

بهانه:

مطرح کردن "علم خدا" در این مقوله، بیشتر بهانه برای توجیهاتی است که در ادامه اشاره خواهد شد. چرا که مسئله "جبر و اختیار"، به نظام این خلقت بر می‌گردد. پس اگر جبر محض حاکم باشد، اولاً معلوم و مشهود همگان می‌شود و ثانیاً امکان انکار را از میان بر می‌دارد – و اگر اختیار محض باشد، هیچ قانونی بر نظام هستی حاکم نشده و همه چیز از همان اول متلاشی و معدوم می‌گردد، چرا که قوانین حاکم، جبر است و گریزی از آن نیست.

پس خدا هست – خدا (العیاذ بالله) نیست – خدا می‌داند – خدا (العیاذ بالله) نمی‌داند و ...، همه بهانه است.

بهانه برای نفی خدا:

دقت کنید که گاه خود بحث «جبر و اختیار»، بهانه‌ای است برای نفی غیر مستقیم و یا مستقیم خدا! می‌خواهند القا کنند که اگر جبر است، پس از خدا فعل پوچ، عبث و حتی ظلم صادر می‌شود – و اگر جبر نیست، پس خدا همه را به حال خود رها کرده است (اعتقاد یهودیان از گذشته)! اگر خدا می‌داند، پس خودش چنین کرده است و می‌کند، و اگر نمی‌داند، پس این خدا نادان و جاهل است! و چون هیچ کدام از این تعاریف و صفات به واجب الوجودی که هستی و کمال محض است راه ندارد، به جای نفی این اندیشه‌ها و تصورات غلط، خودش را نفی و انکار می‌کنند.

بهانه برای انکار معاد:

بدیهی است که اگر "جبر محض" حاکم باشد، دیگر هیچ دلیلی برای ارسال انبیا و انزال وحی و هدایت بشر باقی نمی‌ماند. پس دعوت، امر و نهی، رهنود، توصیه، تذکر و ... همه بی‌مورد است و بالبتع معاد، حساب و کتاب، عاقبت امور، پاداش و کیفر (بهشت و جهنم) نیز همه بی‌مورد خواه بود. پس به بهانه‌ی علم خدا، تمامی حکمت الهی و نیز هدایت، نبوت، وحی، کتاب ... و آخرت را تکذیب می‌کنند.

بهانه برای توجیه ظلم:

همه این بهانه‌ها، در نهایت برای توجیه ظلم ظالمین است. اگر دقت کنید، همیشه پس از بحث «خدا می‌داند، خدا می‌دانست ... پس جبر است»، فوری نام یزید و شمر و ابن ملجم را می‌آورند! خب هدف چیست؟ چرا اینجا دیگر نامی از ارسطو و افلاطون و حتی داروین، فروید، هگل، مارکس، هاوکینگ و ... را نمی‌آورند؟! چرا نمی‌گویند: اینها هیچ کدام دانشمند نیستند، اگر مطلبی را تصدیق یا تکذیب می‌کنند، همه جبر است؟! چون هدف اینها اصلاً روشن شدن یک قانون تکوینی و حاکم بر نظام خلقت نمی‌باشد، بلکه فقط توجیه و تطهیر ظلمِ ظالمین در گذشته است، تا ظلم ظالمین و مستکبرین فعلی نیز توجیه شود و بدتر آن که نه فقط توجیه شود، بلکه گناه و فعل زشت و کریه‌شان به گردن خدا بیافتد.

می‌خواهند بدینوسیله قلوب مردم را نسبت به ظالمین نرم و رؤف و نسبت به خدا بغض‌آلود کنند. هم بگویند آنها در ظلم‌شان مقصر نیستند، هم بگویند: هر چه از ظلم می‌بینید را [العیاذ بالله] خدا کرده است.

یزید ملعون از بنیانگذاران:

بحث «جبر و اختیار» از دیرباز مطرح بوده است. افلاطون‌ها و ارسطو‌ها، اسطوره‌های تدوین استدلال‌های آن هستند. اما در عالَمِ "حکومت و سیاست"، بارزتر از "یزید ملعون" نمونه‌ای نداریم. او پس از فاجعه کربلا و آن ظلم عظیم و جنایاتی که سرنوشت اسلام، مسلمین و جامعه‌ی بشری را تغییر داد، در بارگاه حکومتش، به حضرت زینب علیهاالسلام که در حال اسارت بود، گفت: «دیدی خدا با برادرانت چه کرد؟!»، یعنی جبری بود از ناحیه خدا. البته ایشان نیز جواب حکیمانه، فلسفی، عرفانی، ادبی، تاریخی و سیاسی بسیار ژرفی دادند و فرمودند: «مَا رَأیت الاّ جَمیلاَ»؛ یعنی از فعل خدا، جز کمال و زیبایی [حیات و عشق و معرف و محبت و مودت و ایثار و شهادت و لقاء الله] ندیدیم، اما آن چه تو کردی، همه ظلم بود.

