مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

به پرسمان خوش آمدید
لطفا از توهین و تحقیر دیگران و بیان نظر بدون آدرس و نشانی اکیدا خودداری کنید. شرعا راضی نیستم.
هدف از راه اندازی این وبلاگ -به حول و قوه الهی- پاسخ به شبهات و سوالات می باشد.
و لذا قصد ما تنها کپی برداری نبوده، بلکه جامعه هدف ما نسل جوان است.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ بهمن ۹۸، ۰۹:۵۵ - آموزش فروشندگی طلا و جواهر
    فوق العادست
نویسندگان

حضرت ابوالفضل (ع) در روز چهارم شعبان سال 26 هجری به دنیا آمد. مرحوم بیرجندی در وقایع الشهور و الایّام از معاصرین خود نقل می کند که آن سرور در شب چهارم شعبان به دنیا آمد. سنّ آن حضرت را از 32سال تا 39 سال نوشته اند، و در جنگ صفّین سن آن حضرت بین 15تا 17 سال بوده، و حضرت زینب(ع) حدود بیست سال از او بزرگ تر بوده است، و با توجه به این حساب- با اندک اختلافی- حضرت ابو الفضل از35سال کمتر و از 38سال بیشتر نداشته، و ازدواج مادرش هم زودتر ازسال 22هجری نبوده است.

بنابراین، هنگام شهادت پدر بزرگوارش 18ساله و در کربلا 38ساله می باشد و اخبار هم تحقیق ما را تایید می کند. سید محسن عاملی در مجالس السنیّه می نویسد: «آن جناب در سال 26هجری به دنیا آمد و در بعضی از جنگ ها شرف حضور داشته، لکن پدرش به او اجازۀ رزم نمی داد و هنگام شهادت 34سال از سنّ مبارکش گذشته بود. مرحوم بیرجندی گوید: اکثر روایات دلالت داردکه سنّ ابوالفضل(ع) در زمان شهادت 35سال بوده است، در این صورت تولّد ایشان در سال 25هجری خواهد بود.»

در ادب آن جناب همین کافی است که هیچگاه بدون اذن امام حسین (ع) نزد او نمی‌نشست، و مانند بنده‌ای کنار مولای خود بود. و اوامر و نواهی آن حضرت را اطاعت می نمود، و هرگاه او را صدا می زد می فرمود: یا ابا عبدالله، یابن رسول الله، یا سیّدی، و در تمام عمر هیچگاه امام حسین را برادر صدا نزد، مگر روز عاشورا آن وقت که بر اثر ضربت عمود آهنین از اسب به زمین می افتاد. (معالی السبطین: 1/271) و نقل می کنند: جهتش این بود که در آن ساعت فاطمه زهرا (ع) را دید که به او خطاب فرمودند: وَلَدِی عَبّاس.

با اندکی دقت در زندگی غرورآفرین حضرت عباس علیه السلام و به ویژه درخشندگی چشم‌گیر او در واقعه کربلا، میراث سترگی که امام علی علیه السلام و نیاکان حضرت عباس علیه السلام در او به ودیعه گذاشته بودند، به خوبی دیده می شود. تلاش‌ها، رشادت‌ها و فداکاری‌هایی که حضرت عباس علیه السلام در واقعه کربلا از خود نشان داد، یادآور شجاعت‌های حضرت علی علیه السلام و نیاکان مادری حضرت عباس علیه السلام است؛ چرا که عباس علیه السلام ثمره پیوندی مقدس بود؛ بین ابرمرد تاریخ و زنی که شایسته ترین برای ازدواج با او به شمار می‌رفت.

برای شناخت کامل عباس علیه السلام می‌توان به شش صفت عمده و شاخص او بسنده کرد که همگی درواقعه بزرگ عاشورا نمود یافت. این شش صفت، ریشه در نسب گرانسنگ او نخست از جهت پدری و دوم درنیاکان مادری اش داشت. برای اثبات جنبه مادری آن می‌توان به دستور امیرالمؤمنین به عقیل پیش از خواستگاری ام البنین علیهاالسلام اشاره کرد.

قمر منیر بنی هاشم، سپهسالار عشق

حضرت، از برادر خویش، عقیل خواست که برای او زنی از خانواده‌ای اصیل، شجاع و خداپرست برگزیند تا پسری شجاع برای او به دنیا آورد. عقیل بن ابی طالب، یکی از چهار فردی بود که در عصر خود به نسب شناسی شهرت داشت. چون عقیل از اصالت خاندان و فرهیختگی پدران و جنگاوری نیاکان حضرت امّ البنین علیهاالسلام آگاهی داشت، ایشان را به امیرمؤمنان علی علیه السلام معرفی کرد.

نیکوست نیم نگاهی به تلاش‌های حضرت عباس علیه السلام در آیینه میراثی که پدران ایشان برایش باقی گذاشته بودند، انداخته شود.

1. میراث پرچمداری

از آنجا که بارزترین ویژگی حضرت عباس علیه السلام در واقعه عاشورا، پرچمداری اعتقادی، سیاسی و نظامی ایشان بوده و این ویژگی حضرت سبب تمایز و بلندی او نسبت به دیگریاران امام حسین علیه السلام است، بجاست که نگاه عمیق تری به این ویژگی حضرت بشود و به این موضوع بیش تر پرداخته گردد تا اهمیت جایگاه و عملکرد حضرت عباس علیه السلام نیز در قیام حسینی علیه السلام آشکارتر شود.

امام علی علیه السلام بزرگ ترین پرچمدارصدر اسلام

حضرت علی علیه السلام در بیش ترجنگها شرکت داشت و در هر جنگی که شرکت می کرد، پرچمدار بود. در جنگ بدر لشکر اسلام سه پرچمداشت: سفید، سیاه و یک پرچم دیگر که از مرط عایشه تهیه شده بود. این پرچم را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام داد.

در غزوه احد نیز پرچمداری گروه مهاجرین با علی علیه السلام بود و حتی نگاشته‌اند که پرچمداران کفار همگی به دست امیرالمؤمنین علیه السلام کشته شدند و پرچم آنان بر زمین افتاد. در این هنگام، زنی به نام عمرة بن علقمةحارثیة ـ از جمله زنانی که برای تقویت روحیه جنگجویان خود و ستاندن انتقام کشتگان بدر به میدان آمده بودندـ پرچمی برافراشت و آن را به دست غلامی حبشی به نام صؤاب ـ غلام فرزندان ابی طلحه ـ داد که او نیز توسط مسلمانان هلاک شد. این افتضاح بزرگ، شکستی غیرقابل جبران برای کفار به حساب می آمد. اینکه یک زن و غلامی حبشی پرچم سپاه را بالا نگه دارند. حسان بن ثابتانصاری در توصیف آن چنین سرود: «فَلَولاَ لِوَاءُ الْحَارِثِیَّةِ اَصْبَحُویُبَاعَونَ فِی الاَْسْوَاقِ بَیْعِ الْجَلاَئِبِ / اگر زن حارثیه بیرق را برنداشته بود، پرچم شان را در بازارها به فروش می گذاشتند.»

در جنگ خیبر، درخششیچشمگیر از پرچمداری امیرالمؤمنین علیه السلام در خاطره تاریخ باقیماند. در این جنگ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرچمی سفید بست و به جنگ با خیبریان شتافت. در بین یهودیان، پهلوانی تنومند و درشت اندام به نام مرحب بود که در درگیری تن به تن، چند تن از پهلوانان لشکر اسلام را به شهادت رسانید و جنگ با یهودیان به حالت رکود رسید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مواجهه با دیوارهای بلند دژ نفوذناپذیر یهودیان، پرچم را به دست ابوبکر داد. او تا شببه جنگ پرداخت؛ ولی هیچ فتحی بهارمغان نیاورد. روز دیگر پرچم را به دست عمر بن الخطاب داد و لشکری را نیز با او همراه کرد. وی نیز از صبح آن روز تا شب جنگید؛ اما پیروز نشد. سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لاََدْفَعَنَّ الرَّایَةَ غَدَا اِلَی رَجُلٍ یُحِبُّ اللّهَوَ رَسُولَهُ لاَ یَنْصَرِفُ حَتَّی یَفْتَحَ اللّهُ عَلَی یَدِهِ؛فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش صلی الله علیه و آله را دوست دارد و برنمی گردد تا خدا به دست او[ما را] پیروز گرداند.»

همگان منتظر بودند تا ببینند فردا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرچم را به دست چهکسی می دهد؟ فردا صبح پیامبر صلی الله علیه و آله دنبال امام علی علیه السلام فرستاد که بیمار و درخیمه خوابیده بود. او در اثر چشم درد جایی را نمی دید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در چشمان او دمید و علی علیه السلام چشمان خود را باز کرد؛ سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پرچم را به او داد. او مقابل درب خیبر رفت. پهلوانان یهود، یکی پس از دیگری بیرون می آمدند و با امام علی علیه السلام مبارزه کرده، به هلاکت می رسیدند.

در این هنگام، پهلوانی از آنان بیرون آمد که گرزی آهنین در دست داشت (و به نوشته برخی، او مرحببوده است.) او آن را محکم به سپرامام علی علیه السلام زد. سپر او شکست؛ ولی امام به سمت دروازه دوید و درب قلعه را از جا کند و از آن به جای سپر استفاده نمود؛ در حالی که پس از جنگ وقتی هشت نفر از اصحاب خواستند آن در را جابه جا کنند، نتوانستند.

عباس علیه السلام پرچمدار امام حسین علیه السلام

این ویژگی، منصب بزرگی بود که از امام علی علیه السلام به حضرت عباس علیه السلام ارث رسیده بود. صبح روز عاشورا،امام حسین علیه السلام یاران خود را به دو دسته تقسیم کرد که شامل سی نفر سواره نظام و چهل نفر پیاده نظام بودند. امام فرماندهی میمنه را به زهیر بن قین، میسره را به حبیب بن مظاهر و پرچم را به برادر خود حضرت عباس علیه السلام که از همه شجاع تر بود، سپرد.

امام حسین علیه السلام به دلیل نقش حساس عباس علیه السلام در رویارویی با دشمنان، به ایشان اجازه مبارزه و جنگنمی دادند؛ زیرا چه بسا شهادت ایشان به دلیل دارا بودن نقش پرچمداری می‌توانست ضربه جبران ناپذیری به روحیه سپاه وارد سازد؛ ولی ایشان با پرچم داری اش، وظیفه خویش را به بهترین وجه به انجام رساند.

نگاشته اند هنگامی که اسیران کربلا را به شهر شام بردند، در میان وسایل غارت شده از شهیدان کربلا، پرچمی بود که در اثر ضربات شمشیرو نیزه، آسیب دیده بود. وسایل را پیشروی یزید نهادند. یزید پرچم مذکور را برداشت و به دقت بدان نگریست و پرسید: «این پرچم در دست چه کسی بوده است؟» گفتند: «عباس بن علی علیهماالسلام». آن گاه با تعجب و شگفتی ایستاد و به حاضران گفت: «اَبَیْتَ اللَّعْنُمِنْکَ یَا عَبَّاس علیه السلام ...؛ نفرین از نام تو دورباد ای عباس! به راستی که این معنای کامل وفای برادر نسبت به برادرش است. خوب به این پرچم بنگرید، ببینید که بر اثر ضربه‌های پیکارگران جای سالمی بر آن نمانده است؛ ولی جایی که در دست پرچمدار قرار داشته، سالم است.»

این سخن کنایه از این بود که پرچمدار ضربه هایی که بر دستش فرود می‌آمده است، تحمل می نموده، ولی پرچم را رها نمی کرده است.

او پس از اینکه هر سه برادرش به شهادت رسیدند، خود به میدان شتافت و به شهادت رسید. با شهادت عباس علیه السلام، نامه پرچمداری در عصر حضور ائمه نیز بسته شد و تاریخ، نام او را به عنوان واپسین پرچمدار جنگ‌های دوره حضور پیشوایان معصوم علیهم السلام در خود ثبت نمود.

2. میراث سقایت

سقایت از جمله منصب‌های برجسته قریش بوده که به واسطه آن به اعراب فخرفروشی می کردند. متولی این منصب در قریش بنی هاشم بوده و حضرت هاشم، نیای سوم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله عهده دار آن بود و پس از آن به حضرت عبدالمطلب رسید.

امام رضا علیه السلام در این باره فرمود: «عبدالمطلب پنج خصلت پسندیده داشت که یکی از آنها سقایت حجاج بود.»

پس از عبدالمطلب و با ظهوراسلام، این منصب به عباس، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله واگذار شد. او از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درخواست نمود که اجازه دهد وی به حجاج بیت اللّه الحرام که در سرزمین منی بیتوته می کنند، آب بدهد. پیامبر صلی الله علیه و آله پذیرفت که این سنت حسنه تداوم یابد.

در هر حال، این امر نیز جزءمیراث اجداد حضرت عباس علیه السلام به شمار می آید که از حضرت هاشم و عبدالمطلب به او رسیده و او تنها کسی بود که پس از آنان لقب سقّا یافت و توانست این وظیفه را چه در واقعه کربلا و چه پیش از آن به بهترین وجه انجام دهد.

3. میراث شجاعت

شجاعت، مایه از نام علی علیه السلام گرفته و در قاموس اش، نام او را برصدر جای داده است. تاریخ هرگز رشادتها و نام آوری‌های او را از یاد نمی‌برد.

روزی را که در جنگ خندق، مشرکان مکه با طرح و نقشه قبیله بنی نضیر، ده هزار نفر از قبایل گوناگون عرب را جمع و به مدینه حمله کرده بودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با مشورت سلمان فارسی، دستور داد خندقی اطراف مدینه حفر نمایند تا از پیشروی مشرکان جلوگیری کنند. کافران یک ماه پشت خندق زمین گیر شده بودند و جز عده اندکی موفق به گذشتن از آن نشدند.

عمرو بن عبدود مسلمانان را بهتیغ زهرآگین زبان خود ریشخندمی کرد و فریاد برمی آورد: «کجایندمدعیان بهشت؟ آیا در میان شما یکنفر نیست که مرا به دوزخ روانه سازد یامن او را به بهشت بفرستم؟» نعره های او چونان پتکی بر سر مسلمانان فرودمی آمد. گوش‌ها را ناشنوا، دلها را ترسان و زبانها را از پاسخ بسته بود.

او پیوسته فریاد می کشید و فقط علی علیه السلام بود که هر بار از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رخصت مبارزه با او را می خواست؛ اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را امر به نشستن می‌کرد. عمرو برای بار سوم نعره کشیدو رجزهای خود را تکرار نمود و افزود: «صدایم از فریاد زدن گرفت! آیا در میان شما کسی نیست که گام به میدان نهد؟»

علی علیه السلام این بار به التماس، از پیامبر صلی الله علیه و آله اذن پیکار خواست. پیامبر صلی الله علیه و آله عمامه اش را بر سر اوگذاشت و برای او دعا کرد. او به جنگ با عمرو شتافت و وی را به هلاکت رسانید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز دربزرگداشت این پیکار قهرمانانه او فرمود: «ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْعِبَادَةِ الثِّقْلَینِ؛ ضربه [شمشیر] علی علیه السلام در روز [جنگ] خندق، والاتر ازعبادت جن و انس است.»

حمله های بی باکانه حضرتعباس علیه السلام نیز یادآور پیکار علی علیه السلام در غزوات صدر اسلام است. آن گاه که یک تنه، حلقه محاصره دشمن را شکست و همزمان خویش را رهاییبخشید. او حیدری دیگر بود که در هیئت عباس علیه السلام جلوه نمایی می کرد.

در رابطه با نبرد امام علی علیه السلام با عمرو بن عبدود نوشته اند: وقتیعلی علیه السلام با عمرو روبه رو شد، به او فرمود: «تو نذر کرده ای که اگر فردی از قریش، دو تقاضا از تو بنماید، یکی را بپذیری، آیا درست است؟» عمروپاسخ داد: «چنین است.» امام فرمود: «درخواست نخست من این است که اسلام بیاوری!» عمرو با پوزخندی گفت: «مرا به دین تو نیازی نیست!»

امام دوباره فرمود: «[درخواست دوم من این است که] از جنگ صرف نظرکنی و به زادگاهت برگردی و کاررسول خدا صلی الله علیه و آله را به دیگران واگذاری!» عمرو گفت: «چگونه بازگردم؟ من پس از جنگ بدر نذرکرده ام تا انتقام خویش را از محمد صلی الله علیه و آله نستانم، بر سرم روغن نمالم.»

گویا چاره ای جز جنگ نبود. عمرو از اسب خود پیاده شد و باعلی علیه السلام در افتاد. او با شمشیر ضربه‌ای سنگین به سر امام زد که سر اوشکافت و شمشیر به جلوی پیشانی وی اصابت کرد. گرد و غبار آوردگاه نبرد، به انتظار چشمهای نگران، نیشتر می زد که ناگاه صدای تکبیر علی علیه السلام بلند شد؛ اما مسلمانان دیدند که اودست از عمرو کشیده و راه می رود. گروهی از مسلمانان ساده انگار، پنداشتند علی علیه السلام از کشتن عمرو می ترسد. حذیفة به زمزمه معترضانساده لوح دامن زد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با عتاب به او فرمود: «بس کن حذیفة! علی علیه السلام خود [دلیل این کارش را] خواهد گفت.» پس از درنگی کوتاه، امام عمرو را هلاک کرد.

پس از بازگشت علی علیه السلام، پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: «چرا هنگامی که بر او پیروزشدی، او را نکشتی؟» علی علیه السلام غرق خاک و خون پاسخ داد: «او به مادرمدشنام داد و آب دهان به صورتم انداخت. ترسیدم اگر او را بکشم، از روی خشم و هوای نفس باشد. او را واگذاشتم تا خشمم فروکش کند؛ سپس او را کشتم.»

حضرت عباس علیه السلام نیز در رویارویی با دشمن خود، ابتدا او را بهصلاح و بازگشت به حق دعوت می نماید و ضمن یادآوری پیوند دوستی ای که بین پدر عبد اللّه بن عقبة غنوی و پدرش، امیر المؤمنین علیه السلام بود، تلاش می کند وی را ارشاد نماید و او را از کشته شدن نجات دهد.

او نیز مانند امام علی علیه السلام عجله‌ای در جنگ ندارد؛ بلکه تمام سعی خود رابه هدایت آنها معطوف می‌دارد تا آن گاه که کار را بی‌نتیجه می‌یابد، برق آسا و توفنده یورش می‌برد و پیکرهای دشمنان را چون ساقه‌‎های آفتاب سوخته، درو می‌نماید؛ به گونه ای که تاریخ از شجاعت بی‌مثال و حیدروَش او بسیار نوشته است؛ آن سان که می غرّد و باران تیر و تیغ و نیزه برایش با بارش‌های بهاری تفاوتی نمی‌کند.

شجاعت در نیاکان مادری عباس علیه السلام

در نیاکان مادری حضرت عباس علیه السلام نیز نام پهلوانان بزرگی به چشم می خورد که آوازه بلندی در عرب داشتند. عقیل با آگاهی از نام وآوازه آنان حضرت امّ البنین علیهاالسلام را برای ازدواج به امام علی علیه السلام پیشنهاد کرد.امام با توجه به تأثیر عنصر مهم توارثدر روحیات فرزند، اقدام به اینازدواج می نماید. نام برخی از این نیاکان بدین شرح می باشد:

1. ملاعب الاسنة: از جمله نیاکانمادری حضرت عباس علیه السلام، عامر بنمالک بن جعفر بن کلاب مشهور بهملاعب الاسنة است. این لقب را حسانبن ثابت انصاری، شاعر معروف به اومی دهد. اوس بن حجر درباره اشسروده است:

یُلاَعِبُ اَطْرَافَ الاْسِنَّةِ عَامِرٌفَرَاحَ لَهُ حَظُّ الْکَتَائِبِ اَجْمَعِ

«عامر سر نیزه ها را به بازیمی گیرد؛ پس او کارایی و توان یکلشکر را دارد.»

2. طفیل فارس قرزل: پهلوان دیگری از این خاندان، طفیل فارسقرزل، برادر ملاعب الاسنة است. فارس قرزل به معنای «سوارکارتنومند» می باشد.

نوشته اند: او روزی شنید که ربیعبن زیاد عبسی، از ندیمان نعمان بنمنذر، حکمران و فرمانروای برخی ازنواحی عربستان جاهلی، نزد فرمانرواسخن چینی او را کرده بود. او به همراهبرادرانش ملاعب الاسنة، ربیعة،عبیدة و معاویه به دربار فرمانروا رفتو او را با ربیع بن زیاد مشغولغذاخوردن دید. در این مجلس، لبیدبن ربیعه، برادرزاده طفیل، شروع بهسرودن اشعاری در نام آوری وبی هماوردی عموهای خود به صورتفی البداهه نمود. فرمانروا و ندیمسخن چینش، هر دو از ترس وشرمندگی سر به زیر انداخته بودند. فرمانروا برای خشنود کردن آنها ربیعبن زیاد را از خود راند.

3. عامر بن طفیل: ملاعب الاسنة برادرزاده ای به نام عامر بن طفیلداشت که او نیز از پهلوانان عرب بود. وی با پهلوانی به نام علقمة بن علاثه قرار می گذارد که هر کدام حسب ونسب افتخارآمیزتری داشتند و به نفع هر کدام از آنها که داوری شد، صد شتراز دیگری بستاند.

عامر بن طفیل برای پیروزی دراین مسابقه از عموی خود کمکگرفت. عموی او کفشی به وی داد وگفت: «برای تعیین شرافت خود از این کفش کمک بگیر؛ زیرا من با آن چهل مِرباع به دست آورده ام.» مرباع به یک چهارم غنایم جنگی گفته می شد که در یک جنگ به دست می آمد و مخصوص رییس قبیله بود وشکست خوردگان آن را تسلیم او می‌ساختند.

عامر بن طفیل چندان بلندآوازهبود که در دیگر امپراطوریها نیز فردیشناخته شده به شمار می رفت.نوشته اند: وقتی یکی از اعراببادیه نشین نزد قیصر روم رفت، قیصراز او پرسید: «تو با عامر بن طفیل چهنسبتی داری؟» او قصد داشت اگر فرد عرب نسبتی با این پهلوان نام آور داشته باشد، به او تفقّد نماید و رفتار کریمانه تری با او نشان دهد.

4. عروة الرَّحّال: از دیگر نیاکان مادری عباس علیه السلام عروة الرَّحّال بنعتبة بن جعفر بن کلاب است. او نیزجنگجویی شجاع بود و به دلیل سفرهای زیاد جهانگردی و رفت وآمد با پادشاهان مناطق و سرزمین‌های گوناگون، لقب رَحّال به او داده بودند.

  • .......

-امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: 
هر کس  در ماه شعبان صدقه دهد، خداوند آن صدقه را رشد دهد، همچنان که یکی از شما شتر تازه متولد شده‌ای را تربیت می‌کند تا آن که در روز قیامت به صدقه دهنده برسد در حالتی که به اندازه کوه اُحُد شده باشد.



متن حدیث: 

حَسَنِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فِی شَعْبَانَ رَبَّاهَا اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ لَهُ کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فَصِیلَهُ حَتَّی یُوَافِیَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ قَدْ صَارَتْ لَهُ مِثْلُ أُحُد 



 

«امالی شیخ صدوق، صفحه 628

  • .......

  • .......
خودباوری یا اعتماد به نفس یکی از همین خصیصه‌هاست که اگر بعد ملی پیدا کرد جزئی از فرهنگ جامعه شده و سبب جوشش استعدادهای درخشان می‌شود.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، صفات، ویژگی‌ها و خصیصه‌ها آن هنگام که ما به الازای آنها عرصه اجتماع و بُعد ملی باشد قابلیت طرح و بحث در مقوله فرهنگ می‌یابند و می‌توان بدانها به عنوان جزئی از اجزاء فرهنگ به مثابه روح حاکم بر جامعه و هویت آن نگریست.

خودباوری سبب جوشش استعدادها

شناخت این صفات و خصیصه‌ها در مطالعه و تعریف فرهنگ حاکم موثر بلکه متوقف است، به این معنا که مطالعه بر روی فرهنگ حاکم به مثابه یک کل متوقف بر شناخت ماهیت اجزاء تشکیل دهنده آن است کما اینکه اصلاح و تغییر در ساختارهای خرد و کلان آن نیز ملزوم شناختی صحیح از آن ساختارهاست.

خود باوری یا اعتماد به نفس یکی از همین خصیصه‌هاست که اگر بعد ملی پیدا کرد جزئی از فرهنگ و بخشی از هویت و روح حاکم بر کالبد جامعه می‌گردد و سبب جوشش و باروری استعدادها ونیز تکیه بر داراریی‌های خود است.

حال این دارایی‌ها چه از سنخ اندیشه و فکر، و یا از صنف صنعت و تولید باشند نزد جامعه‌ای که عنصر اعتماد به نفس بخشی از هویت و روحش شده ارزش محسوب می‌شوند، از این رو برای حفظ و رشد آن دارایی‌ها تلاش و حتی از خود گذشتگی به خرج می‌دهد.

عنصر اعتماد به نفس گرچه داخل در منطوق عنوان سال (حمایت از کالای ایرانی) نیست اما رکن اصیلی از ماهیت این عنوان به حساب می‌آید به گونه‌ای که عنوان حمایت از کالای ایرانی با صرف نظر از عنصر اعتماد به نفس قابلیت تحقق ندارد.

دو روی سکه حمایت از کالای ایرانی

حمایت از کالای ایرانی سکه‌ای دو رو است که در یک سوی آن نگرش و عملکرد جامعه نخبگانی، مسئولین و سیاست گذاری‌های آنان قرار دارد و در سوی دیگر آن نگرش و کنش عموم جامعه نسبت به توانایی‌ها و دارایی‌های خویش است، و اعتماد به نفس، عنصر قوام‌بخش به هر دو روی این سکه است.

عدم پیوست این عنصر با فرهنگ حاکم بر جامعه و مبدل نشدن آن به یک خصیصه ملی سبب می‌گردد تا در بعد نخبگانی، همواره نگاه‌ها به غیر خود و در حالت انتظار و دستگیری بیگانه از وی باشد.

در واقع پدید آمدن طبقه کدخدا محور و غرب‌گرا در جامعه نخبگانی و مسئولین، محصول عدم اعتماد به نفس و نبود خود باوری در این لایه اجتماعی است که سبب می‌گردد تا همواره مبنای سیاست گزاری‌ها و کنش‌های آنان نه بر اساس درون‌زایی و درون‌گرایی و تکیه بر پتانسیلهای داخلی که بر مبنای غرب‌گرایی و برون‌نگری تنظیم شود.

نتیجه این نوع نگرش و کنش، اقتصادی سست، به شدت شکننده، ناپایدار و متزلزل، تعطیلی خطوط تولید و بالا رفتن واردات به صورت غیر منطقی و نامعقول است. 

همانگونه که ذکر شد، سکه «حمایت از کالای ایرانی» روی دیگری هم دارد که عبارت است از؛ نگرش و کنش عموم جامعه نسبت به توانایی‌ها و دارایی‌های خویش.

مادامی که خصیصه اعتماد به نفس به یک صفت ملی مبدل نگردد و با روح جمعی پیوند نخورد و جزئی از فرهنگ حاکم نشود اصل استراتژیک حمایت از کالای ایرانی ابتر خواهد ماند.

عزت نفس ملی

اعتماد به نفس آن هنگام که بعد ملی یابد سبب می‌گردد تا مردم به تولیدات داخلی با دیده سرمایه و دارایی خویش نگاه بیاندازند، همچنین کار ایرانی را به عنوان یک ارزش و توانایی خویش محسوب کنند، از این رو به کار و تولید داخلی به عنوان توانایی و دارایی خود نظر کرده، اطمینان و اعتماد دارد هر چند در مقایسه با برخی برندها ضعیف‌تر باشد، اما این باعث نمی‌شود که توانایی و دارایی خویش را نادیده گرفته و حتی با روی گرداندن از آن به نابودیشان کمک کند، بلکه سعی می‌کند تا با حمایت از آن توانایی و دارایی‌ها به رفع نقایص آنها کمک کند.

در واقع هنگامی که خودباوری از یک خصیصه شخصی به یک ویژگی جمعی ارتقاء می‌یابد سبب می‌گردد تا ثمرات شخصی آن نیز به بعد اجتماعی تسری یابد. بر این اساس رسانه‌ها، مطبوعات، تریبون‌ها، نخبگان و صاحبان قلم و بیان پیش از هر چیزی باید برای تحقق این شعار استراتژیک، به ایجاد و تقویت روحیه خود باوری و اعتماد به نفس ملی اهتمام ورزند و آسیب‌ها و موانع آن را شناسایی و بررسی کنند./۸۴۱/پ۲۰۰/س

حجت الاسلام داود موذنیان، پژوهشگر حوزه علمیه قم

 

۱- رهبر انقلاب اسلامی: «اگر ما اعتماد به نفس ملی پیدا کردیم، این استعدادها خواهد جوشید...» 13/10/1386

۲- رهبر انقلاب اسلامی: «اعتماد به نفس ملی باید در نخبگان کشور بروز کند، مهمترین تاثیرش این است که حالت انتظار کمک و دستگیری را از انسان میگیرد» 13/10/1386

  • .......
بدون شک نظام بانک داری باید با برنامه ریزی هر چه سریعتر مشکلات خویش را حل کند و انتقادات و به خصوص نصایح مشفقانه مراجع معظم تقلید را پذیرا باشد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام علی خوش چهره از پژوهشگران حوزه و دانشگاه طی یادداشتی در موضوع بانکداری اسلامی نوشت:

ریل گذاری برای پیشرفت اسلامی اقتصاد اسلامی به عنوان ستون فقرات جامعه اسلامی ایران چند سالی است که از سوی نخبگان حوزوی و دانشگاهی در حال نظریه پردازی است. اینکه چگونه می توان از ابزارهای اقتصادی شرعی برای چرخش مالی جامعه استفاده کرد و اینکه چگونه می توان از داده های فقهی برای تدوین یک نظام اقتصادی اسلامی غیر ربوی استفاده کرد.

این مهم با توجه به اینکه سیستم بانکی باید در خدمت آرمان ها و اهداف جامعه ایرانی اسلامی باشد اهمیتی افزون تر دارد. بدون شک اقتصاد مقاومتی مبتنی بر نگرش های اسلامی و بومی استوار خواهد شد و در این مسیر میل به اقتصاد مقاومتی بدون داشتن سیستم بانکداری اسلامی میسر نخواهد بود.

چگونگی اقتصاد و بهره برده داری از منابع مالی و پولی  از منظر اسلام البته برای نخبگان ایرانی تنها مورد بحث و بررسی نبوده است بلکه بسیاری از دانشمندان شیعه و اهل سنت به آن پرداخته اند و برخی کشورهای اسلامی همچون مالزی یا پاکستان ادعای داشتن یک نظام بانکداری اسلامی بدون ربا را دارند.

ایده بانکداری اسلامی از آن رو دارای اهمیت است که مسلمانان به دلیل تقید به رعایت شرع در رفتار و کردار، تمایلی چندانی به سرمایه گذاری در بانک های ربوی نیستند و از آن رو که گناه ربا در منابع اسلامی بسیار سنگین توصیف شده است و در قرآن کریم هم نهی شده است،1 در نتیجه طبیعی است که این سازمان در جوامع اسلامی فاقد حجیت شرعی و قانونی است. 

طی دو دهه اخیر بانک‌های بدون ربا در کشورهای اسلامی، از جهت کمی و کیفی توسعه قابل توجهی داشته‌اند؛ به‌نحوی که امروزه در غالب کشورهای اسلامی و حتی در برخی کشورهای غیرمسلمان، الگوهای گوناگونی از بانک‌های بدون ربا فعالیت می‌کنند. این بانک‌ها گرچه از جهت «حذف ربا از عملیات بانکی» مشترکند اما از جهت الگوی عملیاتی و بکارگیری عقود و روش‌های معاملاتی با یکدیگر متفاوت هستند.

فارغ از سخن برخی نظریه پردازان علوم اسلامی که از قضا رویکرد غرب شناسی نیز دارند و قالب بانک را بر اساس و شالوده ربوی می دانند و امکان اسلامی سازی آن را محال می دانند، عده ای دیگر از دانشمندان به بررسی سازوکارهای موجود بانکی پرداخته و تلاش کرده اند تا با نگاهی تطبیق گرایانه، گزاره های عینی موجود را با احکام اسلامی تطبیق دهند و حداقل از زوایه نداشتن منع شرعی، سیستمی جدید تعریف کنند.

در این نگاه یک دستگاه مبتنی بر نظام فکری اسلامی طراحی نمی شود بلکه تلاش می شود از ابزارهای موجود و ساختار و سیستم موجود آنچه مطابق دین و شریعت اسلامی است اخذ شده و مواردی که با فقه معاملات اسلامی نمی سازد و مواردی که با قواعد عمومی قراردادهای اسلامی همخوانی ندارد، حذف یا تعدیل می شود. شهید صدر در نوع آراء خویش به مدل دوم رجوع کرده است و روش نخست که ساختاری جدید بنیان شود را به دلایل فراهم نبودن مقدمات، مناسب نمی داند.2

 

بانکداری بدون ربا تنها بخشی از بانکداری اسلامی است

وهاب قلیچ کارشناس امور بانکی، با تفکیک میان بانکداری بدون ربا و بانکداری اسلامی می گوید: یکی از اشتباهات رایج در بین کارشناسان بانکی کشور و عامه مردم آن است که بانکداری بدون ربا را معادل بانکداری اسلامی می‌پندارند؛ حال آنکه بانکداری بدون ربا تنها بخشی مهم از بانکداری اسلامی است و نه همه آن. برای آنکه به تفاوت بانکداری اسلامی و بانکداری بدون ربا پی ببریم بایستی به این نکته مهم توجه کنیم که توصیه و رهنمودهای اسلام در زمینه اقتصاد مالی محصور و منحصر به حذف ربا نیست و مباحثی فراتر از این را شامل می‌شود.

به عبارت دیگر باید توجه نمود که هدف بانکداری بدون ربا انجام عملیات بانکی به دور از هرگونه شبهه ربا می‌باشد، در حالی که اهداف وسیع بانکداری اسلامی ریشه در اهداف اقتصاد اسلامی دارد و به طور پیوسته منشأ این نوع اهداف نیز در اهداف عالیه مکتب اسلام نهفته است. با این تفاسیر برقراری قسط، عدالت، انصاف و ریشه‌کنی تبعیض، رعایت حقوق ذینفعان و برقراری اخلاق در ابعاد اجتماعی و نیز حتی زیست محیطی، برقراری زمینه‌های رشد و توسعه و دستیابی به استقلال و خوداتکایی اقتصادی از جمله اهداف بانکداری اسلامی بشمار می‌رود.

از آنجا که قاعدتاً فعالیت‌های نظام بانکداری اسلامی نیز بایستی منشعب از اهداف بانکداری اسلامی باشد، می‌توان دریافت که افزون بر فعالیت‌های مشروع متداول بانکی، فعالیت‌های بانکداری اسلامی در مواردی همچون توزیع عادلانه تسهیلات و خدمات بانکی بین بخش‌ها و اقشار مختلف جامعه، تعیین عادلانه نرخ‌های سود تسهیلات و سپرده‌ها متناسب با شرایط اقتصادی جامعه، تقید به موازین اخلاقی همچون صداقت، شفافیت، امانتداری، انضباط و نظم، وفای به تعهدات و پیمان‌ها، مسؤولیت‌پذیری، پاسخگویی و قانونگرایی، رعایت حقوق مشتریان و حفظ احترام و کرامت آنان، صیانت از اسرار مشتریان، رعایت حقوق کارمندان و مدیران بانکی و برقراری نظام عادلانه ارتقاء و دستمزد و پاداش برای آنان، رعایت حقوق سهامداران بانکی، رعایت اخلاق در مراودات بین بانکی، نظارت بر تبلیغات و سیاستگذاری‌های بانکی به منظور صیانت از فرهنگ اسلامی جامعه، صیانت از محیط زیست با اولویت‌دهی به تامین مالی بنگاه‌های تولیدکننده مواد پاک و محدودسازی تامین مالی بنگاه‌های تولیدکننده مواد آلاینده، حمایت سیاستگذاری‌های بانکی از روند رشد، توسعه و ثبات اقتصادی و تقلیل اثرات شوک‌های مخرب اقتصادی، تقویت و حمایت از تولید ملی به منظور دستیابی به خوداتکایی و استقلال اقتصادی در برابر سلطه بیگانگان و مواردی از این دست، تجلی می‌یابد.

بنابراین می‌توان چنین نتیجه گرفت که اجرای کامل عملیات بانکداری بدون ربا تنها یکی از گام‌های تحقق بانکداری اسلامی است و نظام بانکداری کشور بایستی جهت برآورده شدن سایر بخش‌های بانکداری اسلامی فعالیتی مجدانه از خود نشان دهد.3

از سال 57 که شروع نظام اسلامی و پیروزی انقلاب است  تاسال 63 بانکها با همان مکانیزم‌های غربی قبل انقلاب کار می‌کردند . سال 1363 قانون بانکداری بدون ربا مصوب گردید و برای اجرا ابلاغ شد که چارچوب فعالیت بانکها را مشخص می کند. قانون بانکداری کشور در هفدهم خرداد 1358 خورشیدی از طرف شورای انقلاب، ملی اعلام شد و در هشتم شهریور 1362 خورشیدی، قانون عملیات بانکی بدون ربا در 27 ماده و چهار تبصره به منظور حاکم شدن احکام اسلامی بر نظام اقتصادی در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید و 2 روز بعد شورای نگهبان آن را تایید کرد و سپس در مدت زمان کوتاهی به تصویب هیات وزیران و شورای پول و اعتبار رسید و از یکم فروردین 1363 هجری خورشیدی، تمامی بانک های کشور موظف شدند تا قانون بانکداری بدون ربا را به اجرا درآورند. دهم شهریور، سالروز تایید قانون عملیات بانکی بدون ربا از طرف شورای نگهبان، در تقویم رسمی به عنوان روز بانکداری اسلامی نامگذاری شد تا همگان به اهمیت این امر در نظام جمهوری اسلامی ایران پی ببرند و در راه برقراری آن تلاش کنند.

بعد از تصویب این قانون تا کنون بارها دیده ایم که انتقاداتی متعددی به نظام بانکداری ایران داشتند که برخی نارسایی را از محتوا و قانون می دانند و برخی ناکارآمدی را محصول اجرای متصدیان نظام بانکی می دانند.

دکترحسین عیوضلو، عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع) قائل است: تکیه بر این قانون مصوب سال 1362 تنها با محوریت حذف ربا نگارش شده و بانک و نظام های آن به صورت جامع مورد توجه قرار نگرفته اند و تنها می توان قراردادها را از لحاظ انطباق با احکام فقهی متعارف مورد بازبینی قرار داد. حال آنکه بانکداری اسلامی به معنای کامل آن نیازمند تدوین قانون با دغدغه نفی ربا، نفی غرر، نفی غبن، منع ضرر، منع اسراف و به طور کلی برپایه ی تحقق اصول و مبانی اسلام شناخته می شود. بنابراین بازنگری اساسی قانون پولی و بانکی کشور برپایه ی شرایط بانکداری اسلامی و در تطبیق با ساختارهای تازه بانکداری و نهادهای مرتبط در بانکداری کنونی مورد تأکید جدی است.

حجت الاسلام و المسلمین سید عباس موسویان، اقتصاد دان حوزوی معتقد است: بدون تردید تصویب و اجرای قانون عملیات بانکی بدون ربا با فاصله اندکی از پیروزی انقلاب اسلامی و حذف ربا از سیستم بانکی، موفقیت بزرگی برای طرِاحان  قانون و مسؤولان بانکی وقت به حساب می آید، لکن این به معنای پایان کار و رسیدن به قانون کامل و بی نقص نیست، بلکه این قانون نیز همانند همه قوانین بشری نیازمند مطالعه و اصلاح و تکمیل مستمر است.

وی می گوید: حال که بیش از بیست و پنج سال از اجرای قانون می گذرد، مناسب است با استفاده از تجربیات نظام بانکی ایران و سایر بانک های بدون ربا، قانون عملیات بانکی بدون ربا را نقد و بررسی و نسبت به اصلاح و تکمیل آن اقدام کنیم. برای این منظور مطالعه ای گسترده روی انتقادهایی که از زمان اجرای قانون عملیات بانکی بدون ربا، از سوی محققان و صاحب نظران مطرح شده بود صورت گرفت که اشکالات و انتقادهای اساسی را می توان در موارد زیر طبقه بندی کرد.

1- عدم ارائه تعریفی روشن و کاربردی از  نظام بانکی و تبیین قلمرو شمول قانون.
2- متاثر  شدن قانون از شرایط اقتصادی اول انقلاب به ویژه از نگرش دولتی بودن بانک‌ها.
3-عدم قابلیت قانون برای طراحی الگوهای متناسب با انواع بانک‌ها و مؤسسات اعتباری غیر بانکی.
4- عدم جامعیت و نارسائی قانون نسبت به اهداف و سلیقه‌های  سپرده‌گذاران.
5-عدم جامعیت و نارسائی قانون نسبت به اهداف و سلیقه‌های  متقاضیان تسهیلات.
6-عدم جامعیت و نارسائی  ابزارهای سیاست پولی  استفاده شده در قانون.
7-فقدان راهکار مناسب برای مواجه با مطالبات معوقه.
8-فقدان راهکار ارتباطی بانک‌ها و سایر مؤسسات اعتباری  غیر بانکی ایران با بانک‌های بدون ربا و متعارف دنیا.
 
9-فقدان راهکار مناسب برای نظارت و کنترل شرعی فعالیت بانک‌ها و سایر مؤسسات اعتباری  غیر بانکی
10- فقدان راهکار مناسب برای تحقیق و توسعه بانکداری بدون ربا.4

 

قانون عملیات بانکی بدون ربا در عمل اجرا نشد

اما در سوی دیگر، برخی از کارشناسان اعتقاد دارند که این قانون صرف نظر از مواردی در نوع خود قانون خوب و کاملی است که اگر این قانون به درستی اجرا می شد قطعاً ربا از نظام بانکی حذف می گردید ولی شیوه اجرای آن توسط بانک ها به شدت جای بحث و تامل دارد.دکتر حسین صمصامی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و سرپرست سابق وزارت اقتصاد، در این باره می گوید: بیش از 27 سال از تصویب قانون عملیات بانکی بدون ربا می‌گذرد اگر این قانون به درستی در اقتصاد اجرا می‌شد نظام بانکی می‌توانست برکات بسیار مهمی در اقتصاد داشته باشد ولی متاسفانه این قانون در عمل اجرا نشد.

ما این قانون را مصوب و ابلاغ کردیم اما سازوکار و ابزارهای لازم برای اجرای این قانون را فراهم نکردیم؛ در واقع ما این قانون را سپردیم به همان بانکی اجرا کند که قبلا بلد بود پول بگیرد و پول بدهد یعنی فعالیت قرضی را انجام دهد در حالی که ماهیت این قانون غیر از فعالیت‌های قرض‌الحسنه رد و بدل شدن کالاست نه پول.

وی معتقد است: اصلا ماهیت این فعالیت‌ها فعالیت‌های بانکی نیست؛ یعنی از بانک که اصلاً سرمایه‌گذاری تخصص ندارد خواستیم که بیاید این کار را انجام دهد و  بانک‌ها نیز آمدند همین عقودی که در قانون آمده است را به صورت صوری اجرا کردند و لذا بیشتر عقودی که در بانک‌ها اجرا می‌شود صوری است و فعالیت‌ها نیز عمدتاً و حتی مشارکت‌ها به صورت قرض رخ می‌دهد. همچنین بیشتر فعالیت‌های بانکی که تحت عنوان فروش اقساطی انجام می‌شود به صورت ظاهری قرارداد درست دارد اما در عمل حالت دیگری است که کانّه گویا مشتری پولی را قرض می‌گیرد و کالایی رد و بدل نمی‌شود.5

دانش اقتصاد به ویژه شاخه اقتصاد پول و بانکداری به سرعت در حال توسعه و گسترش است بطوری که هر ساله شاهد به کار گیری انواعی از ابزارهای نوین پولی و بانکی هستیم، یک قانون پویا بایستی راهکارهای لازم برای تحقیق و توسعه را در درون خود داشته باشد تا فعالان اقتصادی در تنگنای فرایند طولانی مدت تغییر قانون گرفتار نگردند. پس طبیعی است که اقتصاددان هایی که مشکل را در اجرا می بینند، دوز مشکل در اجرا را شدید تر می دانند و نافی اصلاح و ترمیم و تکمیل مبانی نظری و تدوین قانون جدید در حوزه بانکداری اسلامی نیستند، امری که اقتضائات جدید جامعه آن را بیشتر تشدید می کند. قانون فعلی بانکداری بدون ربا از چنین خصیصه‌ای خالی است و برای هر نوع تغییر و تحولی نیاز به بازنگری در خود قانون است.

بانکداری اسلامی بستری مناسب برای تحقق اقتصاد مقاومتی

به نظر می رسد بانک به عنوان شریان حیانی جامعه در عرصه اقتصاد باید با ضوابط اسلامی همخوانی کامل را داشته باشد تا علاوه بر اخد مجوزهای شرعی لازم از مکانیسم های رسمی قانوگذاری در جامعه بتواند اطمینان قلبی را برای مردم متدین جامعه ایجاد نماید تا با دلی قرص سرمایه های خود را راهی بانک کنند.بر اساس اصول، اقتصاد مقاومتی یک اقتصاد فعال و مقاوم با رویکرد تعاملی است که قرار شده از تمامی ظرفیت‌های محیطی جامعه برای استقرار آن استفاده شود. نظام بانکداری مبتنی بر چارچوب‌های عقود اسلامی بستر ساز اقتصاد مقاومتی شود.

به باور کارشناسان، بانکداری اسلامی بستر مناسبی برای تحقق اقتصاد مقاومتی است که اجرای صحیح آن الزامات و ساز و کارهای خاص خود را دارد که هنوز بعد از گذشت بیش از سی سال از تصویب قانون عملیات بانکی بدون ربا با چالش‌های جدی در حوزه سیاست‌گذاری و اجرا مواجه است که برای برون رفت ابتدا باید موانع و چالش‌ها را بر طرف کرد تا نقش متمایز آن در

نظام بانکداری باید انتقادات مراجع تقلید را پذیرا باشد

راستای تحقق اقتصاد مقاومتی احیا گردد. مسؤولان بانکی کشور باید این روزها بیش از پیش به دنبال جمع بندی قوانین و اصلاح ساختارهای لازم برای بانکداری اسلامی باشند. بانکداری امروز ما نیازمند این است که به دغدغه های مراجع دینی در خصوص حذف کامل ربا برنامه ریزی کافی را انجام دهد و نسبت به حذف جریمه دیرکرد که به صورت اجمالی خلاف فقه شیعه است، اقدامی عاجل انجام دهد و یا مکانیسم های شرعی حل این مساله را به صورت واضح و بر اساس فتاوای مختلف مراجع با تکیه بر پژوهش های پژوهشگران حوزوی و آشنا به علوم اسلامی حل نماید.

نظام بانک داری باید با برنامه ریزی هر چه سریعتر مشکلات خویش را حل کند و انتقادات و به خصوص نصایح مشفقانه مراجع معظم تقلید را پذیرا باشند. بدون شک مراجعات مردمی به مراجع عظام تقلید و اشرافشان به مسائل کشور و آگاهی تاریخی به سیر قانون گذاری اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران باید غنیمت شمرده شود و اگر قرار باشد فردی در مورد بازار اقتصادی اسلامی نظری بدهد قطعا فردی بهتر از این معلمان دین بهتر نخواهد بود. در این راستا به نظر می رسد که نظام بانکداری باید هرچه سریعتر سازوکارهای تصمیم گیری شورای فقهی بانک مرکزی را دقیق تر و روشن تر به نتیجه برساند.

سخن آخر اینکه بانکداری اسلامی مبتنی بر اصول بنیادین اسلامی و بر پایه نظریه اقتصادی جمهوری اسلامی ایران که در قانون اساسی متبلور شده است باید هر چه سریعتر تدوین و تصویب و عملیاتی و توسط  ناظران آگاه مورد رصد و بررسی مدوام قرار گیرد. بدون شک حرکت در مسیر اقتصاد مقاومتی بدون تدوین برنامه های بالادستی، اصلاح ساختارها، ترمیم آئین نامه ها و قوانین فرعی و آموزش کارمندانی که باید قانون را خوب بدانند و خوبتر اجرا کنند، میسر و مقدور نخواهد بود.

 

منابع و پانوشت ها:

1-حرمت ربا به کتاب خدا و سنت یعنى کلمات معصومین علیهم السلام و اجماع مسلمین ثابت شده ، بلکه بعید نیست که از ضروریات دین باشد، و رباخوارى از گناهان کبیره است که در کتاب عزیز و اخبار بسیارى در امر آن تشدید شده است. (تحریر الوسیله جلد سوم، کتاب البیع، مترجم :سیّد محمّد باقر موسوى همدانى)

2-آیت الله سید محمد باقر صدر، اقتصادنا، دار التعارف، بیروت

3-مقاله منتشر شده در پژوهشکده بانکی و پولی کشور

4-http://banki.ir/ads/2793-bank-dari

5- بخش از سخنان در برنامه ثریا

  • .......
روح الله احمدزاده

معاون میراث فرهنگی در دولت دهم می‌گوید: مشایی به من گفت که راجع به پرونده تخلف امیرمنصور آریا که دیروز با آقای دکتر صحبت کردید، نظر آقای احمدی‌نژاد این است که آن پرونده را معدومش کنید.

سرویس سیاست مشرق - روح‌الله احمدزاده کرمانی در سال ۱۳۵۷ در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد، وی یکی از جوان‌ترین چهره‌های دولت نهم و دهم محمود احمدی‌نژاد بود، وی دانش‌آموخته دانشگاه امام صادق علیه‌السلام در رشته مدیریت صنعتی در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری مدیریت رسانه از دانشگاه علوم و تحقیقات تهران است که توانست به مدت دو سال استاندار فارس شود؛ احمدزاده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۰ با حکم محمود احمدی‌نژاد به ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری جمهوری اسلامی ایران منصوب شد ولی در ۱۴ دی‌ماه ۱۳۹۰ به دلایل نامعلومی از این سمت استعفا داد.

برای گفتگو درباره ناگفته‌های میراث فرهنگی و خانه ایران در فرانسه، بیش از ۱۰ ساعت با ایشان مصاحبه کردیم؛ حرف‌ها و اخبار بسیاری درباره رفتارها و اقدامات خلاف قانون معاون اجرایی رئیس‌جمهور سابق داشت و معتقد بود دولت دهم؛ به‌واسطه حضور اقلیتی در اطراف احمدی‌نژاد، برخلاف شعارها و وعده‌های سال ۸۴ عمل کرد و باعث منحرف شدن دولت دهم شد.

آنچه در ادامه می‌آید، قسمت سوم گفتگو با دکتر احمدزاده است. (قسمت اول و دوم  گفتگو را از اینجا بخوانید)

مشرق آمادگی دارد توضیحات کسانی را که در این مصاحبه از آنها نام برده شده است را منتشر نماید.

*********

** هر چه جلوتر می‌رویم، حاشیه‌های زوج مشایی  بقایی در میراث فرهنگی بیشتر می‌شود؛ درباره انتقال کارمندان میراث فرهنگی از تهران به شیراز و اصفهان موضوعی در خاطرتان هست؟ آن زمان خیلی در رسانه‌ها جنجال به پا کرد.

این ماجرا هم حکایتی دارد، من آن زمان در استانداری فارس مشغول بودم، مصوبه‌ای آقای احمدی‌نژاد در دولت گذراندند تحت عنوان تمرکززدایی از پایتخت، همه دستگاه‌های اجرایی موظف شدند که بعضی از زیرمجموعه‌های خود را به شهرستان‌های مشخص‌شده انتقال بدهند، در آن زمان آقای بقایی برای خودشیرینی آمد شیراز و به من گفت آقای احمدی‌نژاد برای اینکه شیراز و اصفهان شهرهای تاریخی و فرهنگی هستند، معاونت میراث و پژوهشی به این به شیراز منتقل شود و معاونت صنایع‌دستی به اصفهان.

به من گفتند که شما باید کمک کنید و منازل سازمانی برای این افراد تهیه بشود، من هم گفتم من نه بودجه‌ای دارم و نه در وضعیتی هستم که بخواهم خانه تهیه کنم، دولت مصوبه‌ای بگذراند و بودجه‌ای به این مسئله تخصیص دهد، بالاخره ما را مجبور کردند که ساختمانی را به این معاونت‌ها اختصاص بدهیم و حکایت تازه آغاز شد، بحث مسکن دردسرساز شد، گفتم من چگونه این مشکل را حل کنم، بقایی گفت به افراد قول وام بدهید.

من هم رفتم با هتلداران شیراز صحبت کردم برای اسکان این افراد، به هتلداران گفتم شما در حال حاضر با استانداری همکاری کنید و ما در آینده همکاری‌های بیشتری با شما خواهیم داشت و وام می‌دهیم و ...

به هر جهت چند ماهی گذشت و من متوجه شدم که خبری نیست و نمی‌خواهد کمکی به استانداری بشود، آرام‌آرام متوجه موضوعات دیگری هم شدم؛ اطلاع دادند که اینجا خانمی هست که شوهر دارد و شوهرش در شهرستان دیگری است. مردی است که زن دارد و همسرش در شهر دیگری است. این‌ها بماند که برخی بچه‌دارند... یکی از همسران آموزش‌وپرورشی است و دیگر کارمند میراث، خب این‌ها نمی‌توانند با هم هماهنگ بشوند برای انتقال به شیراز، خلاصه بساطی ایجاد شده بود با همین یک تصمیم بی مبنا...

خانمی آمد پیش من با گریه و زاری که من رفتم به آقای بقایی شرایطم را توضیح داده‌ام و گفتم که شوهرم از این وضعیت ناراحت است و زندگی من در حال خراب شدن است، آقای بقایی به من جواب داده است که استعفا بده یا برو طلاق بگیر، طلاق را برای چنین روزی گذاشتند!

این خانم می‌گفت من از همسر بچه‌دارم و ۲۰ سال کنار هم بودیم، چگونه می‌توانم به همین راحتی طلاق بگیرم، این‌ها قسمتی از مشکلاتی بود که به‌واسطه همین تصمیم‌گیری امثال بقایی ایجاد شد برای ما و برای کارمندان میراث.

حالا این مشکلات یک قسمت مسئله بود، زمانی که من وارد میراث شدم، در سفرهای حضور شکایت‌های عدیده‌ای از کارمندان منتقل‌شده، به من می‌رسید، به آقای افضل زاده رئیس حراست گفتم که پیگیری کنید چه اتفاقی افتاده است، موضوعات درباره مسائل اخلاقی بود و ارتباط‌هایی که بین بعضی از زنان و مردان کارمند اتفاق افتاده بود... تا این بنده خدا گزارش را مهیا کرد، بقایی فوراً عذر او را خواست...

** این تصمیم احمدی‌نژاد مبنی بر انتقال کارمندان از پایتخت، حاشیه‌های دیگری هم داشت؟

بله یکی از مسائل مبنی حیف‌ومیل اموال میراث فرهنگی بود، ما در سازمان میراث فرهنگی سه معاونت اصلی داریم و بقیه پشتیانی. صنایع‌دستی، گردشگری و میراث فرهنگی که طبیعتاً این‌ها در زیرمجموعه‌هایشان شرکت دارند و...

معاونت میراث فرهنگی چرا اهمیت دارد؟ به خاطر اینکه بخش مهمی از ظرفیت‌ها، اسناد، مدارک و مستندات تاریخی و میراث کشور در زیرمجموعه این معاونت قرار دارد. موزه‌ها اینجا هستند، انبار موزه ملی، کاوش و مدارک در این زیرمجموعه واقع‌شده است.

بسیاری از اسناد میراث فرهنگی در این نقل و انتقالات گم شده بود، اسنادی که میراث این مردم و این مملکت است، حجم قابل‌توجهی از اسناد، مدارک و کتاب‌های بسیار نفیس تاریخی در این نقل و انتقالات، ناپدید شد.

مثلاً در همان زمانی که ما وارد میراث فرهنگی شدیم، یک نفر آمد به من گفت آقای احمدزاده می‌دانید که حجم قابل توجهی طلا گم شده است! گفتم کدام طلا؟ گفت برای فلان طرح صنایع‌دستی، طلا نیاز بوده با یک خلوص خاص است، ولی طلای سفارش داده شده، گم شده است و اگر عمر مدیریتی من در میراث کفایت می‌کرد، این مسئله راهم پیگیری می‌کردم...

من بعدها فهمیدم یک کسی در دولت، یک مدل دارد برای پیشبرد اقداماتش، مدلش هم این است که فضای غبارآلود ایجاد کند انجام بعضی کارها...

** چه کسی چنین مدلی داشت؟

بقایی

** چرا شما را از معاونت ریاست جمهوری عزل کردند؟

روزی که وارد دولت شدم با شوق‌وذوق آمده بودم. چون اولاً کار اقتصادی نمی‌کردم و مشایی در همین رابطه به من گفت آقای احمدزاده شما یک اشکال‌داری آن‌هم این است که شما هیچ‌چیزی در پرونده‌تان نیست. گفتم: این‌که آقای مشایی خیلی خوب است. پاسخ داد و گفت: آرِه... آرِه خوبه... بعد فهمیدم که این حرف مشایی خیلی مهم بوده. گفت شما مشکل مالی نداری، یکی مشکل اخلاقی نداری؛ که بعد در جلسه با احمدی‌نژاد این حرف را زدم که احمدی‌نژاد یک‌چیزی به من گفت که در ادامه توضیح می‌دهم.

** احمدی‌نژاد چه جوابی به شما داد؟

آخر بحث به شما خواهم گفت. اجازه بدهید درباره مقدمات خروجم از دولت صحبت کنم و به پاسخ این سؤال هم می‌رسیم.

نامه‌ای از کمیسیون اصل نود مجلس برای من آمد که این ماجرای امیر منصور آریا هر چه که هست را برای ما بفرستید. نامه را فکر کنم آقای پور مختار نامه را فرستاده بود. آقای سجادی را خدا شفا بدهد، به ایشان گفتم آقای سجادی یک زحمت بکشید و بروید درباره این ماجرای امیر منصور آریا تحقیق کنید که چه بوده و چه شده است.

یکی دو روز بررسی کرد و آمد گفت که یکسری امتیازات حمایتی در دوره آقای مشایی و بعدازآن بقایی به او داده‌اند. به این آقای امیر منصور آریا، یک زمین بسیار خوب در قالب طرح گردشگری در گیلان به داده‌اند و این زمین را برنگردانده است. ما یک سرفصلی داشتیم تحت عنوان یارانه سود تسهیلات. مثلاً آقای ایکس را به‌عنوان سرمایه‌گذار موفق می‌شناختیم و می‌گفتم فلانی شما می‌خواهی چقدر سرمایه‌گذاری کنی؟ اعلام می‌کرد ۵ میلیارد تومان و من می‌گفتم پانصد میلیون هم جایزه من به شما و برای خودت. به این می‌گفتند یارانه سود تسهیلات. ظاهراً از این یارانه سود تسهیلات را هم به امیر منصور آریا داده بودند که آدم موفق در طرح‌های گردشگری است. گفتم آخرش چه شده؟ گفت هیچی. اگر یک‌دانه آجر روی آجر گذاشته باشند. ایشان هیچ پروژه‌ای را جلو نبرده‌اند در آن.

** کدام منطقه؟

در گیلان. ما در گیلان ۵ الی ۶ طرح خوب داشتیم یکی از این‌ها دست امیر منصور آریا بود.

** در کدام شهر گیلان بود؟

حضور ذهن ندارم ولی در یکی از مناطق نمونه گردشگری بود. ما ۱۴۰۰ منطقه نمونه داشتیم. این ۱۴۰۰ تا طبقه‌بندی داشت و زمین‌های خوب و مستعد را به افراد توانمند می‌دادند...

این نامه آمد و ما هم اقدام کردیم، اما احمدی‌نژاد به ما گفته بود که هر نامه‌ای از مجلس می‌آید با من هماهنگ کنید که شما بروید یا نروید. من هم زنگ زدم قبل از ظهر به آقای مشایی. گفتم آقای مشایی من می‌خواهم شما را و آقای دکتر را ببینم. خلاصه ناهار را که داشتیم می‌خوردیم معمولاً این موارد را آقای دکتر سر ناهار می‌دید.

سر نماز دکتر گفت نامه آمده، تخلفی هم شده است؟ گفتم والا من چه بگویم. بگویم تخلف نشده دروغ نگفتم. تخلف به این منظور که امتیازی داده شده به امیر منصور آریا از طرف آقای مشایی و بقایی، اما طرف مقابل هم کاری نکرده است. قاعده‌اش این بوده که باید دولت علیه او اعلام‌جرم می‌کرد. هیچ کاری نشده و این به این معنا تخلف است.

به من گفت برو تا فردا به تو خبر بدهم. فردا آقای مشایی مرا صدا کرد. در دفتر خودش با او ملاقات کردم. گفت راجع به آن موضوعی که دیروز با آقای دکتر صحبت کردید، نظر آقای دکتر این است آن پرونده را معدومش کنید. گفتم: خود آقای دکتر گفتند؟ گفت: بله خود آقای دکتر گفتند.

گفتم آقای مشایی شما خودتان اطلاعاتی و امنیتی بودید، پرونده‌ای که در اداره کل میراث استان گیلان بوده، این پرونده رفته و آمده، قاعدتاً در سیستم حراست ردپا دارد، چرا باید معدوم کنیم؟ گفتم آقای مشایی شما نگران نباشید.

 مشایی گفت: این‌ها می‌خواهند مرا بزنند. گفتم: آقا شما نگران نباشید. امیر منصور آریا زمین گرفته به تعهداتش هم عمل‌نکرده ما علیه ایشان اعلام‌جرم می‌کنیم.

گفت: نه، با این کار می‌خواهند مرا بزنند، دکتر احمدی‌نژاد را می‌خواهند بزنند. هر چه ما بگوییم، شما باید گوش کنید.

گفتم: به هر جهت، آقای مشایی پرونده را نمی‌توانید معدوم و نابود کنید. خلاصه، رفتیم دفتر و پرونده دست آقای سجادی بود. چیزی به ذهنم رسید و پیش خودم گفتم یک‌وقت از آدم‌های آن‌ها، کسی پرونده را معدوم نکند، چون در شبکه آدم داشتند. گفتم آقای سجادی پرونده را بردار و توی گاوصندوقت بگذار. گفتم ممکن است یکی از افراد شبکه در اینجا دستش به این پرونده برسد و آن را معدوم کند. من فردا باید به سیستم پاسخگو باشم.

هیئت دولت هفته بعد، سفر بیرجند یا همدان رفت. جزء آخرین سفرهایی بود که ما توفیق داشتیم که در دولت محترم حضورداشته باشیم. سفر دولت تمام شد و ایشان در پایان سفر دولت گفت فلانی بیا، با شما کاری دارم.

** چه کسی؟

آقای مشایی. خصوصی مرا کشید کنار و گفت آقای احمدزاده چرا این کار را کردی؟ گفتم چه‌کاری؟ گفت من اصلاً از تو توقع نداشتم. ما می‌خواستیم باعث رشد و ارتقاء تو بشویم. ما می‌خواستیم تو را در مملکت بزرگ کنیم. تو امید احمدی‌نژاد بودی، احمدی‌نژاد تو را خیلی دوست داشت. تو داری به همه‌چیز پشت پا می‌زنی. گفتم خوب چه شده آقای مشایی، من تخلفی کردم که خودم خبر ندارم؟ خیلی ناراحت بود و او هم مدام گفت و گفت. من هم با ناراحتی زیاد گفتم" چه شده؟" گفت آن پرونده‌ای که به تو گفتم معدوم کن به‌جای اینکه معدوم کنید، بردید ودادید دست نهادهای اطلاعاتی – امنیتی!

قسم خوردم که من چنین کاری انجام ندادم، مشایی گفت " حالا مهم نیست، مهم این است که حرف‌های من و شما در بولتن‌های محرمانه آمده است؛ گفتم آقای مشایی، من نمی‌دانم حرف‌ها شنود شده یا اتفاق دیگری افتاده، ولی و الله، بالله، تالله من حرفی راجع به پرونده نزدم. البته این را هم بگویم که گفت که به کمیسیون گزارشی ارسال نکن...

به هر جهت مشایی گفت: آقای احمدزاده شما درون سیستم خودت سوراخ‌دارید، گفتم ما هدفمان خدمت است اگر فکر می‌کنید که صلاحیت برای کار در اینجا را نداریم، ما را بردارید...

جواب داد: تو پسر خیلی خوبی هستی، جوان بسیار خوبی هستی، سالم هستی اما...، شاید این جایگاه برای تو زود بود. گفتم شاید حق با شماست و این جایگاه برای من زود بود. گفت" قاعده بازی بزرگان کاملاً فرق دارد. تو آمدی می‌خواهی در مقابل احمدی‌نژاد علم عدالت‌خواهی را ببری بالا و شلوغش کنی؟! می‌خواهی گزارش بدهی؟ چه خبر است؟ احمدی‌نژاد رئیس توست و تو را معاون خودش گذاشته است و به تو جایگاهی داده، گفتم: من علیه آقای احمدی‌نژاد دارم کاری می‌کنم؟

مشایی گفت: تو وقتی در میراث فرهنگی گزارش می‌دهی، علیه چه کسی تمام می‌شود؟ برای من که مهم نیست. احمدی‌نژاد را می‌زنند. او هدف قرار می‌گیرد. به‌هرحال یک تصمیماتی ما داریم، حالا این تصمیمات را به شما ابلاغ خواهیم کرد. گفتم هر موقع بگویید ما آمادگی رفتن دارم، تعلقی ندارم. من معلم دانشگاه هستم برمی‌گردم دوباره به دانشگاه و تدریس می‌کنم. از این ماجرا گذشت و جلسه بعدی دولت در تهران بود، آقای احمدی‌نژاد مرا صدا زد.

گفت همین امشب می‌روی آقای دهقانان را برمی‌دارید از معاونت گردشگری. ایشان از رفقای هم‌دانشگاهی من بود و از دوره بسیج دانشجویی باهم بودیم و با من آمد به استانداری فارس و بچه متدین و سالمی بود. گفت برو امشب (عزلش کن). گفتم یک‌شبه که بد است اجازه بدهید. شأن او را رعایت کنیم. گفت تو نمی‌دانی ماجرا چیست.

گفت کشمیری و مهدی هاشمی همین‌طوری نزدیک می‌شدند. گفتم آقای احمدی‌نژاد چه شده؟ پیش خودم گفتم نکند نیروی بیگانه باشد و فلان. گفت این آدم منافق است.

من رنگم پرید. رئیس شورای امنیت ملی داشت حرف می‌زد و می‌گفت این آدم (رفیق من) منافق است. گفتم منافق است یعنی چه؟ گفت جزء حلقه نفاق است. سریع امشب (عزلش کن) که همین امشب قصد دارند دستگیرش کنند. من خیلی ناراحت بودم، فکر کردم مثلاً با سرویس‌های بیگانه ارتباط گرفته و... من با حامد (دهقانان) چهارده سال است که رفیق هستیم. از دوره کارشناسی باهم بودیم، هم‌اتاق بودیم تو خوابگاه دانشگاه، دکترا باهم امتحان دادیم، همکلاس بودیم، مگر می‌شود؟...

دهقانان را صدا زدم و نمی‌دانستم چه بگویم. صدایش کردم و گفتم آقای دکتر لطفاً می‌توانید استعفا بنویسید. سریع یک برگه کاغذ برداشت بدون آنکه از من سؤالی بپرسد، درجا استعفایش را نوشت. هیچی هم نپرسید.

یازده شب از دولت زنگ زدند که آقای احمدی‌نژاد گفتند متن استعفا را بگذارید روی وب‌سایت میراث فرهنگی. گفتم حالا چه عجله‌ای دارید؟ به هر جهت ما همان شب استعفا را گذاشتیم روی وب‌سایت میراث فرهنگی.

دولت شنبه رفت سفر استانی و بازگشتیم، در داخل پاویون آقای مشایی مرا خواست. گفت این سجادی جزء منافقین است. گفتم: اِ... اِ ... جل‌الخالق.

گفت این جزء حلقه نفاق است؛ یعنی می‌خواستند قبل از عزل، از من انتقام بگیرند و این آخرین کارهایی بود که داشتند با من می‌کردند...

رفتیم دفتر و سجادی را از کرج کشیدم تهران و گفتم لطفاً یک متن استعفا برای خودت بنویس، او بر خلاف دهقانان سؤال کرد برای چه؟ گفتم بعداً خواهم گفت. گفت اتفاقی افتاده، ناراحتید از من؟

گفتم من ناراحت نیستم ولی شما استعفایت را بنویس، بعداً جریان را به شما خواهم گفت. نمی‌توانستم به او بگویم جریان چیست. چه بگویم؟ من خیلی ساده بودم و نمی‌دانستم مشایی و احمدی‌نژاد برای من چه نقشه‌ای کشیده بودند...

ما این دو نفر را عزل کردیم و فردا شد و هیچ اتفاقی نیفتاد. پس‌فردا هیچ اتفاقی نیفتاد. زنگ زدم به آقای مشایی به ایشان گفتم من می‌خواهم شما را ببینم. گفت من ناهار دفتر نیستم و در سازمان مرکز مطالعات جهانی‌شدن هستم، کاری دارید بیایید اینجا. رفت آنجا و گفتم احمدی‌نژاد راجع به دکتر دهقانان این‌طوری گفت و شما هم راجع آقای سجادی این‌طوری گفتید اما اتفاقی نیفتاد و دستگیر نشدند. احمدی‌نژاد این دوستان را با کشمیری و مهدی هاشمی مقایسه کرد و گفت بهشتی و رجایی چگونه شهید شدند...

به مشایی گفتم: این ماجرای نفاق چیست؟ هم احمدی‌نژاد گفت و هم شما اشاره کردید. گفت این دو نفر جاسوس سپاه بودند، نجاتت دادیم. بهترین لحظه عمر، همین لحظه‌ای بود که مشایی گفت این دو نفر جاسوس سپاه بودند. این‌قدر خوشحال شدم که گفتم الحمدالله، خدا را صد هزار مرتبه شکر کردم که آوردن این دو نفر برای ما، مایه بدنامی نشد.

به مشایی گفتم: شوخی می‌کنید؟ گفت: " نه، این‌ها اطلاعات تو را می‌بردند می‌دادند به فرمانده سازمان اطلاعات سپاه. ما تو را از دست این‌ها نجات دادیم. دیگر با این‌ها ارتباط نگیرید، این‌ها جاسوسان سپاه بودند، سپاه در بدنه سازمان میراث نفوذ کرده است و باید مراقبت کنید.

ظهر دهم بهمن‌ماه بود که آقای احمدی‌نژاد مرا خواست و خیلی در آن جلسه صحبت کردیم که اگر بخواهم بگویم، یک گفت‌وگوی مجزا می‌شود برای شناخت بیشتر احمدی‌نژاد. ولی لپ کلام این بود که می‌خواهند تو را از بین ببرند و تو حیف هستی. تو نیروی خیلی خوبی هستی، عین عبارت این بود که دائماً تکرار می‌کرد."می‌خواهند تو را نابود کنند".

بعد گفتم آقای احمدی‌نژاد من دو تا کار توی زندگی‌ام نکردم. یکی مشکل اخلاقی ندارم، یکی هم اینکه مشکل مالی ندارم. برگشت گفت: " ما تو را می‌خواهیم حفظت کنیم، آن‌ها می‌خواهند تو را نابودت کنند (با لحن احمدی‌نژادی). تو یک استعفا بده، برو. گفتم چشم. بعد گفت که کی استعفا می‌دهی؟ گفتم الآن می‌دهم. گفت: تا چند ساعت دیگر استعفا می‌دهی؟

گفتم من می‌خواهم مزاحمتان نشوم، اجازه بدهید بروم یک متنی تهیه کنم. گفت چه می‌خواهی داخل آن بنویسی؟ گفتم هر چه شما بگویید. دلتان می‌خواهد من داخل متن استعفایم چه چیزی بنویسم؟ گفت بنویس مشکلات خانوادگی و این‌جور چیزا...

گفت تا امروز استعفایت را به من می‌دهی یا رسانه‌ای کنم؟ گفتم اشکالی ندارد شما هر چه زودتر می‌خواهید مسئله را رسانه‌ای کنید. من استعفا را به دستان خواهم رساند. گفت امشب می‌رسانی؟ گفتم الآن ظهر است تا یک ساعت آینده به دست شما خواهم رساند.

تا آمدم دفتر، از دفتر احمدی‌نژاد به من زنگ زدند، گفتند آقای احمدی‌نژاد می‌گوید استعفایت را نوشتی. گفتم آقا بگذارید من یک قطره آب بخوریم بعد سرمان را ببرید، ساکم را جمع کردم و گزارش‌هایی که تهیه‌کرده بودم را جمع‌آوری کردم...

ما در آن جلسه با آقای احمدی‌نژاد خیلی بحث کردیم. یکی از بحث‌هایی که با آقای احمدی‌نژاد کردیم راجع این بود که جهت‌گیری‌های سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور باید به سمتی برود که حرف‌وحدیثی نماند...

یک حرف آقای احمدی‌نژاد زد که من هیچ‌وقت یادم نمی‌رود و من این حرف را هیچ‌وقت هیچ کجا نزدم. آنچه می‌گویم تاریخ شفاهی است و باید بماند، احمدی‌نژاد به من گفت آقای احمدزاده تو چرا کاری می‌کنی که من تحت‌فشار بقایی و مشایی قرار بگیرم؟

** در همان جلسه خصوصی گفتند؟

بله، این حرف خیلی مرا به هم ریخت؛ که آقای احمدی‌نژاد که تا آن زمان برای من سمبل اقتدار و مبارزه با استکبار جهانی است، آدمی که در فضای مدیریتی کشور این‌قدر اقتدار دارد، چرا این حرف را می‌زند.

** شما در این مصاحبه از خانم آزاده اردکانی خیلی اسم بردید، ایشان در موزه ملی چه می‌کرد؟

در خصوص خانم اردکانی چند تا نکته را بگویم که ایشان متعلق به یک حلقه‌ای بود به نام حلقه پارسه. حلقه پارسه در واقع ۷ الی ۸ نفر از افرادی را شامل می‌شود که از اطرافیان و نزدیکان آقای بقایی بودند؛ یعنی ارادت ویژه‌ای به آقای بقایی و مشایی داشتند؛ یعنی حلقه پارسه شامل خانم‌ها آرزو و آزاده اردکانی (رئیس موزه ملی)، آقایان شهبازی (منطقه آزاد چابهار)، محسنی، ذوالفقاری، بهمنی، موسوی (منطقه آزاد کیش)، آقای حیدری (منطقه آزاد قشم) می‌شد و زمانی که من می‌خواستم به میراث فرهنگی بیایم، بقایی شرط گذاشت که باید در جلسات پارسه به‌صورت مرتب شرکت کنید.

** جلسات کجا برگزار می‌شد؟

در ساختمان مناطق آزاد در خیابان اسفندیار برگزار می‌شد خیلی با طبقه‌بندی بود؛ که هیچ‌وقت شرکت نکردم. ورق برگشت و بنده از همان ابتدا همان‌طور که طی این جلسات توضیح دادم با بقایی درگیر شدیم.

** شما می‌دانید از کجا با آقای بقایی آشنا شدند؟

بله این خانم معلم آموزش زبان انگلیسی بود. معلم خصوصی ایشان بود. از طریق بقایی به مشایی وصل می‌شود. خلاصه چند بار گزارش از ایشان خواستم ایشان به من گزارشی ندادند؛ یعنی خیلی بی‌توجهی کرد و این باعث شد که هیچ رابطه‌ای میان ما شکل نگیرد. برای اینکه هیچ جلسه‌ای میان من و خانم اردکانی به وجود نیامد.

** شما زمان خانه‌نشینی احمدی‌نژاد معاون بودید یا استاندار؟

در ماجرای خانه‌نشینی فشار در استان‌ها زیاد شد برای استاندارها. روزی آمدم تهران گفتم آقای مشایی، ما می‌خواهیم کار کنیم، کار عمرانی خوابیده و فشار در استان‌ها زیاد است. این مسئله را (خانه‌نشینی رئیس‌جمهور وقت) به‌صورتی جمع کنید.

ما که بالاسر یک استان بودیم، برایمان مشخص بود که فضا در کشور به‌هم‌ریخته است. نگران بودیم. گفتم برو احمدی‌نژاد را راضی کن برگردد.  گفت: اگر آقای احمدی‌نژاد برنگردد، نظام سقوط می‌کند. نگاهشان این بود.

رفتم پیش آقای جوان فکر گفتم چرا این‌جوری شد. گفت ببین آقای احمدزاده، همین الآن اگر ما یک فراخوان بزنیم، شاید ۴۰ الی ۵۰ هزارتا جانباز و خانواده شهید می‌ریزند جلوی مراکز نظام و تحصن می‌کنند. احمدی‌نژاد نمی‌خواهد...

* آقای دکتر؛ در انتهای گفتگو اگر مطلبی برای جمع بندی دارید، بفرمایید

اگر بخواهم یک جمع بندی بدم و در عین حال به دلیل حذف خودم اشاره کنم باید بگم که اولاً سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع دستی علیرغم اهمیت وافر آن تبدیل به یک حیاط خلوت شده بود و ثانیاً به جهت عدم نظارت کافی در دوره مدیریت زوج مرتب مذکور و بویژه بقایی تبدیل به کلکسیونی از انواع تخلفات شده بود.

ثالثاً زمانی که اقدامات اصلاحی من شروع شد یک نگرانی شدیدی در آقایان بویژه بقایی بوجود آمده بود طوریکه فشار به آقای احمدی نژاد را چند چندان کرده بود...

هیچ گاه یادم نمی‌رود در آخرین جلسه که خدمت آقای دکتر احمدی نژاد بودم ایشان گفتند فلانی من از ناحیه تو تحت فشار بقایی و مشایی هستم رابعاً دریافته بودم که دوستان با توجه به اینکه من علاقه و باور زیادی به آقای احمدی نژاد داشتم انتظار هیچ پاسخ منفی را از من نداشتند و بیشتر برای من نقش محلل برای واگذاری شرکت توسعه و چند اقدام خلاف قانون تعریف کرده بودند...یادم است بقایی به یک دوست مشترک گفته بود ما انتظار داشتیم فلانی سرباز ما باشد اما ظاهراً می‌خواهد ژنرال باشد که به آن دوست مشترک گفتم به بقایی بگو که اولاً من همان سربازم، منتهی سرباز مردم و ولایت و نه امثال تو و ثانیاً پسر خوب مراقب باش که پشت هر پست تو این مملکت ۷۰ سر بر نیزه رفته است و هزاران شهید به مسلخ انقلاب رفته‌اند که امروز تو داری جولان میدی...

در هر صورت دیگر تاب تحمل پستوخانه کثیف دولت دهم را نداشتم... پستوخانه ای که هر از گاهی به آن سرک می‌کشیدم مدام فردی در حال خبر آوردن از آسمان بود که مثلاً از آسمان امروز خبر آمد که فلان عالم دینی در قم صورت باطنی‌اش بر من عیان شده و از قتله حضرت سید الشهدا در روز عاشورا است که گاهی آنقدر از این حرفها حالم بد می‌شد که تپش شدید قلب پیدا می‌کردم و دست و پایم یخ می‌شد یا مواجه با زد و بندهایی می‌شدم که حالم را خراب می‌کرد.

جریان ارزشی همچون ثمره هاشمی و الهام و زری بافان و حسینی وزیر ارشاد بایکوت شده بودند و جریان اعوجاجی متن دولت شده بود... عده‌ای هم در دولت تشریف داشتند که تا روز آخر دقیقاً در نقطه صفر مرزی اعتقادی ایستاده بودند و زمانی که دولت تموم شد و از اتوبوس دولت پیاده شدند شروع به شعار مرگ بر مکتب ایران کردند در حالیکه در برابر این جرثومه‌های انحراف انعطاف حداکثری داشتند در دولت ...

به یاد دارم دو اصطلاح بکار می‌بردند که بعد نصیب خود شد یکی فلانی جاسوس سپاه است و یکی نفاق دارد..

  • .......


آنچه باید درباره جریان شیرازی‌‌ها و فرقه انحرافی در شیعه دانست
حامیان جریان شیرازی که سال‏‎ها بر طبق تفرقه میان شیعه و سنی کوبیده اند، این بار با حمله به سفارت جمهوری اسلامی در لندن اثبات کردند که مورد حمایت انگلستان هستند.

به گزارش خبرگزاری رسا، جریانی که یکی از بسترهای رشدش را از طریق هیات­های مذهبی دنبال می­ کند، این جریان غیرمعقول که بدون نگاه به مکان و زمان و بدون توجه به مسائل جاری در جهان اسلام، به اشاعه بدعت­هایی می­پردازد که نتیجه آن جز کشتار شیعیان بی­گناه نیست.

شبکه‌های ماهواره­ای متعدد، امپراتوری اینترنتی و مراکز وسیع آموزشی در کشورهای مختلف اسلامی، تنها ثمره بخشی از حمایت‌های مادی و توزیع پول‌های کلان این جریان است. این در حالی است که کشورهای اروپایی شبکه‌های بین المللی جمهوری اسلامی ایران را می‌بندند و شبکه المنار حزب­الله در بسیاری از ماهواره‌ها توقیف شده و اجازه پخش ندارد.

این جریان باوجود اینکه ادعای حمایت و دستگیری از تمام شیعیان و محبان اهل بیت را دارد، اما در ماجرای سوریه کوچک­ترین اظهارنظری نکرده است. حتی زمانی­که دشمن در صدد تخریب مرقد مطهر حضرت زینب(سلام الله علیها) بود هیچ عکس ­العملی از این فرقه نشان داده نشد. تکته جالب ماجرا جایی است که تنها جریان مسلمانی که بعد از تکفیری‌ها علیه سید حسن نصر الله در لبنان فعالیت می‌کند، این جریان است.

راهکار این فرقه در جذب هیئات مذهبی تاکید بر هیات غیرسیاسی است. دلیلی که این جریان بر این مساله اقامه می کند فرار مردم عادی از هیئات با بیان مسائل سیاسی است. ولی این فرقه در اصل، به دنبال ایجاد شکاف بین هیات­ ها و نظام اسلامی هستند.

در ادامه به بخشی از تاریخچه فعالیت و اندیشه­ های انحرافی این جریان اشاره خواهیم کرد:

از نمازخواندن پشت امام تا مقابله با انقلاب اسلامی

آیت‌الله سید محمد شیرازی برادر بزرگ‌تر شیرازی‌هاست که از همان ابتدای مطرح شدن امام به عنوان زعیم تشییع با ایشان مشکل پیدا کرد. با وجودی که مرحوم آیت‌الله شیرازی هنگام ورود امام به کربلا استقبال بسیار خوبی از ایشان به عمل آورد و حتی از امام خواست که به جای او در صحن امام حسین نماز جماعت بخواند، اما پس از رحلت آیت‌الله العظمی حکیم و طرح مرجعیت آیت‌الله شیرازی از سوی کربلایی‌ها این روابط تیره و سرد شد.

در خاطرات روز ورود امام به کربلا و سنگ تمام سید محمد شیرازی در استقبال از امام گفته شده است: «عصر روز جمعه ۱۶/۷/۴۴ امام خمینی همراه با شهید سید مصطفی و شماری از علما و روحانیان عازم کربلا شد. در سی کیلومتری شهر کربلا در قصبه «مسیب» نزدیک پانصد نفر از علما و محصلان علوم اسلامی کربلا و نجف و شماری از مردم به استقبال امام شتافتند. هنگام ورود به کربلا بلندگوی صحن مطهر امام حسین (ع) به صدا در آمد و ورود امام خمینی را به پیشگاه قهرمان شهید کربلا حضرت حسین بن علی علیه السلام و عموم اهالی آن شهر مقدس تبریک گفت و رو به آستانه حضرت امام حسین (ع) کرد و گفت: «امروز یکی از فرزندان فداکارت که به پیروی از راه و فکر تو قیام کرده و آوارگی کشیده به حضورت می­آید» آنگاه خطاب به امام خمینی گفت: «ای مجاهد!، ای قائد! به شهر جدت حسین خوش آمدی». پلاکاردی در درب قبله صحن مطهر حضرت امام حسین (ع) بالا برده بودند که این شعار روی آن جلب نظر می‌کرد: «ترفوف رایه­الاسلام بید آیه الله الخمینی»

«سید محمد شیرازی نفر دوم سمت راست در استقبال از ورود امام به کربلا»

«سید محمد شیرازی نفر دوم سمت راست در استقبال از ورود امام به کربلا»

در همین حال در مدخل شهر کربلا پشت صحن حضرت ابوالفضل و درب صحن حضرت سیدالشهدا (ع) چندین رأس گوسفند از طرف اهالی شهر قربانی شد… پس از زیارت، نماز مغرب و عشا را بنا به درخواست آقای سید محمد شیرازی به جای او در صحن مطهر برگزار شد و انبوهی از روحانیان و مردم به او اقتدا کردند. پس از پایان نماز آقای شیرازی از طرف اهالی کربلا از امام خواست که اقلاً برای یک هفته در کربلا توقف نماید. این درخواست از طرف امام پذیرفته شد و امام مدت یک هفته ای که در کربلا توقف داشتند نماز را به جای آقای شیرازی به جماعت برگزار می‌کرد. در شب اول ورود امام به کربلا در اقامتگاه او نزدیک به پانصد نفر از روحانیان و مردم اطعام شدند و جشن باشکوهی به مدت سه روز در کربلا برگزار شد و اشعار و قصاید زیبایی در مدح ایشان و نهضت اسلامی ایران سروده و خوانده شد.»

آیت‌الله خویی: کار این سید، شبهه‌ناک است

البته مهم‌ترین مخالفت‌ها با مرجعیت این آیت‌الله جوان مقیم کربلا از سوی آیت‌الله خویی و آیت‌الله سید محمود شاهرودی صورت گرفت و این دو مرجع تقلید در موضع‌گیری‌های تندی اجتهاد سید محمد شیرازی را زیر سؤال برده و طرح مرجعیت وی را مشکوک قلمداد کردند.

آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی و آیت‌الله العظمی شاهرودی هر یک به طور جداگانه اعلامیه‌ای علیه ایشان صادر کردند. آقای شاهرودی در اعلامیه‌اش متذکر شده بود که آقای شیرازی مجتهد نیست و شاهد بر این مدعا، نیز استاد وی آقای شیخ یوسف حائری است که در نوشته‌ای تصریح کرده، آقای شیرازی به حد اجتهاد نرسیده است. در مرحله بعد حمله‌ها، شدت بیشتری پیدا کرد و مرحوم آقای خویی در سؤالی که از ایشان شده بود طوری جواب داده بود که حیثیت ایشان خدشه‌دار شد… مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی در جواب مرقوم کرده بود که کار این سید، شبهه‌ناک است و دادن وجوهات به وی جایز نیست.

سید محمد شیرازی که در ابتدای جنگ، مردم عراق را به رهبری امام خمینی دعوت کرده بوده در یک اقدام عجیب مرگ آقا مصطفی را ساخته و پرداخته خود انقلابیون دانست!

بیت آقای شیرازی، پاتوق مأموران ساواک ایران بود

عدم ارتباط با امام تا زمان عزیمت آقای شیرازی به کویت ادامه یافت، اما بعد از استقرار ایشان در کویت، دوستان و حامیان ایشان حملاتی را علیه امام ترتیب دادند و شروع به بدگویی و بستن اتهام‌های ناروا علیه ایشان کردند و در این زمینه بعضی از نزدیکان آقای شیرازی با تفسیق و حتی تکفیر حضرت امام کار را به اوج خود رساندند و این ناسزاها از آن زمان و حتی بعد از ورود آقای شیرازی به ایران ادامه یافت.

سید صادق شیرازی در ایام جوانی

در زمینه مسائل سیاسی نیز بعضی از دوستان و هواداران حضرت امام مثل آقای محتشمی و آقای فردوسی‌پور که برای سخنرانی و امور دیگر به کویت می‌رفتند، نقل می‌کردند که بیت و بیرونی آقای شیرازی، پاتوق مأموران ساواک ایران است و خود ایشان هم به ما توصیه می‌کند که دست از مبارزه علیه شاه برداریم و سخنی ضد رژیم نگوییم.

با این وصف حضرت امام در تمام این مراحل از موضع‌گیری صریح و علنی درباره ایشان، همچنین اجتهاد و عدالت او خودداری می‌کرد. یک بار جمعی از کویتی‌ها خدمت امام رسیدند و درباره آقای شیرازی و این که ایشان مجتهد و عادل هست یا نه، سوال نمودند؛ ولی حضرت امام نفیاً یا اثباتاً جوابی ندادند که موجب ناراحتی این‌ها و بعضی از بزرگان مثل آقای خویی شده بود.

این در حالی بود که سید محمد شیرازی به درخواست علمای بزرگ عراق برای ارجاع مردم به مرجعیت امام چنین پاسخ داده بودند: «جواب آقای شیرازی این بود که دوستان صلاح ندیدند که من، مردم را به آقای خمینی ارجاع بدهم؛ بنابراین بنده بر سر همان ادعای مرجعیت و الامام المجدد بودن هستم و خداوند ما را از شر اغیار حفظ خواهد کرد.»

ماجراجویی در تدفین پیکر مرجعیت شیعه

خانواده شیرازی‌ها حتی از جسم برادرشان برای اعلام مواضع سیاسی‌شان علیه نظام جمهوری اسلامی دریغ نکردند ایشان علی‌رغم اینکه به دستور رهبری در صحن حرم حضرت معصومه برای قبر سید محمد شیرازی جایابی صورت گرفت در یک اقدام ناصواب تشییع جنازه برادرشان را به یک میتینگ سیاسی تبدیل کردند و اقدام به ایجاد بلوا و آشوب در شهر مقدس قم کردند که بنا به استشهادات شاهدان عینی مورد اعتراض بسیاری از اهالی قم قرار گرفت. در این هنگام است که نیروهای امنیتی در مقابل ایجاد چنین آشوبی ایستادگی کرده و تابوت سید محمد شیرازی را برای دفن به حرم مطهر انتقال می‌دهند. این ماجرا تا سال‌ها مستمسکی برای خانواده شیرازی‌ها برای حمله به شخص مقام معظم رهبری قرار گرفت و این اتفاق در حالی صورت گرفت که رهبر انقلاب، هم در پیامی از مجاهدت‌های سید محمد شیرازی تقدیر کرده بودند هم مجلس ختمی در مسجد اعظم قم برای ایشان برگزار کرد.

برادر کوچکی که از برادر بزرگ جلو افتاد!

سید صادق برادر کوچک‌تر سید محمد است که بعد از فوت وی در سال ۱۳۸۰ در شهر قم، عملاً تبدیل به بزرگ خاندان شیرازی‌ها شد. عناد و دشمنی این جریان با انقلاب اسلامی ایران و شخص حضرت امام خمینی و نیز حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، امری است که ایشان هیچ واهمه‌ای از ابراز علنی آن حتی در داخل جمهوری اسلامی ایران نداشته‌اند.

دیدار سید صادق شیرازی با منتظری

برادر دیگر سید صادق، سید مجتبی است که اکنون در انگلیس حضور دارد و وی نیز در کسوت علما ظاهر می‌شود. فیلم صحبت‌های سید مجتبی علیه شخص رهبری و مجموعه فحش‌های رکیک وی نسبت به رهبری نظام هزاران بار در فضای مجازی دیده شده است و به جرات می‌توان گفت که از میان تمامی جریانات ضد انقلاب اسلامی ایران و رهبری در سرتاسر دنیا، هیچ‌کدام چنین جسارتی در توهین نسبت به ایشان نداشته‌اند.

«سید مجتبی شیرازی برادر سید صادق و فحاش به مقام معظم رهبری- پدر زن یاسر الحبیب»

این جریان با به راه افتادن شبکه الفدک سابق و صوت الاطهار از سوی شیخ کویتی یاسرالحبیب جانی تازه گرفت و گفته می‌شود که میان ایشان و یاسرالحبیب رابطه‌ای سببی نیز وجود دارد (ظاهراً یاسرالحبیب داماد سید مجتبی شیرازی است). علی‌رغم تکفیر طیفی از علمای شیعی از شهید محمدباقر الصدر گرفته تا آیت‌الله سیستانی، مکارم شیرازی و رهبری و… از سوی یاسرالحبیب در ۱۳ شبکه‌ ماهواره‌ای منتسب به شیعه، جریان شیرازی‌ها به هیچ‌وجه حاضر به تبری از وی نبوده و نیست.

۱۳ شبکه با هزینه‌های حداقل ۹۵ هزار دلاری ماهیانه برای هر شبکه

از مهم‌ترین اقدامات ضد شیعی و مذهبی این گروه منتسب به شیعه در فضای ماهواره‌ای جهان، می‌توان به تأسیس چند شبکه فارسی و عربی زبان با نام‌های شبکه جهانی امام حسین ۱و۲و۳، مرجعیت، فدک، سلام، رقیه، ابوالفضل العباس، الانوار، خدیجه، الزهرا، المهدی و… اشاره کرد که در ایام محرم با تبلیغ شنیع‌ترین مسائل با عنوان شعائر حسینی، باعث وحشت مردم دنیا از شیعیان شده‌اند! شبکه‌هایی که با پنهان شدن در ظاهر دینی سعی می‌کنند جلوه‌های واقعی شیعی بودن را به صورت کاملاً وارونه نشان دهد. البته اکثر این شبکه‌ها با حمایت شخص آیت‌الله سید صادق شیرازی و بیت آن تأسیس و به فعالیت خود ادامه می‌دهند. نکته قابل تأمل آنجاست که هزینه احداث و راه‌اندازی و مدیریت این شبکه‌ها چگونه تأمین می‌شود؟ آن هم بدون حتی پخش یک برنامه تبلیغاتی!

آقای هدایتی مدیر شبکه سلام درباره میزان هزینه ­های یکی از این شبکه‌ها می­گوید: « هزینه های پخش و تولید ما ماهیانه بالغ بر ۹۵ هزار دلار است. ۷۵ هزار دلار آن استودیو پخش و ۲۰ هزار دلار آن به تولید برنامه اختصاص دارد که این مبلغ در مقایسه با دیگر شبکه های ماهواره ای بسیار ناچیز است.»

نکته مهم‌تر این مطلب اینجاست که باید باز هم شاهد نمایش خون و خونریزی و ضرب و شتم به نام شعائر حسینی در فضای مجازی و ماهواره­ای باشیم. نمونه کوچک این اقدامات را می‌توانید با سرچ کلمه Muharram در بخش تصاویر موتورهای جستجو مشاهده کنید. تصاویر این اعمال شنیع به قدری زجرآور و دردناک است که حتی خود شیعیان را اذیت می‌کند چه برسد به کسانی که از سرتاسر دنیا با ادیان دیگر سر و کار دارند و نظاره‌گر شعائر حسینی از این دست هستند.

نمونه‌ای از عزاداری های ساختگی جریان شیرازی

دکتر تیجانی در کتاب «اهل بیت(علیهم السلام)؛ کلید مشکل ها» ترجمه سید محمدجواد مهری درباره نقش سرویس جاسوسی انگلستان در ایجاد تفرقه و خرافه پراکنی در مذهب تشیع می‌نویسد: «شمشیرهایی که در گذشته شیعیان آن را در برابر ظالمان بلند می‌کردند، امروز برای زدن به سرهای خود، از آن استفاده می‌کنند. تاجایی که انگلیسی‌ها مقدار زیادی شمشیر، در میان دسته‌های عزاداری – در کربلا- تقسیم می‌کردند.»

سال گذشته هم به دنبال نام‌گذاری نهم تا پانزدهم ربیع‌الاول به عنوان هفته برائت از سوی شبکه ماهواره‌ای امام حسین (ع) که از سوی  بیت آیت‌الله سید صادق شیرازی اداره می‌شود آن هم دقیقاً در ایام هفته وحدت، موجبات نگرانی بسیاری از شیعیان فراهم آمد که البته این ماجرا با عکس‌العمل خوب و به موقع بزرگان اهل سنت و شیعه همراه بود.

درباره مسئله قمه زنی هم که تقریباً اکثر مراجع اعلم شیعه این کار را شنیع دانسته‌اند هم آقای سید صادق شیرازی فتوای استحباب صادر کرده‌اند.

البته این مسأله در طول تاریخ همواره مورد توجه علمای شیعه بوده تا جایی که حتی در دوران مشروطه نیز مراجع تقلید شیعه بیانیه‌ای جهت حفظ وحدت اسلامی صادر کردند و نوشتند «چون دیدیم که اختلاف فرقه‌های پنج‌گانه مسلمین (اختلافاتی که مربوط به اصول دیانت نیست) موجب انحطاط دول اسلام و استیلای خارجیان شده‌ است، به جهت حفظ کلمه جامع دینیه و دفاع از شریعت محمدیه، فتاوای مجتهدین عظام، که روسای شیعه جعفریه هستند، و مجتهدین اهل سنت، اتفاق نموده بر وجوب تمسک به حبل اسلام… اتفاق شد بر وجوب اتحاد تمام مسلمین در حفظ بیضه اسلام و نگهداری جمع مملکت های اسلامی از تشبهات دول بیگانه و حمله‌های سلطنت های صلیبیه، متحد شد رای جمیعا برای حفظ حوزه اسلامیه بر این که تمام قوت و نفوذ خود را براین خصوص مبذول داریم و از هیچ‌گونه اقدامی که مقتضی است فروگذار نکنیم… چنانچه حق تعالی فرموده اشدّاء علی الکفار رحماء بینهم و متذکر می سازیم عامه مسلمانان را به برادری که خداوند بین تمام مومنین بست و اعلان می کنیم وجوب اجتناب از چیزهایی که موجب نفاق و شقاق است…» آیت‌الله نورالله نجفی اصفهانی، آخوند خراسانی، سید اسماعیل صدر، شیخ‌الشریعه اصفهانی و شیخ عبدالله مازندرانی از امضاکنندگان این بیانیه بودند.

این اتفاقات در حالی می‌افتد که امام علی(علیه السلام) درباره انجام کارهایی که موجبات تفرقه را فراهم می‌کند می‌فرماید: «لَوسَکَتَ الجاهِلُ مَااختَلَفَ النّاسُ اگر نادان خاموشی می گزید، مردم دچار اختلاف نمی شدند.»

مثل پدراتون گول نخورید!

آیت‌الله سید صادق شیرازی البته دارای سوابق سیاسی نیز هستند، وی در سال ۸۸ به دفاع از فتنه گران پرداخت و در ویدئویی به نظام مقدس جمهوری اسلامی شدیداً حمله کرد. البته سابقه حملات وی و خانواده‌اش به انقلاب اسلامی مردم ایران در اوایل انقلاب و برادرش به رهبری انقلاب امام خمینی بین انقلاب مشهور است. مسؤول دفتر وی محمد حنافروش، مدیر مسؤول شبکه جهانی امام حسین و سید حسین شیرازی نیز به خاطر حمایت از فتنه گران در سال ۸۸ و ترویج خرافات در شبکه‌های جهانی نیز مدتی بازداشت شده بودند. نکته جالب توجه ماجرا آنجاست که با این که ایشان از مراسم­ها و شعائر حسینی به صورت خاص و غیر معتبر بسیار دفاع می‌کند، اما در عاشورای سال ۱۳۸۸ که عده‌ای فتنه­ گر به نمادها و شعائر حسینی توهین کردند، واکنشی نشان نداند.

آیت‌الله سید صادق شیرازی در سخنرانی خود که در تاریخ ۲۸ صفر ۱۴۳۱ در قم ایراد می‌کرد با استفاده از کلماتی ناشایست اقدام به توهین به رهبری نظام اسلامی کرد: «جوونا گول نخورید مثل پدراتون که بعضی­هاشون گول خوردن نشید تاریخ پیغمبر رو خودتون بخونید هر چی میگن نگید راست میگه! نگید درست می­گه… کشور اسلامی مردمش انقلاب می­کنن برید ببیند اون وقت این حکومتی که به اسم مردم اومده با باتوم میاد می­زنه مردم رو! این اسلام نیست! این زیبا نیست! با این اسلام می خوایم دنیا رو دعوت کنیم به اسلام! مگه منافق رو باید کشت؟ پیغمبر خدا یه دونه منافق نکشتن! وقتی در حکومت اسلامی ملت خودش رو به خاطر اینکه یه تظاهرات کرده با باتوم می­زنه می­کشه به خاک و خون می­کشه چه توقع هست توقعی هم ندارم … خزی دنیاست که خود ملت خودشون لعن شون می کنه شب نامه ضدشون می نویسه یه خورده توسعه پیدا کرد انقلاب می کنه اون رو هم می­کُشه یا حبس می­کنه … فکر می­کنید کشور اسلامی اسمش فقط اسلامیه پیغمبر همین بودن این مسؤولیت من و شماست در هر مسؤولیتی هستیم هر قدر قدرت داریم اینو به دنیا نشون بدیم تاریخ پیغمبر خدا رو نشون بدیم.»

امام خمینی (ره) در لزوم توجه بیشتر روحانیت به مسائل شرعی و سیاسی و هشدار نسبت به خطرات این قشر در صورت انحراف می‌فرمایند:«آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانی‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است». ایشان در بیان ضرر وجود حتی یک روحانی که در خط اسلام آمریکایی باشد می‌فرمایند: «خدای متعال می‌داند که من نسبت به آخوندهای فاسد آنقدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترم تر از آخوند فاسد است.»

توهم توطئه یا دست آویزی برای مظلوم نمایی

آقای سید محمد شیرازی در سن ۷۵ سالگی بر اثر بیماری در کهولت سن فوت کردند. ولی طرفداران شیرازی­ها و همین­طور برخی نزدیکان به ایشان مرگ آیت الله شیرازی را مشکوک تلقی می­کنند. همچنین مرگ پسر ایشان سید محمد رضا شیرازی را که در خانه­اش فوت کرده است و تاکنون هیچ یک از نزدیکان ایشان حتی خود آیت الله سید صادق شیرازی نیز به کشته شدن پسر برادر خود بوسیله نظام اسلامی اشاره ای نمی­ کند. از همه مهم تر آنکه روایت هایی که درباره فوت ایشان ذکر گردیده است همگی در تناقض جدی با یکدیگر و ساختگی بودن آن در ذهن هر مخاطبی حتمی جلوه می­ کند. به تمام این موارد باید منفعتی که نظام از کشتن این دو نفر می برده است را اضافه کرد.

تا­کنون این آقایان به این سوال مخاطبین پاسخ نداده­اند که نظام اسلامی از کشتن این دو نفر چه سودی می برده است؟مخالفانِ بی­اثری که، توان مقابله­ای چه الان و چه در آینده با نظام را نداشته اند چرا باید حذف شوند؟ آیا از این دو نفر موثرتر و مخالف­تر وجود نداشنه که نوبت این دو نفر می­رسد؟ پرداختن بی حجت و سند به کشته شدن این دو نفر از سوی نظام اسلامی تنها به کسانی کمک می­ کند که از این دو متوفی قصد ایجاد جایگاه حق به جانبی برای خود را دارند.

دار و دسته انحرافی ها

یاسر الحبیب طلبه خوش‌پوش لندن نشین

یاسر الحبیب یک طلبه خوش‌پوش است که در حسینیه‌ای در لندن منبر برود سینه‌چاک شیعیان و دشمن درجه یک وهابیت به شمار می‌رود. «یاسر یحیی عبدالله الحبیب» یکی از شبکه‌های تحت حمایت آیت‌الله سید صادق شیرازی یعنی شبکه فدک را مدیریت می‌کند ولی از حضور چشم‌گیر و پررنگ در دیگر شبکه‌های زنجیره‌ای این طیف فکری نیز غفلت نمی‌کند. تنها سه سال از راه‌اندازی «هیئت خدّام‌المهدی» در کویت می‌گذشت که تندروی‌های یاسر الحبیب، دولت کویت را مجبور کرد هیئتش را پلمپ و او را روانه زندان کند.

اجازه نامه یاسر الحبیب از سید صادق شیرازی

اما این جوان جسور چشم انگلیسی‌ها را گرفته بود؛ پس سریع به سوژه مورد نظر سازمان‌های حقوق بشری انگلیس و آمریکا تبدیل شد. حتماً خود مقامات کویتی هم متعجب شده بودند که این سازمان‌ها چرا بین این همه زندانی و شکنجه‌شده، به این روحانی جوان این قدر توجه می‌کنند. دو سال وقت کافی بود تا بعد از رایزنی انگلیسی‌ها و ساکن شدن وی در لندن حیطه فعالیت‌های یاسر الحبیب به شدّت گسترش پیدا کند. روزنامه‌ای با نام «shianewspaper» منتشر می کند، حوزه علمیه «امامین عسکریین» را در لندن به راه اندازد، شبکه ماهواره‌ای «فدک» را نیز با حمایت آیت‌الله سید صادق شیرازی تأسیس کند و در سال ۲۰۱۰ نیز مکان هیأتش در لندن را به حسینیه‌ای بزرگ به نام «حسینیه سیّدالشّهدا» منتقل و مکان جدید را مجتمعی برای حوزه علمیه، هیأت، دفتر کار، مؤسسه رسانه‌ای، شبکه ماهواره‌ای فدک، روزنامه شیعه و پایگاه اطلاع‌رسانی اینترنتی قرار می دهد.

رمضان المبارک ۱۴۳۱ قمری شیخ مقیم در انگلیس در هفدهم ماه مبارک و در سالروز وفات عایشه همسر پیامبر اکرم (ص) مجلسی در حسینیه خود در لندن تشکیل داد و از فراز منبر جملات رکیک و نسبت‌های وقیحانه‌ای متوجه او کرد.

او پس از ذکر ادلّه خویش برای اثبات نفاق و هرز‌گی و… به همسر پیامبر اسلام، سخن خود را با این توصیه راهبُردی! به پایان رسانید که: «جشن گرفتن به مناسبت هلاک عایشه، ضرورتی دینی است؛ چه این­که روز هلاکت عایشه، پیروزی اسلامی عظیمی به شمار می ­رود.» سایت وی نیز با افتخار تمام در این‌باره گزارش می‌دهد: «لازم به ذکر است که شبکه ماهواره‌ای فدک این جشن مبارک و وقایع آن را پوشش داده و پخش نمود. ضمن این‌که در بالای صفحه این شبکه نیز «شعار الله اکبر … عایشه فی النّار» برای اولین بار در تاریخ شبکه‌های تلویزیونی قرار داده شد! و در فواصل مختلف برنامه، سرودهایی به مناسبت و شادی از هلاکت رأس الکفر عایشه و شکر نعمت برائت از او، پخش گردید.

«شیخ عبدالعزیز آل الشّیخ» مفتی اوّل سعودی در برابر این اقدام چنین واکنش می‌دهد: «بعد از اسائه ادب یاسر الحبیب به أم المؤمنین عایشه، انتشار مذهب تشیّع در کشورهای عربی و اسلامی متوقّف شده است». وی در دیدار خود با ائمه جمعه و جماعات مساجد عربستان سعودی گفت: «سخنان یاسر الحبیب، روحانی شیعه کویتی باعث شد تا بسیاری از اهل سنّت که تمایلی به تشیّع داشتند، از مسیر انحرافی خود برگشته و راه مستقیم را برگزینند.» آل‌الشّیخ ادامه داد: «مُخبرین ما در کشورهای عربی به من اطلاع دادند عدّه زیادی از اهل سنّتی که شیعه شده بودند، به خصوص در شمال آفریقا، پس از گفته های یاسر الحبیب متوجّه شده اند که تشیّع، مذهبی باطل است و به مذهب حقّ برگشته اند.»

اما سخنان مشکوک شیخ، مشکلات بسیاری برای شیعیان کویت و عربستان نیز به بار آورد. علمای شیعه این دو کشور ـاز جمله «شیخ عَمری»، «شیخ حسین معتوق»، «شیخ حسن صفّار»، «شیخ علی آل محسن»، «شیخ عبدالجلیل السمین»، «شیخ نمر» و «سیّدهاشم السلمان» ـ مواضع سختی در برابر وی گرفته و او را از خود طرد کردند.

تا اینکه این دست موضع‌گیری‌ها که باعث ورود فشارهای فراوان به شیعیان عرب نیز شده بود، جمعی از علماء و فرهیختگان شیعه منطقه احصاء عربستان را بر آن داشت تا استفتائی را خدمت مقام معظم رهبری ارسال کنند. پاسخ معظم له آبی بود بر آتش:«اهانت به نمادهای برادران اهل سنّت از جمله اتّهام ­زنی به همسر پیامبر اسلام حرام است. این موضوع، شامل زنان همه پیامبران و به­ ویژه سیّدالانبیاء پیامبر اعظم -حضرت محمّد صلّی­ الله ­علیه­ و آله– می­ شود.» فتوایی که از شبکه ماهواره‌ای الجزیره گرفته تا روزنامه الانباء کویت، سایت پرمخاطب محیط، روزنامه‌های السّفیر لبنان و الحیات چاپ لندن و سایت رادیو تلویزیون مصر و … به انعکاس درآمد و مورد تحلیل قرار گرفت.

حتّی احمد الطّیب، شیخ الازهر در بیانیه‌ای رسمی، این‌چنین به فتوای رهبر حکیم انقلاب، واکنش نشان داد: «با تمجید و خرسندی، فتوای مبارک حضرت امام علی خامنه ­ای را در خصوص تحریم اهانت به صحابه رضوان­ الله­علیهم یا تعرّض به همسران حضرت رسول­(ص) دریافت کردم. این فتوایی است که با دانش صحیح و درک عمیق از خطرناکی آن­چه که اهل فتنه انجام می­ دهند، صادر شده و بیان­گر علاقه و اشتیاق به وحدت مسلمانان است. آن­چه که باعث می­ شود بر اهمیت این فتوا افزوده شود، آن است که عالمی از علمای بزرگ مسلمان و از بزرگ­ترین مراجع شیعه و به ­عنوان رهبر عالی جمهوری اسلامی ایران، چنین فتوایی را صادر کرده است.»

یکی دیگر از اقدامات این جریان مشکوک که حامیانی نیز در شهر مقدس قم دارد نام‌گذاری هفته برائت! در ربیع‌الاول سال پیش بود. این جریان در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: «با نزدیک شدن به ایام فرحة الزهرا و غدیر ثانی، شورای سیاست گذاری شبکه جهانی امام حسین علیه‎السلام در بیانیه ای اعلام داشت: روز نهم ربیع الاول طبق فرموده اهل‌بیت علیهم‎ السلام روز غدیر ثانی نام‌گذاری شده است… از این رو بر خود لازم می‎دانیم که از روز نهم لغایت ۱۵ ربیع الاول را به عنوان هفته برائت نام‌گذاری کنیم تا از این شبکه مقدسه پیام برائت از دشمنان خاندان رسالت را با اتکا به عمل معصومین به جهان صادر نماییم.»

این حرکات زشت بدعت آلوده در حالی صورت می ­گیرد که خداوند در آیه ۱۷ سورة الانعام فرموده است: [وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا به غیر عِلْمٍ] یعنی به خدایان و بت‌های مشرکین و کفار حرف زشت نزنید چون آن‌ها مقابله به مثل کرده و به مقدسات شما توهین می‌کنند این آیه شریفه به طریق اولی دستور عدم توهین به مقدسات سنی‌ها را ثابت می‌کند.

بهترین تعبیر راجع به یاسر الحبیب سخن سید مقاومت، نصرالله عزیز است که شیخ هتاک را «شخصٌ شیعیٌ غیرُ معروفٍ عند الشیعة أساساً» دانسته است. یاسرالحبیب با کمک‌های بی‌دریغ دولت انگلستان و بیت آیت‌الله سید صادق شیرازی روز به روز به فعالیت‌های به ظاهر مذهبی‌اش می‌افزاید. قابل‌توجه اینجاست که در یک اقدام هماهنگ شبکه مورد حمایت آیت‌الله سید صادق شیرازی -شبکه امام حسین-درست در همین ایام اقدام به اعلام گستره برگزاری برنامه‌های هفته برائت این فرقه مشکوک کرد.

محمد هدایتی مدیر مسؤول شبکه سلام

محمد هدایتی مدیر مسؤول شبکه سلام یکی از کسانی است که با بیت شیرازی‌ها ارتباط کامل دارد و در مسائل سیاسی ضد نظام جمهوری اسلامی فعالیت می‌کند. تا به حال با شبکه صدای آمریکا مصاحبه کرده و از قمه زنی دفاع و جمهوری اسلامی را بارها متهم به دیکتاتوری کرده است.

از جمله فعالیت‌های وی، مدیریت سایت ضد انقلابی رسام -روحانیون سنتی ایران معاصر- است. جدیداً گروهی را به نام «ستاد بین المللی تعظیم شعائر حسینی» اداره می‌کند و اکثر کلیه‌های که می‌سازند، صحنه‌هایی از قمه یا لطمه زنی است. یکی از علمایی که به دلیل رفتارهای غلط ایشان، از آنان جدا شد، «آیت‌الله حسینی قزوینی» است. ایشان ابتدا با دادن بیانیه‌ای به شبکه «سلام» هشدار داد که در صورت دفاع از قمه زنی و توهین به مسؤولان نظام، با آنان همکاری نخواهد کرد. سپس در سال ۱۳۸۸ و با اوج فتنه ۸۸ و تحرکات این شبکه، ایشان از همکاری با شبکه «سلام» خودداری و شبکه «ولایت» را تأسیس نمودند.

یکی از دستاوردهای این فرقه های افراطی برای تشیع

ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی در یک سفر دوره­ای به ایران، از جمهوری اسلامی ایران خواست تا در مالزی برای تبلیغ اسلام و مبارزه با فرقه ضاله بهاییت به آنها کمک کند. چون منشا بهاییت در ایران بود و بهایی­ها یکی از مراکز اصلی شان در مالزی قرار دادشت و از آنجا نیرو می ­گرفتند. اما از حدود چهار سال قبل، به دلیل فعالیت­های جریان شیرازی­ ها در مالزی و مبارزه رسمی با خلفا، به دعوای میان شیعه و سنی چنان دامن زدند که به شعار نویسی­ های خیابانی انجامید و این مساله موجب شد، ماهاتیر محمد که تا دیروز از جمهوری اسلامی دفاع می­ کرد، چند ماه قبل نسبت به خطر گسترش شیعه در مالزی هشدار داد و خواستار مبارزه با شیعیان به عنوان یک فرقه ضاله شد

  • .......

امام جمعه طراز انقلاب 

 

 

 

  • .......

  • .......
 فیروزآبادی

رئیس سابق ستادکل نیروهای مسلح گفت: من به لحاظ سیاسی حدس می‌زنم که اگر آنها [فتنه‌گران سال ۸۸] پیروز می‌شدند، نه مهندس موسوی زنده می‌ماند نه خاتمی و نه کروبی.

به گزارش مشرق، سردار سرلشکر حسن فیروزآبادی رئیس سابق ستادکل نیروهای مسلح در بخش اول از گفتگوی تفصیلی خود که به مناسبت چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی انجام شد، به مرور حوادث دهه ۶۰، برخورد با گروهک‌ها و غائله‌های امنیتی و نیز جنگ تحمیلی پرداخت.

بخش دوم این گفتگو که شامل موضوعاتی در ۳ دهه بعد از آن تا امروز می شود را در ادامه خواهید خواند.

(بخش اول این گفتگو را از اینجا بخوانید)

* از اواخر دهه ۶۰ که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری رسیدند، تحولات مختلفی در بسیاری از دستگاه‌ها و سازمان‌ها رخ داد که یک نمونه آن، تغییر «ستاد فرماندهی کل قوا» به «ستاد کل نیروهای مسلح» بود. چطور شد که رهبری شما را به عنوان رئیس این ستاد انتخاب کردند؟

وقتی که حضرت آقا به رهبری انتخاب شدند، من گزارش ستاد فرماندهی کل قوا را به صورت هفتگی به ایشان می‌دادم. یادم هست در آن مقطع بحث بر این بود که از بین آقایان فروزنده و روحانی یک نفر رئیس ستاد کل شود. آقای روحانی آن زمان فرمانده پدافند هوایی بود.

* همین آقای روحانی که می‌گوید من سرهنگ نیستم؟

اتفاقاً از سرهنگ هم بالاتر است و در پدافند بسیار هم سرهنگی عمل می‌کرد. همین الآن هم در سخنرانی‌ها و برخوردهایش از همان روحیه نظامی‌اش استفاده می‌کند. او در آن جلسه فقط می‌خواست به قالیباف بگوید تو سرهنگی و الا خودش از سرهنگ هم بالاتر است.

من این را در یکی از جلسات شورایعالی امنیت ملی به خودش هم گفتم.

* چه واکنشی نشان داد؟

هیچی، خندید. چه بگوید؟

* چطور شد که آن دو نفر را برای ریاست ستاد انتخاب نکردند؟

در همان جلسات اول که گزارش‌ها را خدمت آقا می‌بردم، گفتم اعضای ستاد، معاونین و وزرای دولت و چند نفر از نظامی‌ها بودند که اکنون خیلی از آنها رفته‌اند و تنها من هستم که جانشین رئیس ستادم.

در یک لیست افرادی را برای مسئولیت قسمت‌های مختلف پیشنهاد داده بودم که کار جلو برود، آقا هم بالای آن لیست نوشتند «شما رئیس ستاد کل هستید» و روی همان نامه‌ای که من داده بودم، تصمیم گرفته شد و بعد هم ایشان حکم من را صادر کردند.

من حضرت آقا را از قدیم می‌شناسم و شاگرد ایشان بودم و حتی موضوعاتی مثل تفسیر، نقد و حتی ویراستاری کتاب و خیلی از مسائل دیگر را از ایشان یاد گرفتم.

** تاکنون بیش ۱۳۰ مشورت به رهبری داده‌ام

همین اواخر هم که به لحاظ بیماری خواهش کردم تا ریاست ستاد کل به فرد دیگری سپرده شود، ایشان دو جمله به بنده گفتند که بیان جمله اول را به مصلحت نمی‌دانم. جمله دوم این بود که ایشان فرمودند شما با فکر، روحیات و اندیشه من آشنا هستید و می‌دانید که من چه می‌خواهم، پس بمانید و به بنده مشورت دهید و من هم تا امروز بیش از ۱۳۰ مشورت به ایشان داده‌ام.

* روال ارائه این مشورت‌ها چگونه است؟

برخی از این مشورت‌ها که ممکن است خیلی مهم باشد و یا موضوعاتی که سیاسی بوده و ممکن است تبعات سنگین داشته باشد و حتی لازم نیست که مسئولان دفتر هم از آن مطلع شوند، به صورت حضوری به ایشان داده می‌شود.

یک نمونه از موضوعات مهم، بحث تعیین رئیس ستاد کل بود که ایشان نظر من را حضوری خواستند و همان نظر هم عمل شد، اما معمولاً این مشورت‌ها به صورت کتبی است و در یک فرم یک صفحه‌ای، طرح موضوع، حوزه عملکرد و پیشنهاد نوشته شده و خدمت ایشان ارسال می‌شود.

** فکر می‌کردند در دوران رهبری آقا می‌توانند کار خودشان را بکنند

* در این دهه بود که برخی چالش‌های اساسی برای نظام شکل گرفت که نمونه‌های متعدد آن در دوره دوم خرداد رخ داد. ریشه این مشکلات در حوزه های امنیتی و سیاسی از کجا بود؟

حقیقت این است که ریشه مهم‌ترین مسائل امنیتی ـ دفاعی کشور درست بعد از رحلت حضرت امام و انتخاب حضرت آقا به رهبری شروع شد.

در مجلس خبرگان اکثریت قریب به‌اتفاق اعضا به ایشان رأی دادند. آقا هم فرزند حضرت علی(ع) است و حضرت علی(ع) وقتی به ولایت رسید فرمود روش کار من این‌طور نیست که با هر کسی کنار بیایم. افراد را جای خودشان خواهم نشاند. این یعنی عدالت و یکی از بزرگ‌ترین ویژگی‌های ایشان جدی بودن در عدالت بود.

این روزها در فضای مجازی جمله‌ای از حضرت آقا در آن جلسه خبرگان منتشر و راجع‌به آن زیاد صحبت شد، درحالی‌که فرمایش آن روز آقا از سر تواضع قبل از انتخاب است.

ایشان این تواضع و تحقیر نفس را داشتند تا مبادا حس داوطلبی، تأثیری در انتخاب دیگران بگذارد. این از بزرگی ایشان بود. اما همین آقا بعد از انتخاب شدن، محکم صحبت کردند، هرچند برخی پیش خودشان گمان می‌کردند و می‌گفتند که بگذار این حرف‌ها را بزنند اما ما کار خودمان را می‌کنیم. بنابراین این قضیه نه از دهه ۷۰ که از همان سال ۶۸ شروع شد.

** چپی‌ها در دولت هاشمی راست عمل کردند

* دقیقا چه افراد شاخصی در این روند دخیل بودند؟ چون این صحبت بیشتر از همه نام آقای هاشمی را به ذهن متبادر می‌کند.

این مسائل موضوعات پیچیده‌ای نیست. همه چپی‌ها با هم بودند و همه کسانی که در دولت حضرت آقا، با مهندس موسوی مرتبط بودند و از طرف ایشان حمایت می‌شدند، خطی را مغایر با خط آقا پیش می‌بردند که بعضی وقت‌ها می‌گویند تئوریسین آنها موسوی خوئینی‌هاست، بعضی وقت‌ها می‌گویند هاشمی است و یا دیگران که نمی‌توانم از آنها اسم ببرم. البته افرادی مثل آقای کروبی، مهندس موسوی، بهزاد نبوی، عبدالله نوری، مرحوم نوربخش و دیگران هم بودند.

وقتی آقای هاشمی دولت را تشکیل داد، معلوم شد که این دولت همان دولت مهندس موسوی است و همان خط را ادامه می‌دهد. فقط یک فرق وجود داشت، اینکه مهندس موسوی چپ سوسیالیست بود که ریشه در جنبش مسلمانان مبارز داشت، اما آقای هاشمی راست آزاداندیش بود. من خیلی نمی‌خواهم کلمه لیبرال را به کار ببرم، ولی ایشان راست لیبرال بود و همان ترکیبی که با موسوی، چپ عمل می‌کرد، همان افراد با هاشمی، راست و لیبرال عمل کردند، بنابراین می‌بینیم که این خط و خطوطی که مطرح می‌شود خیلی واقعیت ندارد.

البته ممکن است افرادی بگویند که این به خاطر نفوذ شخص آقای هاشمی بود. بله، آقای هاشمی فرد بانفوذ و باسوادی بودند اما این افراد هم آدم‌های کمی نبودند، حرف‌هایشان و شعارهایشان را عوض کردند.

یادم هست ما در آن اوایل، اساسنامه وزارت دفاع را نوشتیم و به نظر آقای هاشمی هم که فرمانده جنگ بود رساندیم و ایشان هم موافقت کرد، اما وقتی برای دفاع از این طرح به مجلس رفتیم، آقای هاشمی که رئیس مجلس بود و خیلی دلش می‌خواست بعد از آن رئیس‌جمهور شود، در جلسه علنی مجلس با مصوبه‌ای که خودش با آن اعلام موافقت کرده بود، مخالفت می‌کرد و نهایتاً تغییراتی در آن دادند ازجمله آنکه بودجه را از دست فرمانده کل قوا در بیاورند.

** مخالفت با راه امام از دولت هاشمی آغاز شد

من معتقدم ریشه مخالفت با اصل امام و خط امام و تداوم راه امام همین بود. اصلاً هر وقت به مخالفان ولایت‌فقیه و نهضت امام دقیق نگاه کنیم، به حذف امام، خط امام و راه امام می‌رسیم. اینکه آمریکا به دنبال تغییر ما از درون است، یعنی همین. این فضا در دولت آقای هاشمی ایجاد شد. یعنی کاملاً مشهود بود که فرمان برای دور زدن گرفته شده است.

 الآن دیگر راحت می‌شود کُد داد. آقای مهاجرانی که در دولت آقای هاشمی مسئولیت داشت،‌ الآن کجاست؟ نماینده شاه عربستان در جمعیت مسلمانان به‌عنوان نماینده شیعیان است و در انگلیس زندگی می‌کند.

** تاسیس مرکز تحقیقات استراتژیک به ریاست خوئینی‌ها رمز انحراف بود

رمز انحراف در همان مقطع بود یعنی وقتی آقای هاشمی مرکز تحقیقات استراتژیک را درست کرد و آقای موسوی خوئینی‌ها به عنوان رئیس آن منصوب شد.

برای این مرکز یک ساختار با معاونت‌های سیاسی، اقتصادی، دفاعی-امنیتی و... نوشته شد و این ساختار را خدمت رهبری بردند. آقا هم گفته بودند یا معاونت دفاعی نداشته باشد یا اگر داشت، آقای فیروزآبادی مسئول آن باشد که با آن موافقت شد.

* چه برنامه‌هایی در دستور کار این مرکز بود که شما آن را یکی از نقاط انحراف می‌دانید؟

جلسات، هفته‌ای یک روز برگزار می‌شد و همان اوایل که هنوز کار خیلی پیش نرفته بود و اعضاء هنوز در حال یاد گرفتن کامپیوتر بودند، گفتند یک پروژه در دستورکار قرار گرفته است. این پروژه، پروژه انقلاب اسلامی یا همان دوم خرداد بود و مجری آن هم بهزاد نبوی و سعید حجاریان بودند.

وقتی این موضوع در جلسه مطرح و مورد بحث قرار گرفت، من بر روی برخی نقاط اصلی آن انگشت گذاشتم و گفتم انقلاب در خط امام در حال حرکت است. این حرف‌های عجیب چیست که شما می‌زنید و با استدلال آن را رد کردم.

موسوی خوئینی‌ها که درمانده شده بود، گفت ایشان راست می‌گوید و جلسه تعطیل شد، اما دو روز بعد فهمیدم جلسه‌ای بدون حضور من تشکیل دادند و آن را تصویب کردند.

** ۲۰میلیون تومان در سال ۷۰ برای پروژه دوم خرداد هزینه کردند

* چه سالی بود؟

سال ۷۰ یا ۷۱ و ۲۰ میلیون تومان پول نقد به بهزاد نبوی و سعید حجاریان دادند تا بروند و این پروژه را آماده کنند و هرگز هم راجع به آن گزارشی ارائه نشد و وقتی که اجرا شد ما متوجه آن شدیم. یعنی دوم خرداد.

پس نباید چالش‌های دهه ۷۰ را از زمان آقای خاتمی شروع کنیم، همه چیز از زمان انتخاب رهبری و در دولت آقای هاشمی شروع شد و آنها در دولت اول هاشمی هرچه خواستند کردند و بعد از آنکه حضرت آقا به آنها ایراد گرفتند، حزب کارگزاران درست شد و در حقیقت دولت تبدیل به یک حزب شد و در دور دوم، همان‌ها آمدند و در دولت کار کردند؛ یعنی خطی غیر از خط امام و رهبری شکل گرفت.

مصادیق بسیار صریحی هم داشت. مثلاً جلسات متعددی برگزار می‌شد که در آن می‌گفتند باید با آمریکا مذاکره کنیم و با آنها رابطه داشته باشیم، البته من با مخالفت کردم و استدلالم این بود که مگر سعودی بهترین روابط را با آمریکا ندارد؟ ولی سفیر آمریکا در عربستان قصد کودتا داشت، بنابراین این ایده فقط نفوذ آمریکا را قوی‌تر می‌کند.

وقتی هم که موضوع را خدمت رهبری بردند و گفتند همه موافقند، رهبری فرمود خیر! آقای فیروزآبادی مخالف است و حق هم با اوست. این مسائل را بی‌پرده مطرح می‌کردند.

توجه داشته باشید که در سیر تاریخی بعد از انقلاب، نباید به‌راحتی از این مرحله گذشت. این مقطع یک مقطع حساس است.

** تا اسم هاشمی را می‌آوردم آقا می‌فرمود: کافیست

* برخورد رهبری با اینها چگونه بود؟ بالاخره ایشان در جریان این مسائل قرار می‌گرفتند.

یک خاطره در خصوص نجابت حضرت آقا در برخورد با اینها بگویم. من در برخی از جلسات که خدمت ایشان می‌رفتم، به‌عنوان یک مسئول می‌خواستم موضوعاتی راجع به دولت مطرح کنم. هروقت شروع می‌کردم و تا اسم آقای هاشمی را می‌آوردم، آقا می‌فرمودند کافیست. من با آقای هاشمی دوست ۴۰ ساله هستم و با یکدیگر همدلیم و از دل هم خبر داریم و بارها این موضوع را تکرار کردند.

یک بار خدمت آقا گفتم اجازه بدهید ما هم یک جمله عرض کنیم. وقتی شما حرفی می‌زنید، آقای هاشمی در جلسه دولت می‌گوید این حرف‌ها، حرف‌های عوامی است، بنابراین بدانید که اگر حرف شما تخریب می‌شود، از بالاترین نقطه است. اما برخورد رهبری همان بود تا اینکه بالاخره چند سال بعد، فکر می‌کنم در سال ۷۹، یعنی وقتی که دولت آقای هاشمی به پایان رسید و ۳ سال هم از دولت آقای خاتمی می‌گذشت، من دیگر طاقتم تمام شد. در خانه نشستم و در یک دفتر، ۱۶ صفحه شعر طنز با موضوعات متعدد نوشتم و در آن مواضع آقای هاشمی و مواضع رهبری را بدون اینکه اسم بیاورم، با کد مطرح کردم که شامل حدود ۲۰۰ موضع می‌شد. اسم آن را هم گذاشتم «افسانه دو گنبدان»، چون آنها می‌خواستند دو دیدگاه را در حکومت مطرح کنند، بعد آن را خدمت آقا بردم و گفتم من این شعر را برای شما گفتم.

* واکنش ایشان چه بود؟

از آن به بعد اجازه دادند که اگر مسئله‌ای هست، مطرح شود.

از گذشته، لیبرال‌ها، چپی‌ها، مخالفان، کج‌اندیشان، آمریکادوستان و انگلیس‌دوستان در یک طرف قرار دارند و حزب‌اللهی‌های مخلص و فدایی انقلاب هم در یک طرف و آنها وقتی حمله می‌کردند رها نمی‌کردند. هیچ وقت هم ساکن نبودند و این ماییم که گاهی خوش‌باور هستیم.

من معتقدم آقای هاشمی در روی کار آمدن آقای خاتمی نقش داشت. این حرف‌ها را باید بی‌تعارف گفت. در این پروسه، بهزاد نبوی، سعید حجاریان و موسوی خوئینی‌ها تئوریسین و آقای هاشمی مجری بود که آقای خاتمی را به ریاست جمهوری رساندند و افکار عمومی را هم در دست داشتند.

این افکار عمومی آن‌قدر مهم است که می‌تواند رئیس‌جمهور،‌ نماینده مجلس و رهبری تعیین کند. می‌تواند بر خطوط سیاسی و استراتژی‌ها اثر بگذارد و این افکار عمومی الآن در دست رسانه‌هاست که باید آن را پرورش داد و در مردم این توانمندی را ایجاد کرد که قدرت انتخاب صحیح را داشته باشند.

یک خاطره بگویم. وقتی آقای خاتمی رئیس‌جمهور شد، یکی از بزرگان سپاه که بسیار هم عزیز است و من دوستش دارم، پیش من آمد و یک موضوعی را مطرح کرد. گفت یک زمانی یک راننده‌ای با ماشین از جاده به درون دره پرت شد. وقتی علت را پرسید، به او گفتند جاده پیچید ولی تو نپیچیدی. بعد به من گفت آقای دکتر! جاده پیچیده، اما شما نپیچیده‌اید. این‌قدر بر روی افکار عمومی اثر گذاشت.

در آن مقطع برخی از دوستان خود ما می‌آمدند و می‌گفتند ببینید روزنامه‌های دوم خرداد چقدر مقالات خوبی می‌نویسند اما این طرف در روزنامه‌های ما خبری نیست، این افراد الآن هم هستند و اتفاقاً تسبیح‌شان هم از بقیه درازتر است.

به‌هرحال آنها کار کردند و آن ۲۰ میلیونی که قبلاً گفتم، در همین مسیر خرج شد.

شما نگاه کنید در زمان وزارت ارشاد همین آقای مهاجرانی چه اتفاقاتی افتاد؟ بحث رابطه با آمریکا مطرح شد و دست همه را در روزنامه‌ها، سینما، تئاتر، کتاب و... باز گذاشتند و لجن‌ترین آدم‌ها را انتخاب و از آنها حمایت کرد.

یک کتاب‌فروشی معروف در آن مقطع بنام «مرغ آمین» بود که من اصلاً از آن خوشم نمی‌آمد، یک‌بار با بچه‌ها به آنجا رفته بودم و داشتم کتاب‌ها را نگاه می‌کردم. یک آقایی که من را نمی‌شناخت، آمد و یک کتابی را با موضوع آمریکا به من پیشنهاد داد، اما گفتم من این کتاب را خوانده‌ام.

بعدها این کتاب‌فروشی را آتش زدند و آقای مهاجرانی برای آن عزاداری به راه انداخت.

در حوزه مطبوعات هم مهاجرانی حتی به افراد در روستاها پیشنهاد می‌کرد که بیایند و پروانه روزنامه بگیرند و وقتی آنها می‌گفتند ده ما چه نیازی به روزنامه دارد، می‌گفت فردا به درد خواهد خورد. هزار و ۲۰۰ مجوز روزنامه دادند. بعد که شروع کردند به نوشتن علیه نظام و دادستانی یکی یکی آنها را تعطیل می‌کرد، هر روزنامه که تعطیل می‌شد، یکی دیگر را بالا می‌کشیدند و این تا هزار و ۲۰۰ روزنامه جا داشت.

اگر نیروهایی که در این روزنامه‌ها کار می‌کردند را نگاه کنیم، اکثریت افراد [محسن] سازگارا بودند که الآن در آمریکاست و خودش آدم بهزاد نبوی بود.

اینها خیلی عمیق کار کردند و بدترین حرف‌ها را زدند و حتی گفتند که به حکومت دینی اعتقاد ندارند و نظریات امام را هم رد کردند. دوم خرداد انتظار داشت قدرت را بعد از خودش به یکی از خودشان تحویل دهد، اما به‌هرحال اتفاقات عجیب و غریبی افتاد و گرایش مردم به سمت حمایت از احمدی‌نژاد رفت.

** نامه فرماندهان سپاه به خاتمی درست بود

* یکی از موضوعاتی که در آن زمان در مقطع دوم خرداد جنجالی شد، نامه‌ انتقادی و هشدارگونه با امضای جمعی از فرماندهان سپاه به آقای خاتمی بود. علت نوشتن این نامه و موضع شما در خصوص آن چه بود؟

من راجع به نامه فرماندهان موضع خاصی نداشتم چون حرفشان درست و حرف حساب بود. عده‌ای از فرماندهان، نظرشان را به آقای خاتمی منتقل کرده و تناقض‌ها را گفته بودند. نامه سیاسی هم نبود و از روی حس دینی و اعتقادی نوشته شد. عده‌ای که ۸ سال جنگیده بودند و در راه انقلاب مجاهدت کرده و دوستان و عزیزان خود را از دست داده بودند، یک عکس‌العمل طبیعی نشان دادند و اگر این کار را نمی‌کردند، جای حرف داشت. به‌هرحال حرف آنها و منظورشان سیاسی نبود، هرچند طرف مقابلشان یک فرد سیاسی بود.

** معلوم نشد چه کسی در کوی دانشگاه، دانشجویان را زد

* مهمترین چالش امنیتی نظام در دهه ۷۰، واقعه کوی دانشگاه در تیرماه ۷۸ بود. خاستگاه این جریان کجا بود و آیا دستگاه‌های امنیتی آن را پیش بینی کرده بودند؟

امان از سال ۷۸! ببینید آقای خاتمی وقتی صحبت می‌کرد، صحبت او مانند یک کمد بود که دیوارهایش مواضع انقلاب بود اما پایه و اصولش در دوم خرداد. همین حس مظلومیتی که نشان می‌دادند و یا مثلاً حجاریان را با آن وضع در مقابل تریبون می‌گذاشتند و سخنرانی می‌کردند، برای این بود که روی عواطف مردم کار کنند.

اینها کوی دانشگاه را طراحی کرده بودند. من خودم قبلاً یک مرتبه برای حضور در هیأت عزاداری امام حسین(ع) به آنجا رفته بودم و دانشجویان آنجا را از نزدیک دیده بودم که افرادی باصفا، مومن و خیلی صمیمی بودند، اما کار آنها بر روی طرح کوی دانشگاه در جهت انعقاد نطفه یک فتنه بود.

شاید برخی از این موضوعات و تحلیل‌ها برای مردم قابل هضم نباشد که بگوییم در آن مقطع چه گذشت، اما در ظاهر آنچه شد این بود که دانشجویان در کوی دانشگاه دست به یک تظاهرات زدند و اتاق فرماندهی این حوادث هم در همان‌جا بود، اما اتفاقات تندی افتاد و نیروی انتظامی مأمور مقابله با آن شد و بیرون کوی مستقر شدند.

در داخل وقتی التهاب بالا گرفت،‌ عده‌ای بی‌رحمانه کتک خوردند، اما اینکه چه کسی رفت و آنها را زد، به صورت مستند معلوم نشد، آنها طوری طراحی کردند که نیروی انتظامی مقصر شود.

ما قبلاً تجربه منافقین را در انجام این‌گونه کارها داشتیم و حادثه کوی دانشگاه هم به این شکل بود و آنچه مطرح می‌شد روشن نمی‌کرد که دقیقاً چه اتفاقی افتاده است.

** حادثه تیر ۷۸ را جریان سیاسی دوم خرداد طراحی کرد

قضیه کوی دانشگاه که نطفه فتنه ۸۸ است، قطعا یک کار طراحی شده توسط جریان سیاسی دوم خرداد بود. این کاملا مشهود است.

من فردای حادثه کوی دانشگاه به دفتر مقام معظم رهبری رفتم. مرحوم سیدعلی علم‌الهدی [جانشین وقت رئیس دفتر نظامی فرماندهی کل قوا] آمد. گفتم چه خبر؟ گفت من از جلوی کوی دانشگاه آمدم. در آنجا چند نفر که صورتشان را پوشانده بودند، جلوی ماشین من را گرفتند و من را پیاده کردند و گفتند که این شعار و آن شعار را بده. من گفتم مگر چه شده؟ گفتند تو هنوز نمی‌دانی ما آمده‌ایم حکومت را برای شما عوض کنیم؟ وضعیت به این شکل بود.

لذا مسائل کوی دانشگاه از داخل شعار تغییر نظام درآمد و ما در ستاد کل تعریف کرده بودیم که وظبفه کنترل محدوده کوی دانشگاه با نیروی انتظامی است اما اگر از کوی دانشگاه به میدان ولیعصر،‌ چهارراه ولیعصر و میدان انقلاب سرایت کند، این دیگر اغتشاش است و سپاه باید برخورد کند.

** به روحانی گفتم در تهران دارند کودتا می‌کنند

بعد نماز را خوانم و راه افتادم که بروم. به میدان توپخانه که رسیدیم، دیدم شلوغ است و شعارهایی می‌دهند. به راننده ماشین گفتم برگرد. به دفتر آقای روحانی که آن موقع دبیر شورایعالی امنیت ملی بود رفتم ولی اقای روحانی حضور نداشت. گفتم با ایشان تماس بگیرند ولی مسئول دفترشان گفت دکتر روحانی به شهرستان رفته است. گفتم به هر حال بگیرید باید با او صحبت کنم. تماس برقرار شد و گفتم آقای دکتر روحانی! دارد در تهران کودتا می‌شود، شما کجا هستید؟ موضوع را برایشان توضیح دادم و گفتم همین امروز باید جلسه شورایعالی امنیت ملی برگزار شود و من به عنوان یک عضو شورا درخواست جلسه دارم.

آقای روحانی گفت: باشد. پس به دفتر بگویید بقیه اعضا را هم دعوت کند که به جلسه بیایند.

آنهایی که به جلسه می‌آمدند همه دوم خردادی بودند. مثل آقای موسوی‌لاری وزیر کشور، تاجزاده معاون امنیتی وزیر که البته عضو شورا نبود و به مناسبت حضور پیدا می‌کرد، خرازی وزیر خارجه هم نبود و امین‌زاده به جای او آمد، آقای عباد [علی ربیعی] هم دبیر جلسات بود. از وزارت اطلاعات هم نمی‌دانم که خود وزیر آمد یا نه. از ما هم فقط من و آقای رحیم صفوی فرمانده سپاه بودیم.

خود آقای روحانی هم آمدند و من موضوع را مطرح کردم و گفتم کوی دانشگاه را در حیطه وظایف نیروی انتظامی می‌دانیم اما اگر به این ۴ نقطه بیایند دیگر نظامی برخورد می‌کنیم. قبلش هم با سپاه تماس گرفته بودم و نیروهای سپاه به فرماندهی سردار فضلی در میدان حر مستقر شده بودند.

** خاتمی گفت قضیه را جمع کنید

ما گفتیم باید به وظیفه نظامی خودمان عمل کنیم. آقای روحانی هم گفت اگر قرار باشد شما چنین کاری کنید من بایستی به آقای رئیس‌جمهور بگویم که گفتیم بگو. آقای روحانی با آقای خاتمی تماس گرفت. آقای خاتمی اول گفت اگر سپاه می خواهد بیاید، لباس نظامی نپوشند. گفتم خیلی خب ولی باید با اینها برخورد شود. آقای خاتمی مجددا گفت حالا نمی‌شود که این کار صورت نگیرد؟ گفتم نه. آقای خاتمی باز هم تلاش کرد و بعد گفت بگویید هر کار می‌خواهند بکنند و جمعش کنند.

آقای رحیم صفوی هم در این جلسه محکم گفت ما دستور برخورد داده‌ایم. بعد از این حرف‌ها، آقایان متوجه شدند که اوضاع از چه قرار است. هر کدام با موبایلی که دست‌شان بود با جریانات داخل خیابان در ارتباط داشتند و همانجا در جلسه با گروه‌هایشان تماس گرفتند و گفتند تمام شد.

* برخورد در خیابان با تجمع کنندگان چطور شد؟

غائله ۱۸ تیر یک وجه خیابانی هم داشت. ناجا، سپاه و دادستانی هم بیکار نایستاده بودند و بر اساس احساس تکلیف، گروه‌هایی را تشکیل داده و آنهایی را که اقدام به خرابکاری و آتش زدن اماکن می‌کردند گرفتند.

قرار شد دو نفر بروند اسامی و آدرس این افراد را بپرسند چون می‌دانستیم که بالاخره آزادشان می‌کنند. اما حتی نتوانستیم اسم و آدرس آنها را بپرسیم. بلافاصله از زندان آزادشان کردند. لذا در قضیه ۱۸ تیر کسی گیر نیفتاد که بخواهد حساب پس بدهد. غیر از آن کسی که حرف‌هایی زد و کار را برای دوم خردادی‌ها خیلی سخت کرد.

* منظورتان منوچهر محمدی است؟

منوچهر محمدی با یک خانم دوست شده بود و آنها مثلا می‌خواستند با هم مثل دو رهبر زن و مرد، اعضای گروه‌ را جمع کرده و انقلاب کنند.

آن زن یک رفیق دیگر هم داشت و این نفر سوم، از روی حسادت به آنها، به ستاد کل آمد و گفت می‌خواهم خبر مهمی بدهم.

من حفاظت را خبر کردم که ببینید چه می‌گوید. او گفت گروهی جمع شده‌اند و می‌خواهند کودتا کنند و الان مشغول کارند. بعد برادران ما را به آنجا برد. اینها هم رفتند و آنجا را شناسایی و فیلمبرداری کردند.

این موضوع گذشت تا در جلسه شورایعالی امنیت ملی که نمی‌دانم تیر ماه بود یا شهریور، طرفداران غائله می‌گفتند که این برخوردها سیاسی است. می گفتند حالا عده‌ای ناراضی بودند و در کوی دانشگاه غلطی شده که من گفتم نه، دست خارجی در کار است و موضوع کودتا بوده و این حرفها. آقای خاتمی یک نگاه به وزیر اطلاعات کرد و گفت: ایشان چه می‌گویند؟ که گفتم برایتان توضیح می‌دهم و همین قضیه منوچهر محمدی را مطرح کردم. لذا در آن جلسه هم نتوانستند محکومیتی برای حزب‌اللهی‌ها درست کنند. این رویه آنها بود. علاوه بر شلوغ کردن در جلسه، همیشه می‌خواستند در آخر کار، آقا و حزب‌اللهی‌ها را محکوم کنند که این دفعه هم نتوانستند.

بعد از ۲۳ تیر که مردم به صحنه آمدند و غائله را جمع کردند، یک اتقاق دیگر هم افتاد. آقای ظریفیان [معاون وقت وزیر علوم] و عباد [علی ربیعی] و برخی دیگر یک برنامه‌ریزی کردند که مصوبه‌ای از شورایعالی امنیت ملی بگذرانند و آن را در دانشگاه‌ها هم منتشر کنند و بگویند که هر کس اول مهر بر سر کلاس حاضر نشود، از دانشگاه اخراج خواهد شد یا فلان محکومیت را خواهد داشت.

این قضیه برای دو هفته مانده به اول مهر بود. ما به جلسه رفتیم و دیدیم وزرا و معاونین‌شان نشسته‌اند و این طرح را توضیح دادند. آقای خاتمی هم جمع‌بندی کرد و گفت که نباید بگذاریم غیبت کنند.

* چرا؟ مگر قرار بود اتفاق خاصی بیفتد؟

حرف آنها این بود که می‌گفتند دانشجویان می‌خواهند اول مهر به سر کلاس نروند و اگر نروند دوباره فتنه می‌شود. این حرف را خود طرفداران فتنه‌ می‌زدند و می‌گفتند باید این مصوبه را بگذرانیم تا دانشجویان بترسند و به سر کلاس بیایند.

به هر حال آقای خاتمی جمع‌بندی کرد اما من گفتم این طرح را قبول ندارم. این موضوع سیاسی است. آقای خاتمی به من گفت شما که می‌گویی سیاسی است توضیح بدهید. گفتم من رئیس ستاد کل هستم و همه اطلاعات به دستم می‌رسد. استاد دانشگاه هم هستم و در دانشگاه‌ها هم رفت و آمد می‌کنم. تا الان که ۱۵ شهریور است از هیچ کسی و هیچ جا شنیده نشده که قرار است دانشجویان اول مهر به کلاس نروند. این خبر از اساس دروغ است. گفتم این خبر را چه کسی داده بود؟ آقای ظریفیان که خودش در غائله ۱۸ تیر نقش مؤثری داشت. حالا چطور شده که آنوقت با فتنه بوده و الان علیه فتنه؟ نمی‌شود این را قبول کرد.

وسط این دفاع، فشار خون من رفت روی ۲۶، سیاه شدم و به کف زمین افتادم. در همان وضع صدای آقای خاتمی را می‌شنیدم که می‌گفت این آقای فیروزآبادی به میهمانان ما توهین کرد و این رسمش نیست که در جلسه شورایعالی امنیت با میهمان اینطور برخورد شود.

آقایان فرهادی و معین که پزشک بودند به سراغ من آمدند و داروهایی دادند و من را با آمبولانس به بیمارستان بقیة‌الله(عج) بردند و ۱۰ روزی بستری شدم.

جلسه شورا هر دو هفته یک بار برگزار می‌شد لذا اول مهر بود که به جلسه بعدی رفتیم. آقای خاتمی همینکه از در وارد شد، مستقیم پشت میکروفن رفت و آن را روشن کرد و گفت حق با آقای فیروزآبادی بود.

** می‌خواستند تمام دانشگاه‌های کشور را بهم بریزند

به هر حال اول مهر بود و ثابت شد آنها دروغ می‌گفتند. بنابراین ما یک فتنه شهریور هم داشتیم که در نطفه خفه شد. آنها با این مصوبه  می‌خواستند بحران ایجاد کنند. چون همه می‌دانیم که دانشجو حساس است و هر چه به او بگویی، خلاف آن عمل می‌کند و این مصوبه هم برای ایجاد بحران و اعتراض دانشجویان شکل گرفته بود. اما نکته‌اش این بود که این دفعه فقط دانشگاه تهران نبود و سراسر دانشگاه‌های کشور شلوغ می‌شد.

** ماجرای جلوگیری از افتتاح فرودگاه امام خمینی

* یکی دیگر از چالش‌های آن دوره، افتتاح فرودگاه امام خمینی(ره) بود که نیروهای مسلح به شدت با آن مخالفت کردند و جلوی مراسم افتتاح گرفته شد. این مخالفت با چه استدلالی بود؟

اولا باید این را گفت که در گذشته بحث‌های زیادی درخصوص نفوذ خارجی در کشور می‌شد. در دوره کارگزاران عنوان شد که خدمت سربازی ایرانی های خارج از کشور را ببخشیم تا بتوانند به داخل بیایند و دانشمندان خارجی هم در استان‌های ما به تحقیق بپردازند که ما هم با حساسیت کنترل می‌کردیم.

اما در این مقطع، آقای خرم وزیر راه بود و خودش هم یک روحیه اینچنینی داشت و من او را از اوایل انقلاب و جنگ می‌شناختم.

آقای خرم در ماجرای افتتاح فرودگاه امام آمده بود برای اینکه تزهای آقای هاشمی رفسنجانی مبنی بر اینکه غربی‌ها را راه بدهیم و آنها را در امور دخالت دهیم و راه‌ها را باز کنیم، چند طرح سخت استکباری را با مسئولیت خود در وزارت راه قبول کرده بود که اجرا کند.

یکی از این طرح‌ها، خرید ایرباس‌های کهنه از ترکیه بود. من تذکر دادم که برای چه می‌خواهید هواپیماهای کهنه افتاده در فرودگاه ترکیه را بخرید. اگر می‌خواهید هواپیما بخرید هواپیمایی باشد که مردم بتوانند سوار شوند. این طرح نهایتا در مجلس رد شد.

حرکت بعدی این بود که آقای خرم رفت و با ترک‌ها هماهنگ کرد تا کترینگ فرودگاه امام را به آنها بدهد. یعنی ترک‌ها بیایند اینجا برای ما لباس بشویند، آب جوش بگذارند و وسایل را جابجا کنند و از طرفی با اماراتی‌ها هماهنگ کرد تا در این فرودگاه هواپیما بنشانند.

ما اینجا با چند مسئله مواجه بودیم. یکی ورود ترک‌ها به کترینگ فرودگاه امام. یعنی ما یک فرودگاه داریم به اسم امام خمینی حالا آب جوش و چایی آن را خارجی حاضر کند و کف آن را خارجی طی بکشد. مگر در ایران آدم نیست و مردم بیکار آمادگی این کارها را ندارند؟ اینها قصدشان چیز دیگری بود. قصدشان این بود که راه اینجور قراردادها را باز کنند. این یک مسئله.

مسئله دیگر این بود که سیستم‌های فرودگاه امام هنوز کامل نشده بود. یعنی این فرودگاه هنوز ناقص بود و از نظر ایمنی، امنیتی و خدماتی کارش تکمیل نشده بود.

آقای دکتر خرم آن روز کلی هزینه کرده بود که همه رسانه‌ها بیایند آنجا و او هم هواپیمای اماراتی را در فرودگاه امام بنشاند و آن را افتتاح کند یعنی چیزی که وقت افتتاحش نیست، افتتاح کنند و پای ترکیه و امارات را به آنجا باز کند.

طبیعی بود که این حرکت کاملا ضد امنیتی است و ما با آن مخالف بودیم و اعلام کردیم که اجازه نمی‌دهیم فرودگاه امام، پیش از تکمیل و اخذ تاییدات امنیتی افتتاح شود.

مواردی هست که نمی‌دانم چقدر در رسانه قابل طرح است. خب آقای خرم مقاومت کرد و تا آخرین لحظه ایستاد. آنها به خلبان اماراتی می‌گفتند تو بیا اینجا بنشین ما به تو نشان (مدال) می‌دهیم.

این موضوع زوایای دیگری هم دارد که نمی‌شود از رسانه مطرح کرد و گفت که چه خطاهای مهم و بزرگی اتفاق افتاد.

لذا من به فرمانده ارتش که در آن زمان مرحوم سلیمی بود، گفتم که این هواپیمای اماراتی که می‌خواهد در فرودگاه امام بنشیند را هدایتش کنید تا در فرودگاه مهرآباد یا یک فرودگاه دیگر بنشیند. ایشان هم به نیروی هوایی دستور داد و آن هواپیما را هدایت کردند و به اصفهان رفت.

بعد جوسازی کردند و کار را به حضرت آقا کشاندند. یعنی دولت شکایتش را پیش رهبری برد. ایشان هم من را خواستند و پرسیدند چرا دستور دادی هواپیمای نظامی بلند شود؟ عرض کردم آقا این وظیفه ذاتی ما بود و ماجرا را برای ایشان توضیح دادم.

بعد از آن آقا فرمودند بسیار خب و دیگر دور آن موضوع را خط کشیدند.

حقیقت این است که افکار عمومی باید بداند با چه کسانی طرف است. این جریان سیاسی ضد رهبری که از زمان دولت بازرگان فعال شد و تا امروز و بعدا هم ادامه دارد و خواهد داشت، در درون خودش چنین ترکیباتی و چنین جهت‌گیری‌هایی دارد.

اینکه آقا می‌فرمایند از نفوذ بترسید و آمریکا رابطه را برای نفوذ می‌خواهد، همین است. اینها با نفوذ اینکارها را می‌کنند. یک جا وزیر راه‌مان را می‌برند و سیبلش را چرب می‌کنند و کار دست‌مان می‌دهند، یک جا وزیر دیگر و بار دیگر وزیر دیگری. خارجی اگر نفوذ کرد و قدرت نفوذ پیدا کرد و سیاست و پول خارجی توانست بر اشخاص ایرانی اثر بگذارد، مملکت در خطر قرار می‌گیرد.

موضوع فرودگاه امام، قضیه یک فرودگاه ساده و یا اختلاف دو سازمان نبود، فرهنگ انقلاب در خطر بود که خنثی شد و ضرری هم به مملکت نرسید. فرودگاه بعدا تکمیل و افتتاح شد ولی چون قضایا را سیاسی جلوه می‌دهند، می‌گویند فلانی با فلانی موافق یا مخالف است و این حرف‌ها را می‌زند اما وقتی آدم از فتنه‌ای آگاه شد، ناچار است فریاد بزند و بگوید و مردم هم باید با هوشیاری به این مسائل نگاه کنند.

** تشکیل قرارگاه خاتم اطلاعاتی

* در خصوص قتل‌های زنجیره‌ای هم به شما اطلاعی می‌رسید؟ وزارت اطلاعات در این موراد چقدر با ستاد کل هماهنگ است؟

خیر راجع به قتل‌های زنجیره‌ای اطلاعی نداشتم. ارتباط بین وزارت اطلاعات و ستاد کل، همکاری اطلاعاتی، دفاعی و امنیتی است. یعنی اگر وزارت اطلاعات اطلاعات امنیتی و اطلاعاتی به دستش برسد به ستاد کل اعلام می‌کند و این اواخر یک قرارگاه مشترک هم بین ستاد کل و وزارت اطلاعات به نام قرارگاه خاتم اطلاعات تشکیل دادیم که اطلاعات دفاعی امنیتی در آن رد و بدل می‌شود. ما با امور داخلی وزارت اطلاعات ارتباطی نداریم و این موضوع ممنوع است که وزارت اطلاعات در اطلاعات نیروهای مسلح ورود کند و بالعکس.

** هیچگاه در آستانه جنگ نبودیم

* یکی از موضوعاتی که در بازخوانی حوادث دهه ۷۰ مطرح می‌شود این است که کشور چند مرتبه تا آستانه شروع جنگ و درگیری هم پیش رفت. مثل حمله آمریکا به عراق و یا به شهادت رساندن دیپلمات‌های ایرانی در افغانستان. اینها قابلیت شروع جنگ داشتند؟ با توجه به اینکه ما شنیدیم مثلا در موضوع افغانستان، برخی تیپ های نظامی هم در منطقه مستقر شدند.

ما هیچگاه در آستانه جنگ قرار نگرفتیم نه در جنگ شمال خلیج فارس و نه در وقایع افغانستان و از نظر امنیت ملی و فرماندهی نظامی، هیچ دستوری برای چنین اقدامی وجود نداشته است. البته نیروهای مسلح بر حسب مسئولیت سرزمینی خود مرزها و پشت مرزها را پایش می کنند و اگر تهدیدی احساس کنند به آمادگی خود می‌افزایند و به مرکز اطلاع می‌دهند. شاید همین قدر اتفاق افتاده باشد اما برای جنگ نه به سمت افغانستان و نه عراق نرفته بودیم.

هیچ وقت در جلسات شورایعالی امنیت ملی مطرح نشده بود که وارد جنگ افغانستان شویم. البته ملت افغانستان با آمریکا می‌جنگید و ممکن است که کمک خواسته باشند و ما به آنها کمک کنیم و مستشار بفرستیم و یا اگر چیزی بخواهند به آنها بدهیم.

* در خصوص شهادت دیپلمات‌هایمان در افغانستان و مزار شریف چه اتفاقی افتاد و آیا برای تلافی اقدامی صورت گرفت؟

ما در مزارشریف کنسولگری داشتیم و در هر کنسولگری، مشاور اقتصادی، نظامی و افراد مختلفی از وزارت خارجه و غیره حضور دارند. از طرفی طبق برخی روایات مرقد امام علی(ع) در مزارشریف است و به همین دلیل این نام را روی آن شهر گذاشتند، لذا مردم به اهل بیت در آنجا علقه دارند و یک محل زیارتی هم هست.

از طرفی، طالبان در جنوب افغانستان و غزنین (پایتخت حکومت سلطان محمود غزنوی) بودند و در جنوب می‌جنگیدند و در شمال هم یک منطقه‌ای طرفدار طالبان بود. لذا طالبان اصلا به مزار شریف کار و راه نداشت اما چون ما از فارسی‌ زبانان و شیعیان افغانستان دفاع می‌کردیم و احمدشاه مسعود مورد حمایت مستشاری جمهوری اسلامی بود -چون تنها قوه‌ای بود که می‌توانست جلوی طالبان بایستد احمدشاه مسعود بود که در مقابل طالبان ایستادگی کرد ونتوانست به راحتی به شمال بیاید- لذا طراحی کرد که ضربه‌ای به ایران بزند و یک تیم طالبان به کنسولگری ما حمله کرد وبچه‌ها را به شهادت رساندند و فرار کردند.

حالا ما چه کار باید می‌کردیم؟ طالبان که کنسولگری و دفتر رسمی ندارد. مسائل مرتبط با امنیت ملی، از حساسیت بسیار بالایی برخوردار است. طرح جنگ با طالبان در جلسه شورایعالی امنیت ملی مطرح هم نشد و [اگر کسی چیزی در این باره گفته] دروغ است.

** از باطن احمدی‌نژاد خبر نداشتیم

* شاید مهمترین چالش در دهه ۸۰، همان درگیری‌های بعد از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ باشد. در این باره البته صحبت های زیادی شده. ارزیابی شما به عنوان رئیس وقت ستاد کل نیروهای مسلح از این ماجراها چیست و چه اقداماتی برای مقابله با آن کردید؟ برای مثال شما که در گذشته معاون آقای موسوی بودید، در این قضایا با ایشان صحبتی کردید؟

ابتدا بگویم که من دقیقا میرحسین موسوی را می‌شناختم و مواضعش را از قدیم می‌دانستم و علقه‌ای هم با او نداشتم و در همان دولت هم که معاون او شدم، به کار خودم مشغول بودم و خیلی مسایل را هم قبول نداشتم. همه علقه من به آقاست و حتی امام را هم با آقا شناختم. من همان زمانی که معاون میرحسین بودم نسبت به او موضع داشتم و البته کار خودم را می‌کردم.

به هر حال در سال ۸۴، مردم از دست دوم خرداد عاصی شده بودند و آقای هاشمی را هم حذف کردند و عاشقانه در دور اول به احمدی‌نژاد رای دادند. خب حقیقت را باید گفت. می‌گویند مهندس موسوی گفته من از باطن احمدی‌نژاد خبر داشتم. ولی من از باطن او خبر نداشتم. احمدی‌نژاد اول با شعار امام و انقلاب و حزب‌الله و محرومین و با حرکت مثبت نسبت به رهبری و تداوم انقلاب پیش آمد. به گونه‌ای که ما که ۴۰ سال کار سیاسی کرده بودیم و اعماق گروهک‌ها و جریانات فکری را می‌شناختیم، نمی‌توانستیم به احمدی‌نژاد شک کنیم. منتها به مشایی خیلی زود شک کردیم.

وزرای دور اول او، افراد خوب و کارآمدی بودند. پیشنهاداتی هم که داده شد مثل یارانه و سهام عدالت نشان از برگشت ایران از سیاست لیبرالی به سمت عدالت بود و کارهای بسیار بزرگی بود. البته این دو طرح برای احمدی‌نژاد نبود اما او پذیرفت که انجام دهد.

پس از آن نیز قاعدتا معلوم بود هر کسی دور اول رئیس‌جمهور می‌شود، دور دوم هم انتخاب خواهد شد و مشخص بود احمدی‌نژاد هم کاندیدا می‌شود.

اشتباهی که دوم خردادی‌ها مرتکب شدند این بود که در دور دوم [۴سال دوم ریاست جمهوری] خودشان را رقیب احمدی‌نژاد قرار دادند چون همانطور که گفتم، معمولا رئیس‌جمهور دو دوره‌ای است و از طرف دیگر، به خاطر کارها، شعارها و رفتار احمدی‌نژاد طبیعی بود که مردم در دور دوم هم به او رای بدهند.

در این شرایط با تحریک دیگران، این بنده خدا [موسوی] را جلو انداختند و آقای کروبی هم که ریاست جمهوری را حق خودش می‌دانست و می‌گفت هر کسی رئیس مجلس می‌شود دو دوره بعد باید رئیس‌جمهور شود. خود آقای خاتمی هم کاندیدا شده بود که بعد انصراف داد.

** تیم تبلیغات موسوی و کروبی یکی بود

* یکی متنی هم از طرف شما منتشر شد که طرفداران آقای کروبی به خودشان گرفتند و جنجال کردند.

من مصاحبه کردم و گفتم آنها که پیر شده‌اند وکاری آنها برنمی‌آید کاندیدا نشوند که روزنامه آفتاب یزد نوشت دکتر فیروزآبادی گفت «سه کاندیدای دیگر [جز احمدی نژاد] بزنن گاراژ!

من به لحاظ توانایی جسمی این صحبت را کردم و حرفم این بود که چرا پیرمردها باید تا آخر باشند؟

به هرحال آقای موسوی آمد و تیم‌هایی برای تبلیغات تشکیل شد. البته تیم تبلیغاتی آقای موسوی و کروبی یکی بودند. بخشی در اینجا و بخشی در آنجا فعالیت می‌کردند و خودشان قضیه را بالانس می‌کردند. کما اینکه دیدیم رئیس ستاد آقای کروبی یعنی آقای کرباسچی روز آخر اصلا به آقای موسوی رای داد.

آقای مهندس موسوی یکسری نکات مثبت داشت. اینکه در زمان امام ۸ سال نخست‌وزیر بود. دوم در زمان جنگ توانسته بود مملکت را متعادل نگه دارد و مردم اینها را به دولت او نسبت می‌دادند. از طرفی سید هم بود و با حضرت آقا هم رابطه فامیلی داشت. خودش هم پیش آقا رفته بود و اعلام کرد که آقا فرموده من با کاندیداتوری شما مسئله‌ای ندارم.

** اطلاعاتی ندیدم که موسوی، کروبی و یا خاتمی از جریان فتنه سبز مطلع بودند

من البته هیچ وقت دسترسی به اطلاعاتی پیدا نکردم که شخص موسوی، کروبی و یا خاتمی از جریان سازماندهی فتنه سبز مطلع بودند. جریان سازماندهی فتنه سبز چیزی غیر از اخلاق و اعتقادات این آقایان بود. اینکه آقا هم فرمودند چرا شما نگفتید اینها با ما نیستند هم مبتنی بر این موضوع است.

یکی از اینها نخست‌وزیر بود و دیگری هم رئیس مجلس و دیگری هم رئیس جمهور. این سه نفر قبلا کلی با ما حرف زده بودند و اعتقاداتی داشتند. از اینها شعار علیه اصل ولایت فقیه درنمی‌آمد. این کار اینها نبود اما غربی‌ها و سازمان‌های جاسوسی که از قدیم روی مسائل داخلی کشور کار کرده بودند و رابط‌ها و آدم‌هایی داشتند و برنامه ریزی‌هایی کرده بودند، وارد قضیه شدند و منافقین هم به همین صورت. لذا سازماندهی مردم را با سرشاخه‌هایشان صورت می‌دادند. اما باید ببینیم اشکال درآن فتنه در کجا بروز کرد؟

ممکن است آنها بگویند ما بی‌تقصیریم ولی ببینید آقای خاتمی قبل از اعلام شمارش آرا به آقای موسوی زنگ زد و تبریک گفت که پیروز شده‌ای. آقای موسوی هم خبرنگاران را جمع کرد و به آنها گفت قطعا پیروز انتخابات من هستم. آنهایی را هم که دشمنان به نفع موسوی جمع کرده بودند و شعارهای انحرافی و حرکات ساختار شکن انجام می‌دادند جای خود. یک عده هم مردم ساده بودند و به خاطر مزایای مهندس موسوی می‌خواستند به او رای بدهند و حال با این موضوعات ملتهب شدند و گفتند که کاندیدای ما رای آورده و رایش را نمی‌خوانند. بعد هم که نتیجه آرا اعلام و احمدی‌نژاد پیروز شد، این یک التهاب سنگین ایجاد کرد.

** هر دو طرف در فتنه ۸۸ عداوت را به داخل مردم تزریق کردند

اتفاق بعدی این بود که بعد از اعلام نتایج، آقای احمدی‌نژاد اجتماع میدان ولیعصر را تشکیل داد و مردم را جمع کرد و خودش هم میان آنها رفت و شال سبز به گردن انداخت و حرف‌های بدی زد و جمله‌ی «خس و خاشاک» را گفت.

* به احمدی‌نژاد هم اعتراضی کردید؟

در جلسه شورایعالی امنیت ملی من محکم به آقای احمدی‌نژاد اعتراض کردم که چرا شما رفتید و اجتماع میدان ولیعصر را تشکیل دادید و آن حرف‌ها را زدید؟ شما که رئیس‌جمهور شده بودید، می‌رفتی می‌نشستی و کارتان را می‌کردید. چرا مردم را تحریک می‌کنید؟ این موضوع در شورایعالی امنیت ملی هم مطرح شد اما ببینید هر دو طرف آمدند و عداوت را به درون ملت تزریق کردند و این مصیبت کمی نبود. آقایان رفتند خانه‌هاشان اما مردم در خیابان آواره و ملتهب بودند که رای ما چه شد؟

تقصیر اول آقای موسوی این است که چرا اعلام نکرد آنهایی که شعارهای ساختارشکنانه می‌دهند از ما نیستند و تقصیر دوم او این است که گفت برنده انتخاباتم. تقصیر سوم او هم این بود که بعد از اعلام نتایج آرا، اعتراض خود را از طریق قانونی دنبال نکرد و مردم را به خیابان کشاند.

** راهپیمایی ۲۵ خرداد یک کار گروهکی بود

همان روز [۲۵ خرداد ۸۸] جلسه شورایعالی امنیت ملی بود. من در مسیر جلسه ۲۰ دقیقه در محدوده پل حافظ ایستادم و راهپیمایی را نگاه کردم. کاملا کار گروهکی بود. مردم اینطوری راهپیمایی نمی‌کنند. آدم‌ها به صورت دسته‌های دو سه نفره و با فاصله ۴ متر از هم حرکت می‌کردند و با حرکات دست، علامت پیروزی نشان می‌دادند و برای داخل خانه‌ها و مغازه‌ها دست تکان می‌دادند. این یک شکل کاملا گروهکی بود. آدم‌هایی که من آنجا در تظاهرات دیدم غالبا جزو مردم عادی نبودند. مردم عادی اصلا بلد نیستند اینطوری راهپیمایی کنند.

فردای آن روز آقای زنگنه در جلسه مجمع تشخیص مصلحت گفت شما به ۲ و نیم میلیون آدم گفتید خس وخاشاک. من گفتم آقای زنگنه عدد بلد نیست من این جمعیت را دیدم. ۳۵ هزار نفر بیشتر نبودند. منتهی طوری چیده شده بودند که طول مسیر را پر کنند.

بعد هم که آقای موسوی به میدان آزادی رفت و افراد دیگری هم کنار ایشان ایستادند و دستمال سبز به دست گرفتند و شعار دادند و حمایت همه رسانه‌ها و سران بیگانه را هم به دنبال داشتند.

برخی می‌گویند چرا می‌گویی بیگانگان در این قضیه دخالت داشتند؟ خب تمام سران ناتو به اسم از سران فتنه حمایت کردند. آیا این دخالت ناتو نیست؟ اینها امید بسته بودند که با فتنه سبز، انقلاب را تمام کنند.

** اگر پیروز می‌شدند، نه موسوی زنده می‌ماند نه کروبی و نه خاتمی

من به لحاظ سیاسی حدس می‌زنم که اگر آنها پیروز می‌شدند، نه مهندس موسوی زنده می‌ماند نه خاتمی و نه کروبی. جریانی که شعار می‌داد و فتنه می‌کرد از جنس موسوی و خاتمی وکروبی نبود و آنهایی که ناتو و سران آمریکا، انگلیس و فرانسه مستقیم ازشان حمایت می‌کردند می‌دانستند که فتنه خودشان دارد دنبال می‌شود و به دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی بودند.

براندازی یک مسئله بسیار مهم است. خیلی وقت‌ها وقتی ما این صحبت‌ها را می‌کنیم برخی از سیاسیون می‌گویند آقا چرا مدام می‌گویی براندازی؟ آن هم جلوی مردم. خب اگر دنبال براندازی نیستید، چکار می‌خواهید بکنید؟

یادم هست در زمان دولت دوم خرداد یک بار در مجمع تشخیص مصلحت گفتند نهضت آزادی باید برای فعالیت‌های سیاسی مجاز باشد. من مخالفت کردم و گفتم نهضت آزادی برانداز است. آقای عبدالله نوری گفت بله؟‌ براندازند؟ گفتم بله براندازند و دلیلش را هم می‌گویم. نهضت آزادی می‌گوید امام نه، راه امام هم نه، مشی آمریکا بله. این یعنی براندازی. براندازی که شاخ ودم ندارد. مگر براندازی غیر از این است؟

** الان وقت صبحت از سران فتنه نیست

* با توجه به اینکه شما عضو شورایعالی امنیت ملی بودید و حصر سران فتنه هم در جلسه این شورا تصویب شد، بفرمایید برای این تصمیم چه روندی را طی کردند؟

در مورد سران فتنه هر حرفی بزنیم خودش به فتنه کمک می‌کند. الان وقت صحبت از سران فتنه نیست. آن جلسه هم جلسه شورایعالی امنیت ملی بود و اعضایش هم مشخص است و راجع به حصر هم رای گرفته شد و افراد صحبت کردند و نوارش هم موجود است که به موقع به تاریخ عرضه می‌شود و ثوابش هم پیش خداست.

** احمدی‌نژاد و مشایی یک روح در دو بدن هستند

* وضعیت امروز جریان انحرافی و آقای احمدی‌نژاد را چطور ارزیابی می‌کنید؟

آقای احمدی‌نژاد الان سیاستی را اتخاذ کرده و در ظاهر از مشایی فاصله گرفته است. البته در فضای مجازی برخی مواقع با هم هستند اما در سفرها و شهرستان‌ها کمی فاصله گرفته و می‌خواهد این موضوع را نشان دهد اما این را مطمئن باشید که احمدی‌نژاد و مشایی یک شخصیت در دو مقام هستند.

جریان انحرافی بالاخره در جهت تاثیرگذاری و نفوذ در کشور یک ظرفیتی دارد که آنهم ظرفیت جهل و طمع‌کاری است و الان از جهل و طمع‌کاری برخی سوءاستفاده وموج‌سواری می‌کنند.

** نباید احمدی‌نژاد را از فعالیت سیاسی منع کرد

ما نباید احمدی‌نژاد را از فعالیت سیاسی منع کنیم. او دو بار رئیس‌جمهور شده و طبیعی است که دلش می‌خواهد باز هم رئیس‌جمهور شود. مگر آقای هاشمی تا آخر عمرش تلاش نمی‌کرد رئیس‌جمهور شود؟ آقای هاشمی که هم عاقل‌تر، سیاس‌تر و فهیم‌تر از احمدی‌نژاد بود. ایشان هم دلش می‌خواست رئیس‌جمهور شود. بالاخره این حوزه، اختیارات و امکانات عظیم، میدان بزرگ و مقام بالایی است. بنابراین هر کسی ممکن است برای اینکه به اینجا برسد انگیزه داشته باشد.

من آینده‌ای برای جریان انحرافی متصور نیستم. البته این جریان تمام نشده و به نظر من باید مراقبت کرد تا دوباره به صحنه مدیریت کشور وارد نشوند.

احمدی‌نژاد با نصب مشایی و نگه داشتن او نشان داد که ولایتمدار نیست. از وقتی احمدی‌نژاد خلاف نظر آقا، مشایی را نگه داشت و بعد رفت در خانه نشست که مسائلش هنوز قابل طرح نیست، پایگاه اجتماعی‌اش را در بین حزب‌اللهی‌ها از دست داد.

به هر حال آنها با شعارهای سابق‌ به کارشان ادامه می‌دهند و انحراف خودشان را رو نمی‌کنند و هر جا که بخواهد رو شود آن را رد می‌کنند و هنوز از رو نرفته‌اند.

* آیا با احمدی‌نژاد درگیری هم داشتید؟

من با هیچ کسی درگیری نداشتم البته من سر حکم خدا و امر آقا با هیچ کسی و به هیچ قیمتی معامله نمی‌کنم. این را همه می‌دانند. در نیروهای مسلح هم هر کسی تخلف می‌کرد می‌گفت فقط به گوش دکتر نرسد چون می‌دانست من برخورد می‌کنم.

  • .......