
- ۱ نظر
- ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۳
*: موضوع این مقاله، بردن رأس مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) به شام و مسلمان شدن آن راهب دیرنشین مسیحی به سبب رؤیت کرامتهایی است که از آن سر نورانی می بیند. این ماجرا و داستان اسلام آوردن راهب مسیحیان، در منابع متعددی از کتب شیعه و اهل سنت، ذکر شده است از جمله: در کتاب تذکرۀ الخواص ابن جوزی (ابن جوزی، تذکرۀ الخواص، ص ۲۶۳)، از منابع اهل سنت و نیز در کتاب المناقب ابن شهرآشوب (ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۴، ص ۶۰)، و کتاب الخرائج و الجرائح قطب راوندی (راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۵۷۹-۵۸۰) از منابع شیعه، ذکر شده است.
وقتی رأس مبارک حضرت سیدالشهدا را لشکر ابن زیاد ملعون به سرکردگی خولی أصبَح پیشاپیش برای یزید می بردند، شب را در کنار دیر راهب در حوالی شهر حلب منزل کرده به شرب خمر مشغول گشتند. در آنجا در سه نوبت دستی از غیب بیرون شده بر دیوار بیرونی دیر و عبادتگاه، ابیاتی در لعن و عذاب قاتلان امام می نوشت. لشکریان از این ابیات خوف کرده و عیش و طرب رها می نمایند. نیمه شب راهب در دیر خود صدای تسبیح و تقدیس خدا می شنود و سر از دریچه بیرون برده میبیند از صندوقی که در کنار دیوار نهاده اند نوری عظیم به جانب آسمان ساطع می شود و اینک اصل ماجرا و جزئیات آن به نقل از کتابهای شیعه و اهل سنت.
روایت لشکریان ابن زیاد از حوادث عبادتگاه مسیحیان
چون لشکر ابن زیاد در کنار دیر و عبادتگاه راهب مسیحی، منزل کرد، سر حضرت امام حسین را در صندوق گذاشتند، و به روایت قطب راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح (راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۵۷۹-۵۸۰) ، آن سر را بر نیزه کرده، دور او نشسته و از آن حراست می کردند. پاسی از شب را به شرب خمر مشغول، و شادی می کردند، آنگاه سفره غذا را گستردند و مشغول غذا خوردن شدند، که ناگهان با حوادث عجیبی، روبر میشوند. رواندی، از محدثین شیعه، داستان و ماجرا را از زبان یکی از لشکریان ابن زیاد را چنین گزارش میدهد:
أَنَا أَحَدُ مَنْ کَانَ فِی الْعَسْکَرِ الْمَشْئُومِ عَسْکَرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَلَیْهِ اللَّعْنَةُ حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ کُنْتُ أَحَدَ الْأَرْبَعِینَ الَّذِینَ حَمَلُوا الرَّأْسَ إِلَى یَزِیدَ مِنَ الْکُوفَةِ فَلَمَّا حَمَلْنَاهُ عَلَى طَرِیقِ الشَّامِ نَزَلْنَا عَلَى دَیْرٍ لِلنَّصَارَى وَ کَانَ الرَّأْسُ مَعَنَا مَرْکُوزاً عَلَى رُمْحٍ وَ مَعَهُ الْأَحْرَاسُ فَوَضَعْنَا الطَّعَامَ وَ جَلَسْنَا لِنَأْکُلَ فَإِذَا بِکَفٍّ فِی حَائِطِ الدَّیْرِ تَکْتُبُ:
أَ تَرْجُو أُمَّةً قَتَلَتْ حُسَیْناً/ شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ
قَالَ فَجَزِعْنَا مِنْ ذَلِکَ جَزَعاً شَدِیداً وَ أَهْوَى بَعْضُنَا إِلَى الْکَفِّ لِیَأْخُذَهَا فَغَابَتْ ثُمَّ عَادَ أَصْحَابِی إِلَى الطَّعَامِ فَإِذَا الْکَفُّ قَدْ عَادَتْ تَکْتُبُ مِثْلَ الْأَوَّلِ:
فَلَا وَ اللَّهِ لَیْسَ لَهُمْ شَفِیعٌ/ وَ هُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی الْعَذَاب
فَقَامَ أَصْحَابُنَا إِلَیْهَا فَغَابَتْ ثُمَّ عَادُوا إِلَى الطَّعَامِ فَعَادَتْ تَکْتُبُ:
وَ قَدْ قَتَلُوا الْحُسَیْنَ بِحُکْمِ جَوْرٍ/ وَ خَالَفَ حُکْمُهُمْ حُکْمَ الْکِتَابِ
فَامْتَنَعْتُ عَنِ الطَّعَامِ وَ مَا هَنَّأَنِی أَکْلُهُ ثُمَّ أَشْرَفَ عَلَیْنَا رَاهِبٌ مِنَ الدَّیْرِ فَرَأَى نُوراً سَاطِعاً مِنْ فَوْقِ الرَّأْس.
الخرائج و الجرائح: ناگاه دیدند دستی از دیوار دیر بیرون آمد و با قلمی از آهن این شعر را بر دیوار نوشت: آیا امتی که حسین را کشتند شفاعت جدش را در روز قیامت امید دارند؟ به شدت ترسیدند و بعضی برخاسته که آن دست و قلم را بگیرند، که ناپدید شد. چون باز به کار خود مشغول شدند آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت: به خدا سوگند که از برای قاتلان حضرت حسین شفاعت کننده ای نخواهد بود، بلکه در قیامت در عذاب می باشند. باز بعضی بر خاستند که آن دست را بگیرند، ناپدید شد. چون به کار خود مشغول شدند دگر باره آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت: (چگونه ایشان شفاعت شوند) و حال آنکه حسین را به حکم جور شهید کردند و حکم آنها با حکم خدا مخالف بود. چون چنین دیدند، آن غذا بر آنان ناگوار شد و با ترس خوابیدند. نیمه شب، صدایی به گوش راهب رسید، چون گوش داد ذکر تسبیح و تقدیس الهی شنید. برخاست و سر از پنجره ی دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار نهاده اند نور عظیم به جانب آسمان بالا می رود.
وصف حال کاروان اسرای اهل بیت پیامبر
و اما حال اسیران کاروان اهل بیت چگونه است؟ ابن جوزی، در کتاب تذکرۀ الخواص، وصف حال زنان، کودکان و کاروان فرزند پیامبر، را چنین، گزارش می دهد:
لَمّا أنفَذَ ابنُ زِیادٍ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام إلى یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ مَعَ الاسارى مُوَثَّقینَ فِی الحِبالِ، مِنهُم نِساءٌ وصِبیانٌ وصَبِیّاتٌ مِن بَناتِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، عَلى أقتابِ الجِمالِ مُوَثَّقینَ، مُکَشَّفاتِ الوُجوهِ وَالرُّؤوسِ، وکُلَّما نَزَلوا مَنزِلًا أخرَجُوا الرَّأسَ مِن صُندوقٍ أعَدّوهُ لَهُ، فَوَضَعوهُ عَلى رُمحٍ، وحَرَسوهُ طولَ اللَّیلِ إلى وَقتِ الرَّحیلِ، ثُمَّ یُعیدوهُ إلَى الصُّندوقِ ویَرحَلوا. فَنَزلوا بَعضَ المَنازِلِ،
تذکرة الخواص: ابن زیاد، سر حسین علیه السلام را همراه با زنان و پسربچّگان و دختربچّگان از نسل پیامبر صلى الله علیه و آله- که سخت در بندشان کرده بود-، سوار بر شترِ بىجهاز و سر و رو باز، به اسارت فرستاد. سر حسین علیه السلام را نیز همراهشان به سوى یزید بن معاویه، روانه کرد و هر گاه در منزلى فرود مىآمدند، سر را از صندوق مخصوص آن بیرون مىآوردند و آن را بر سرِ نیزه مىکردند و همه شب تا هنگام حرکت، از آن، محافظت مىکردند و سپس آن را به صندوق، باز مىگرداندند و حرکت مىکردند.
آغاز هدایت راهب مسیحی
همانطور که ذکر شد، سر مبارک امام حسین، به همراه کاروان اسراء، منزلگاه های مختلفی را طی می کند تا اینکه سرانجام به عبادتگاه و دیر راهب مسیحی وارد میشوند. آغاز هدایت و اعجاز دیگری از سر مبارک امام حسین، فرا می رسد. راهب، کنجکاو میشود.
وفی ذلِکَ المَنزِلِ دَیرٌ فیهِ راهِبٌ، فَأَخرَجُوا الرَّأسَ عَلى عادَتِهِم، ووَضَعوهُ عَلَى الرُّمحِ، وحَرَسَهُ الحَرَسُ عَلى عادَتِهِ، وأسنَدُوا الرُّمحَ إلَى الدَّیر.
تذکرة الخواص: آنان، در یکى از منزلها که دِیْر راهبى در آن بود، فرود آمدند و سر را مطابق روش خود، بیرون آوردند و آن را بر سرِ نیزه کردند و نگهبانان، مطابق شیوه خود، از آن نگهبانى کردند و نیزه را به دِیر، تکیه دادند.
راهب مسیحی: اگر حضرت مسیح فرزندى داشت او را بر چشمانمان جاى مىدادیم
در نیمه های شب، حادثهای شگرف و عجیب، توجه راهب را به سمت سپاه ابن زیاد و یزید جلب میکند. آن حادثه چیست؟ منابع تاریخی اهل سنت و شیعه، چنین مینویسند:
فَلَمّا کانَ فی نِصفِ اللَّیلِ رَأَى الرّاهِبُ نوراً مِن مَکانِ الرَّأسِ إلى عَنانِ السَّماءِ، فَأَشرَفَ عَلَى القَومِ، وقالَ: مَن أنتُم؟ قالوا: نَحنُ أصحابُ ابنِ زِیادٍ. قالَ: وهذا رَأسُ مَن؟ قالوا: رَأسُ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ، ابنِ فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله. قالَ: نَبِیُّکُم؟ قالوا: نَعَم. قالَ: بِئسَ القَومُ أنتُم، لَو کانَ لِلمَسیحِ وَلَدٌ لَأَسکَنّاهُ أحداقَنا.
تذکرة الخواص: نیمه شب، راهب، نورى از جایگاهِ سر مبارک امام حسین، تا دوردستِ آسمان دید. از بالاى دِیر به آن قوم، رو کرد و گفت: شما کیستید؟ گفتند: ما یاران ابن زیاد هستیم. راهب گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ حسین بن على بن ابى طالب پسر فاطمه، دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله. راهب مسیحی، گفت: پیامبرتان؟! گفتند: آرى. راهب گفت: قوم بدى هستید! اگر مسیح علیه السلام، فرزندى داشت، او را بر بالاى چشمانمان جاى مىدادیم.
پیشنهاد راهب مسیحی به لشکر ابن زیاد
ناگهان، سپاهیان این زیاد با پیشنهاد وسوسه انگیز راهب مسیحی مواجه می شوند. بی درنگ، پیشنهاد را می پذیرند.
ثُمَّ قالَ: هَل لَکُم فی شَیءٍ؟ قالوا: وما هُوَ؟ قالَ: عِندی عَشَرَةُ آلافِ دینارٍ تَأخُذونَها، وتُعطونِّی الرَّأسَ یَکونُ عِندی تَمامَ اللَّیلَةِ، وإذا رَحَلتُم تَأخُذونَهُ، قالوا: وما یَضُرُّنا، فَناوَلوهُ الرَّأسَ، وناوَلَهُمُ الدَّنانیرَ، فَأَخَذَهُ الرّاهِبُ، فَغَسَلَهُ وطَیَّبَهُ، وتَرَکَهُ عَلى فَخِذِهِ، وقَعَدَ یَبکی اللَّیلَ کُلَّه.
تذکرة الخواص: سپس گفت: آیا موافقید کارى کنیم؟ گفتند: چه کارى؟ گفت: ده هزار دینار، نزد من است. آن را مىگیرید و در عوض امشب، سر را به من مىدهید و آن را هنگام حرکت، از من پس مىگیرید. گفتند: براى ما زیانى ندارد. سر را به او دادند. و دینارها را داد و سر را گرفت و آن را شست و خوشبو کرد و روبروی خود قرار داد و همه شب را به گریه نشست.
گفتگوی راهب مسیحی و سر مبارک امام حسین
آنگاه، راهب ازحضرت مسیح، عاجزانه می خواهد، سر مبارک امام حسین، که نورانیت را به سمت آسمان و با حالتی معجزه گونه، ساطع می کند، با راهب، سخن بگوید. سر مبارک امام، به امر الهی، با راهب به سخن می آید.
وقالَ: یا رَبِّ، بِحَقِّ عیسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّکَلُّمِ مَعی. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: یا راهِبُ، أیَّ شَیءٍ تُریدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، وأنَا ابنُ عَلِیٍّ المُرتَضى، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِکَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَکَتَ.
تذکرة الخواص: راهب، سرش را بلند کرد و گفت: پروردگارا! به حقّ عیسى، به این سر بگو که با من، سخن بگوید. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب! چه مىخواهى؟». گفت: تو کیستى؟ گفت: «من، فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول کربلایم. من، مظلوم و تشنهکامم» و ساکت شد.
درخواست راهب مسیحی از امام حسین
صبحگاه، فرا می رسد و لحظه جدایی راهب و سر مبارک امام حسین، فرا می رسد. لحظات سخت و جانکاهی است. راهب خطاب به امام، عرض می کند: بنده جز اختیار دار خود نیستم. از شما تقاضا دارم مرا در قیامت، شفاعت کنید. سر مبارک امام، راهب را به دین مبین اسلام، دعوت می نماید.
فَلَمّا أسفَرَ الصُّبحُ قالَ: یا رَأسُ، لا أملِکُ إلّانَفسی ... فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهی عَن وَجهِکَ حَتّى تَقولَ: أنَا شَفیعُکَ یَومَ القِیامَةِ. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: ارجِع إلى دینِ جَدّی مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله. فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ.
المناقب: و صبحگاه گفت: اى سر! من اختیاردار جز خود نیستم ... راهب، صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمىدارم تا بگویى: «من، شفیع تو در روز قیامت هستم». سر به سخن در آمد و گفت: «به دین جدّم محمّد، درآى». راهب گفت: گواهى مىدهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مىدهم که محمّد، پیامبر خداست. آن گاه سر مبارک حسین علیه السلام پذیرفت که شفاعتش کند.
پذیرش اسلام توسط راهب مسیحی
پایان خوش و عاقبت بخیری راهب مسیحی بعد از شنیدن انفاس قدسی سر مبارک امام حسین و گفتگوی معجزه گونه امام با راهب، سرانجام به پذیرش دعوت اسلام و خدمت اهل بیت عصمت و طهارت، منجر میشود.
ثُمَّ خَرَجَ عَنِ الدَّیرِ وما فیهِ، وصارَ یَخدِمُ أهلَ البَیت.
تذکرة الخواص: آن گاه راهب، از دِیر (عبادتگاه) و راه و عقیدهاى که در آن بود، خارج میشود و خادم اهل بیت علیهم السلام گردید.
و اینچنین، اعجازی دیگر از خاندان اهل بیت، بر صفحه تاریخ، ثبت شد. امتداد عاشورا و کرامات امام حسین، همچنان ادامه دارد. چنانکه، پیامبر اسلام، فرمودند:
إنَّ الحُسَین مِصباحُ هُدىً وسَفینَةُ نَجاة. (راوندی، الخرائج والجرائح، ج ۳، ص ۱۱۶۶)
آیین اهل بیت، آیین مهر است
حجت الاسلام نظافت با اشاره به اهمیت عقاید حقه تشیع تاکید کرد: شیعه باید عقاید خود را بشناسد و از آن دفاع کند تا با جان او عجین شده و به قلب او نفوذ کند. ما معتقدیم در دوران غیبت وظیفه سرپرستی مسلمانان برعهده ولی فقیه است و همه باید از دستورات او پیروی کنیم.
وی با اشاره به این حدیث که دشمنی با دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) از شروط دوست داشتن اهل بیت است تصریح کرد: دقت شود که برائت از دشمن اهل بیت(علیهم السلام) و خدا امری واجب است اما تشخیص دشمن خدا و اهل بیت بسیار مهم و کلیدی است.
نظافت تصریح کرد: حضرت ابراهیم(ع) زمانی از عموی خود آذر ابراز برائت کرد که حجت را بر او تمام کرده بود و متوجه شد که عمویش حق را نمی پذیرد. بنابراین زمانی حقِ بیزاری و برائت داریم که حقیقت بر افراد عرضه و مطالب روشن شده باشد.
این استاد حوزه ادامه داد: با اینکه ما از دشمنان خدا برائت می جوییم اما از مشرکین هم بیزار نیستیم. یعنی به شهادت قرآن در مورد فردی که حقیقت بر او عرضه نشده است حق دشمنی و بیزاری نداریم. گرچه ما فکر افراد را منحرف می دانیم اما دوست داریم حق بر آن ها عرضه شود تا موضع گیری افراد و مستضعفین فکری مشخص شود.
حجت الاسلام نظافت با تاکید بر این که " اهل بیت محور وحدت بین مسلمانان هستند نه تفرقه و اختلاف " گفت: از آن جایی که اسلام دینی کامل است، روش برخورد با مخالفان را به ما آموزش داده است لذا ما حق نداریم از اهل بیت جلو بزنیم. دین اسلام دین مهرورزی است و پیامبر و امامان رفتارشان پر از مهر و محبت بود.
وی تاکید کرد: آیین اهل بیت، آیین مهر بوده است، لذا امیرالمومنین(علیه السلام) به مالک می گوید، زیردستانت را دوست داشته باشچرا که یا آنها برادر دینی تو هستند و یا انسان اند؛ زیرا انسان ظرفیت و استعداد بهشتی شدن را دارد.
نظافت ادامه داد: در قرآن، خداوند متعال می فرماید، ما شما را از نیکی کردن به مشرکین نهی نمی کنیم. حتی اگر ما وهابی دیدیم، به او نیکی می کنیم، یا او متوجه می شود و به حق برمی گردد و یا حجت بر او تمام شده است.
امیرالمومنین(علیه السلام) با عایشه با احترام برخورد کرد
این پژوهشگر دینی در تبیین سیره اهل بیت در برخورد با مخالفین و دشمنان اذعان داشت: حضرت علی(علیه السلام) از طرح مسائل اختلافی به شدت بر حذر بودند؛ برای مثال فردی از حضرت سوال کرد که چگونه شما را از حکومت بازداشتند با اینکه شما سزاور بودید. ایشان پاسخ دادند: عده ای بخل ورزیدند و عده ای هم سخاوت مندانه از این قضیه گذشتند. سپس حضرت از شخص سوال کردند: "چرا در مورد معاویه که با او درگیر هستیم سوال نمی کنی؟ "
حجت الاسلام نظافت بیان کرد: مشکل برخی این است که در تاریخ مانده اند، بنابراین هیچ اشاره ای به دشمنی با آمریکا و اسرائیل نمیکنند. مگر داعش و آل سعود را چه کسی هدایت می کند؟ این هنر شیطان است که مسلمانان را با دشمن فرضی در گیر کند و از توجه به دشمن و عامل اصلی باز دارد.
وی تصریح کرد: حتی ما با شیعیانی که موجب اختلاف می شوند هم نباید جنگ و دعوا داشته باشیم و هدف ما فقط روشن شدن و آگاه کردن آنها است.
این استاد حوزه خاطر نشان کرد: امیرالمومنین(علیه السلام) حرمت عایشه را حفظ کردند و با او به احترام برخورد و حساب او را به خدا و روز قیامت واگذار کردند. در جایی دیگر خلیفه دوم از حضرت در مورد شرکت در جنگ سوال کرد، که حضرت با خیر خواهی و توجه به مسائل کلان و اصلی اسلام، عمر را از شرکت در میدان نبرد نهی کردند و فرمودند: تو مانند نخ تسبیح جامعه اسلامی هستی و اگر تو کشته شوی جامعه از هم می پاشد.
وی همچنین افزود: امیرالمومنین(علیه السلام) همیشه مصالح جامعه را در نظر داشتند و خلفا را راهنمایی و کمک می کردند مثلا حضرت می فرمایند: من آن قدر از عثمان دفاع کردم ام که می ترسم گنه کار باشم! یا در جنگ، حضرت لشکریانش را از فحش دادن به دشمنان باز داشتند. حتی امام سجاد(علیه السلام) در صحیفه سجادیه مرزداران حکومت را دعا می کنند با این که آن ها سربازان حکومت یزید هستند بنابراین اگر دلسوزی امامان نبود، قطعا امروز اسلام به دست ما نمی رسید.
در این دوران دیگر جلسه خصوصی برای لعن نداریم
نظافت گفت: در زمان امام موسی کاظم(علیه السلام) یکی از نوادگان عمر به امیرالمومنین علی (علیه السلام) بی احترامی می کرد اما امام موسی کاظم(علیه السلام) با مهربانی و لطف او را تغییر دادند و به حق گرایش پیدا کرد و یکی از طرفداران و مدافعان امیرالمومنین و امام موسی کاظم(علیه السلام) شد. قرآن تاکید دارد، کسی که به تو بدی کرده است، تو بدی او را با مهربانی دفع کن.
وی یادآور شد: در سوره انعام خداوند می فرماید: مشرکین را سب نکنید چرا که آنها هم خدای شما را سب می کنند، معصوم(علیه السلام) درباره این آیه فرموده اند، منظور این آیه سب ما اهل بیت است. در جایی دیگر امام صادق(علیه السلام) کسی را که دشمنان اهل بیت را علنی لعن می کرد لعنت کردند.
این استاد دانشگاه با اذعان با این نکته که ما نمی توانیم بگوییم اسلام لعن ندارد، چون در قرآن هم لعن داریم، اما لعن دعا و نفرین است، تصریح کرد: این بدین معنی است که دعا می کنیم شخص از رحمت خداوند به دور باشد. اما نکته مهم این است که این لعن و دعا نباید علنی باشد چرا که موجب بوجود آمدن هیجان های مذهبی و اختلاف می گردد. حتی معصومین لعن را در خلوت هم نهی کرده اند، از طرفی در این دوران دیگر جلسه خصوصی نداریم و همه چیز از طریق اینترنت و شبکه های مجازی به سرعت منتشر می شود.
وی افزود: سب و لعن علنی ظلم به اهل بیت(علیهم السلام) است. مراسمی که به عنوان های مختلف برای توهین به مقدسات اهل سنت برگزار می شود، ظلم به اهل سنت است چرا که آنها از معارف اهل بیت(علیهم السلام) محروم می شوند، و این خلاف دستورات آنان است.
این پژوهشگر نهج البلاغه با اشاره به این که وهابیت یکی از دلایل تکفیر شیعه را لعن خلافای خود می دانند، ادامه داد: علمای وهابیت برای تحریک افراد به مقابله با تشیع، صوت ها و سخنرانی های لعن و نفرین را برای افراد پخش می کنند و همین طور که امروز ملاخظه می کنیم موجب خون ریزی و کشتار مسلمانان شده است. این افراد بدانند در خون این افراد شریک هستند و باید پاسخ گو باشد.
نظافت بیان کرد: امام رضا(علیه السلام) می فرمایند معارف ما وقتی نشر داده می شود که آن چه را که بقیه از ما نمی دانند به آن ها آموزش داده شود.
اختلاف بین مسلمانان، عذاب الهی است
حجت الاسلام نظافت خاطرنشان کرد: چرا حماسه اربعین و اجتماعات آن در شبکه های غربی پخش نشد اما در روز عاشورا مراسم قمه زنی را منتشر می کنند؟ چرا سران تفکرات اختلافی این مسائل را درک نمی کنند؟ در این جا شک می کنیم که مسائلی دیگر در پشت پرده در جریان است. کسی که ادعا می کند مجتهد است چرا جلوی پخش معارف اهل بیت(علیهم السلام) را می گیرد؟
وی افزود: اختلاف بین مسلمانان، عذاب الهی است. باید برای اثبات حقانیت شیعه جدال احسن و گفت و گو انجام شود. زمانی که فردی یهودی از حضرت امیرالمومنین(علیهم السلام) در مورد اختلاف بین مسلمانان سوال کرد حضرت جواب او را با این پرسش داد که چرا شما یهودیان هنوز پاهایتان از عبور از دریا خشک نشده بود به بت پرستی رو آوردید؟ حضرت هرگز اختلافات را پیش دشمن بازگو نمی کرد. حال این عده ای که در زمین دشمنان اسلام، اختلاف افکنی می کنند چه توجیهی دارند؟
مدیر مدرسه علمیه حضرت مهدی(عج) در پایان گفت: باید برای مردم تبیین شود که اختلافات مذهبی موجب از بین رفتن امنیت می شود، مانند اتفاقاتی که در سوریه و عراق می بینیم. هر چه به فرج نزدیک می شود تقیه واجب تر است. امروز دیگر جلسه خصوصی نداریم و باید مردم را با معارف حقیقی اهل بیت آشنا کرده تا موجب خوشحالی معصومین شویم.
http://www.ghasednews.com/