بحث "جبر یا اختیار" خودش دلیل است:

بحث قدیمی و مفصل بر سر این که آیا جبر محض حاکم است یا اختیار محض، خود دلیل بر این است که هیچ کدام به صورت محض و مطلق حاکم نیستند. اگر اختیار محض بر نظام خلقت حاکم بود، هیچ قاعده‌ و قانون علمی به وجود نمی‌آمد و اگر می‌آمد، به سرعت منهدم می‌شد – و اگر جبر محض حاکم بود، کسی اختیار تردید نداشت.

آن گروهی که اعتقاد به جبر محض دارند و می‌گویند: "همه جبر است" و بهانه می‌آورند که "چون خدا عالم است"، آیا از روی جبر سخن می‌گویند یا اختیار؟ و اگر جبر است، پس چرا دلیل می‌آورند تا به مخاطب ثابت کنند؟! بالاخره انکار او نیز جبری است، از خودش اختیاری ندارد که با شنیدن استدلال، رأی و نظرش برگردد. اگر این به جبر استدلال می‌کند و آن به جبر رد و انکار می‌کند که عالم مسخره می‌شود، حالا خواه جبر باشد یا اختیار.

آیا آن گروهی که اعتقاد به اختیار محض دارند، بر هر چیزی مختارند؟! اینها چرا استدلال می‌آورند؟ استدلال بر قوانین محکم عقلی و علمی استوار است که همه "جبر" است.

نه جبر محض است و نه اختیار محض:

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: بالاخره جبر است یا اختیار؟ فرمودند: «لا جَبرَ ولا تَفویضَ لکِن أمرٌ بَینَ أمرَین – نه جبر است و نه تفویض (اختیار محض)، بلکه امریست بین این دو».

خب، حالا دقت کنیم که:

*- انسان از یک سو مجبور به هر چیزی یا کاری نمی‌باشد؛ و از سوی دیگر، همان برخورداری از اختیارش نیز جبری است. چرا که خودش به خودش اختیار نداده است و محدوده‌ی اختیار را نیز خودش تعیین و ترسیم نکرده است.

*- انسان در انتخاب اختیار دارد، اما در قانون و عاقبت اختیاری ندارد. چرا که خلقت و قوانین‌اش را به میل و اختیار او خلق نکرده‌اند. پس انتخابش "اختیاری" و عواقبش "جبری" می‌باشد.

انسان می‌تواند اختیار کند که کم یا زیاد آبی، شرابی، یا سمّ، یا اسیدی بنوشد؛ اما هیچ گاه نمی‌تواند در خصوص اثر آنها "اختیار" کند، همه جبری است.

انسان می‌تواند اختیار کند که بیش از حد خوراک‌های چرب و لذید تناول کند، اما نمی‌تواند اختیار کند که چربی و کلسترول‌اش بالا نرود و یا به وسیله این خوردن، علم او در شیمی یا فیزیک زیاد شود - می‌تواند اختیار کند که خود را از بلندی کوه یا بام، به پایین پرت کند، اما نمی‌تواند اختیار کند که پس از پرش و رسیدن و برخورد شدید با زمین، به جای مُردن یا مصدومیت شدید، ناگاه مرد شش میلیون دلاری و یا اسپایدرمن شود.

علم خدا و عمل ما:

خطای ذهن اینجاست که از سویی فقط آخر کار را می‌بیند و از سویی دیگر با یک مقوله‌ی عقلی، احساسی برخورد می‌کند. یعنی چون نگران وضع و عاقبت خودش است، زود می‌گوید: «اگر خدا می‌دانست که من چه خواهم کرد، پس من مجبور بودم».

اما علم خداوند علیم، محدود به آخر و نتیجه کار نیست. او می‌داند که عالم هستی و انسان را چگونه خلق کرده است – به انسان عقل، شعور، فطرت (در درون) و نیز نبی، رسول، وحی و امام (در بیرون) داده است – می‌داند که به این بشر جبرهایی حاکم کرده و اختیاراتی نیز داده است و می‌داند که او به اختیار خودش، از این امکانات چگونه بهره می‌برد.


  • .......

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی