مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

به پرسمان خوش آمدید
لطفا از توهین و تحقیر دیگران و بیان نظر بدون آدرس و نشانی اکیدا خودداری کنید. شرعا راضی نیستم.
هدف از راه اندازی این وبلاگ -به حول و قوه الهی- پاسخ به شبهات و سوالات می باشد.
و لذا قصد ما تنها کپی برداری نبوده، بلکه جامعه هدف ما نسل جوان است.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ بهمن ۹۸، ۰۹:۵۵ - آموزش فروشندگی طلا و جواهر
    فوق العادست
نویسندگان


مجموعه تلویزیونی «گاندو» به کارگردانی «جواد افشار» سریال شبانه شبکه سه است که از هجدهم خردادماه هر شب ساعت ۲۰:۴۵ روی آنتن رفته است. این سریال به جهت نوع ورود به مسائل امنیتی کشورمان که کمتر با پرده‌پوشی‌های سریال‌های مشابه خود همراه است، مورد توجه قرار گرفته و خیلی زود توانست در کنداکتور شبکه سه سیما جای خود را میان مخاطبان باز کند.

این سریال روایت مقابله نیروهای امنیتی با خطرات این حوزه است که با چالش آقازادگی، فساد اقتصادی همراه شده است. با توجه به رویکرد این سریال در به تصویرکشیدن پرونده‌های امنیتی واقعی و علی الخصوص بخش‌های مربوط به پرونده جاسوسی «جیسون رضائیان» این سریال مورد توجه بسیاری از مخاطبان واقع شده است.

سریال گاندو در فضای مجازی واکنش های فراوانی را به همراه داشته است که در ادامه برخی از این واکنش ها را می خوانید.‌


‌



‌




  • .......

«او با نص وصیت پیامبر آمده، علم به متشابهات آشکار کرده، دعوت به حاکمیت الهی و زیر پا گذاشتن دمکراسی و حاکمیت مردم کرده و هزاران رؤیا از معصومین به حجیتش شهادت دادند، شما چطور به خاطر نداشتن ادله­ فقهی ردش می‌کنید؟» اینها جملات آشنایی هستند برای کسانی که با طرفداران و مبلغین فرقه «احمد الحسن» * مواجه شده‌اند. نباید تعجب کرد اگر بشنویم که این جملات نهایت استدلالات این فرقه برای اثبات این ادعا است که: «احمد الحسن بصری، همان یمانی است»! مشکل اساسی این فرقه این است که دلیلی ندارند که شیعیان را قانع کند که این شخص همان یمانی است؛ او نه معجزه‌ای دارد، نه خصوصیات منصوص جسمانی، روحانی یا اخلاقی خاصی که شک و شبهات را از بین ببرد، نه نسب قابل اثباتی و نه هیچ دلیل دیگری. فقط رؤیاهایی است که ادعا می‌کنند دیده شده و البته خودشان هم دیگر به این نتیجه رسیده‌اند که رؤیا نه تنها اعتبار شرعی، بلکه توان قانع کردن جمعیت زیادی را برای گرویدن به این فرقه نیز ندارد.

برای آشنایی بیشتر با این مدعی دروغین مهدویت با حجت‌الاسلام والمسلمین سیدحمید رفیعی طباطبایی پژوهشگر فرهنگستان علوم اسلامی و کارشناس مهدویت گفت‌وگو کرده‌ایم که مشروح آن در ادامه می‌آید:

 پیامبر اکرم (ص) اهتمام فراوان به ذکر نام و نسب ائمه داشت

در روایات، مشخصات امام زمان (عج) به خوبی ترسیم شده است. چگونه است که در این عصر برخی افراد به راحتی ادعای دروغین خود را در زمینه مهدویت مطرح می‌کنند؟

انبیاء الهی (ع) هرگاه به موعودی وعده می‌دادند که ایمان به او جزیی از دین خدای متعال بوده، علائم واضح، فراوان و روشن برای تعیین مصداق آن موعود بیان و اقامه می‌کردند تا این تعیین مصداق به روشنی و وضوح رخ دهد. هرگاه پیامبری وعده ظهور پیامبری بعد از خود را می‌داد، چنان با نشانه‌ها و علائم روشن و با ذکر اسم و نسب دقیق و خصوصیات جسمی و قومی و اخلاقی و ... او را مشخص می‌کرد که به تعبیر قرآن هر کس او را ندیده باشد نیز بتواند او را تصور کرده و به خصوصیاتش کاملاً مطلع باشد؛ همانگونه که یک پدر از خصوصیات فرزندش آگاه و به آن مطلع است: «الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون‏» (سوره بقره، آیه ۱۴۶) بعد از آن نیز، خود آن نبی با اقامه بینات و معجزات باهره، امت خود را در مسیر شناسایی رسالت خویش امداد می‌کرد.

به همین شکل و پیرو این سنت رایج در بین انبیاء الهی بود که پیامبر اکرم (ص) هنگامی که امت خویش را به پیروی از اوصیاء دوازده‌گانه خود دعوت می‌کرد، اهتمام فراوان به ذکر نام و نسب ایشان نیز داشت تا هر کسی توانایی ادعای احراز این جایگاه را نداشته باشد. در روز عید غدیر، دست امیرالمؤمنین علی (ع) را روی دست گرفته و اینگونه او را منصوب می‌کند: «فهذا علی مولاه». مکررا تعداد دوازده‌گانه اوصیاء را بیان، تأکید می‌فرمودند که همه آن‌ها از نسل علی هستند و همگی فرزند امام قبلی‌اند (و جز در مورد امام حسین (ع)، امامت به برادر منتقل نمی‌شود). در نهایت نیز در روایات متعددی، یک یک آن‌ها را به نام معرفی می‌فرمود.

ائمه مردم را برای شناخت امام بعدی در تاریکی رها نمی‌کردند

این محکم‌کاری راه را بر مدعیان بست؛ چنان که کسی نمی‌توانست این منصب را ادعا کند و در صورت ادعای امامت نیز اقبالی در اجتماع به سمت او شکل نمی‌گرفت؛ زیرا اولین لازمه این ادعا، زاده شدن از امام قبل بود که با وجود حضور و حیات امام قبل در میان شیعیان، به راحتی قابل سنجش و راستی‌آزمایی بود. به هر حال اهل بیت (ع)، مردم را در شناخت امام بعد از خود یاری می‌کردند و در تاریکی و حیرت رها نمی‌کردند؛ به گونه ای که اگر کسی به امامت امام زمان خویش ایمان می‌آورد، شناخت امام بعدی بر او آسان و روشن بود. علاوه بر اینکه خود امام بعد نیز با ارائه معجزات و ابطال ادعای مدعیان، حجت را بر شیعیان تمام می‌کردند.

مهم‌ترین مشکل بر سر راه مبلغین «احمد الحسن»

در تاریخ شیعه انشعابات همیشه از ناحیه ادعاهایی مثل توقف یا غیبت امام قبل یا امامت شخصی که سابقاً وفات یافته و ... واقع می‌شد؛ نه مدعیان دروغینی که در جامعه حاضر و خود را امام بدانند. حتی در شدیدترین شرایط تقیه (مثل زمان وفات امام صادق (ع)) نیز امام پیشین، به گونه‌ای عمل و وصیت می‌کرد که ضمن حفظ تقیه، شناخت امام بعد با استمداد از قواعد مسلمی مثل زاده شدن از امام قبل، مرد بودن، عدم فسق و ...) برای امت میسور و آسان بود. این سیره مسلم انبیا و ائمه (ع)، امروز مهم‌ترین مشکل بزرگ بر سر راه مبلغین «احمد الحسن» است؛ زیرا آنان مدعی‌اند که بیعت با یمانی و ایمان آوردن به او، مانند بیعت با امام زمان واجب و تمرد از او موجب تکذیب رسول خداست. با این حال دلیلی ندارند که ثابت کند این شخص همان یمانی است. آن‌ها علامت و دلیلی ندارند که اثبات کند چرا اگر شخص دیگری خود را حائز این مقام بنامد دروغگو، ولی احمد حسن بصری راستگو است.

ردپای امام سیزدهم قبل از ظهور امام مهدی (عج)!

با این وجود مبلغین او می‌خواهند قبل از زمان ظهور (و حتی قبل از خروج سفیانی) که ادعاهای او قابل راستی آزمایی شود، برای این شخص بیعت بگیرند. او و مبلغینش برای حل این مشکل بزرگ چه چاره ای اندیشیده‌­اند؟

وی برای حل این مشکل ادعا می‌کنند او صرفاً یمانی نیست، بلکه سعی دارند علاوه بر یمانی بودن، برای او منصبی دست و پا کند که شیعیان، غالباً بدون درخواست معجزه یا علامتی محرزه، صاحب آن منصب را قبول می‌کردند و ادعای احراز آن منصب را از یکی از فرزندان «پدری خاص» می‌پذیرفتند؛ یعنی جایگاه «امامت». احمد الحسن و مبلغینش ادعا می‌کنند: «یکی از جایگاه‌هایی که در عقاید شیعه اثبات شده و ایمان به صاحب آن جایگاه واجب است، منصب شخصی است که «هم نایب خاص امام زمان در دوران غیبت و هم امام سیزدهم در زمان بعد از وفات حضرت» است و بر شیعیان زمان غیبت لازم است که علاوه بر ایمان به امام زمان، به «یکی از فرزندان معصوم امام زمان» نیز به عنوان «امام سیزدهم و نایب خاص امام زمان» ایمان داشته باشند!

مهم اینجا است که آن‌ها مدعی‌اند که ایمان تعلیقی به اینکه «اگر بعد از وفات امام زمان (عج)، احمد بن محمد المهدی را دیدم به او ایمان آورده با او بیعت می‌کنم» نیز کافی نیست. این ایمان و بیعت، باید بعد از تولد او و در زمانی که او ادعای نیابت کرد، بالفعل شود و شیعیان از همان زمان (در زمان غیبت) باید خود را ملتزم به فرامین او بدانند. آن‌ها با این ادعا به دنبال آن هستند که اولاً «یمانی» را از حد نایبی خاص به حد امامت و «انکار یمانی» را از حد انکار نایب به حد «انکار یکی از ائمه (ع)» ارتقاء دهند و ثانیا از طریق اثبات امامت، می‌خواهند بیعت با یمانی را بدون اقامه حجتی شرعی واجب کنند؛ یعنی چیزی بیش از آنچه در روایات است که فقط مخالفت با او را حرام دانسته‌اند.

اگر مقام امامت برای او ثابت نشود، او باید برای اخذ بیعت با خود (به عنوان نایب خاص) دلیل فقهی و شرعی اقامه کند تا بعد از آن بتواند ایمان به خود را جزیی از دین و انکار آن را تکذیب رسول خدا بداند؛ زیرا نایب موظف است فقط در محدوده‌ای که نیابت دارد وظایف خود را انجام دهد. حضرت مسلم (ع) در شهر کوفه فقط برای امام حسین (ع) بیعت گرفت و هیچ‌گاه بدون اقامه بینه و حجت شرعی برای خود بیعت نگرفته، ادعا نکرد که بیعت با من و ایمان به نیابت من جزیی از تشیع است.

ادعای کذب «امامت» بدعت‌گذاری در دین محسوب می‌شود

ما که چیزی به عنوان مقام امامت برای یمانی نداریم و این بر خلاف اندیشه‌های تشیع است.

ادعای مقام امامت برای یمانی، موجب می‌شود علامت محرزه خواستن از مدعی یمانی شبیه دلیل خواستن از یکی از امامان برای امامت خویش و امری خلاف سیره تاریخی شیعیان شود؛ زیرا ادله استمرار امامت تا روز قیامت به شیعیان اجازه می‌داد که اگر بعد از فوت یکی از ائمه، تنها یک نفر مدعی امامت بود و علائم عمومی امامت (مثل مرد بودن و عدم فسق و فرزندی بلافصل امام قبل) را واجد بود، بدون خواستن علامت محرزه از او، به او ایمان بیاورند. بلکه معمولاً به دلیل روشن بودن اینکه امام بعدی کیست، خواستن علامت محرزه و حجت شرعی از ائمه (ع) رایج نبوده و کم سابقه است. مبلغین احمد الحسن هم مدعی‌اند که خواستن علامت محرزه از کسی که مدعی درجه امامت است واجب نیست. علاوه بر این، او می‌تواند بعد از ادعای امامت، بدون اقامه دلیل فقهی، برای خود بیعت گرفته و دایره ولایت و اختیارات خود را هر اندازه که دلش خواست تعیین کند. به عبارت دیگر، «حرمت ادعای منصب نیابت بدون اقامه حجت شرعی و ادله معتبره فقهی» با ادعای امامت برطرف می‌شود؛ زیرا اعتبار بخشیدن به ادله فقهی به دست امام است.

این مغالطه بسیار ظریف این طایفه است. زیرا اولاً اعتبار بخشیدن به اینکه کدام دلیل نزد شارع معتبر است و کدام غیر معتبر، به دست امامی است که امامتش محرز است، نه به دست کسی که صرفاً مدعی امامت است. ثانیاً نخواستن دلیل شرعی و حجت معتبره از ائمه اثناعشر در دوران حضور به این معنی نیست که شیعیان، صرف ادعای امامت با ایشان بیعت کرده بوده‌اند؛ بلکه ایمان آوردن به ائمه همواره همراه دلیل معتبر شرعی و فقهی بوده و قبول امامت آن‌ها بدون مطالبه علائم محرزه یا معجزه، به خاطر وضوح و تعیین امامت در یک یک ائمه بوده است نه تساهل در تعیین مصداق امامت. در روایات ما، تساهل در تعیین امام و ادعای امامت برای کسی است که انتصابش از جانب خدای متعال به این منصب محرز نشده است، از محرمات قطعی و از اعظم گناهان و بدعت‌گذاری در دین و موجب اشد عقوبات الهی است.

تکاپوی طرفداران احمد الحسن از فرقه‌سازی تا ساختن یک امام جدید!

چرا بر این مفهوم امامت یمانی تأکید دارد؟

از جهت روانی هم، این فرقه به کمک ادعای امامت یمانی، به دنبال این هستند تا شیعیان را برای یافتن امام سیزدهم و بیعت با او قبل از ظهور امام زمان، به تکاپو و جستجو بیندازند. به تکاپو انداختن شیعیان برای یافتن شخصی احمد نام که مدعی فرزندی امام زمان باشد، احمد الحسن را از جایگاه مدعی که باید دلیلی بر ادعای خود بیاورد، به جایگاه امام سیزدهمی منتقل می‌کند که شیعیان به دنبال آن می‌گردند تا با او بیعت کرده و دور او تجمع کنند. به همین خاطر است که آن‌ها سعی می­‌کنند با کنار هم قرار دادن روایاتی که خودشان هم آنها را (به خاطر مبتلا بودن به روایات معارض فراوان و اشکالات سندی و دلالی) از روایات متشابه می‌دانند و با بافیدن مقدمات فراوان، امکان حضور امامی غیر از امام زمان را در زمان غیبت تصویر و شیعیان را به تکاپوی یافتن او بیندازند؛ حال آنکه به فرض اثبات این ادعاها، هر شیعه‌ای از خود می‌پرسد: «از کجا معلوم که یمانی در زمان ما ظهور کرده باشد تا لازم باشد من او را از میان مدعیان این مقام جستجو و انتخاب کنم؟ چرا او نباید خود را با ادله معتبر و اطمینان‌بخش به امت معرفی کند؟»

راهی که «احمد الحسن» از آن فراری است

درباره چگونگی استدلال به «حدیث وصیت» و «روایات یمانی» و سهم هر یک از این دو منصب در مدعای این فرقه توضیح بدهید.

اساس ادعای احمد الحسن، ادعای «یمانی» بودن است، نه «امام سیزدهم یا اول مهدیین یا فرزند امام زمان» بودن؛ زیرا او به فکر بیعت گرفتن از مردم «قبل از زمان ظهور» است؛ اما اثبات وجود چنین امامانی، تکلیفی را قبل از زمان ظهور برای شیعیان ایجاد نمی‌کند، ولی بعضی از روایات، از مخالفت با یمانی نهی کرده است. اما چرا از اول نمی‌گویند که احمد الحسن «یمانی» است و باید با او بیعت و به او به عنوان نایب خاص ایمان آورد؟ چرا بیش از یمانی بودن، او را به عنوان «امام احمد» معرفی می‌کنند و خود را به دردسر اثبات امامت او می‌اندازند؟

علت این است که آن‌ها دریافته‌اند که اختیارات «یمانی» محدود به «فقه» است. او اگر بخواهد، ایمان آوردن به خود را نیز (مثل ایمان به امام زمان) واجب و از ضروریات و لوازم تشیع بخواند و یا بخواهد با همه مراجع تقلید مخالفت و یا حکمی بر خلاف فقه رایج صادر کند، باید ادله معتبر فقهی و شرعی اقامه کند و نمی‌تواند بدون دلیل فقهی روایات صادره از ائمه گذشته را نقض یا برای خویش در جایی ولایت قائل شود. مثلاً باید به دلیل معتبر فقهی اثبات کند که این اعمال را به دستور حضرت انجام می‌دهد یا با ارائه بحث فقهی، این اعمال را مستنبط از روایات اهل بیت بداند.

پناه بردن به علمیات روانی 

اما آن‌ها به دنبال اثبات منصبی هستند که هم قبل از ظهور، ایمان آوردن به او واجب باشد و هم مقید به فقه نباشد و بتوانند بدون ارائه دلیل فقهی ایمان به آن را جزیی از دین بدانند.

به همین خاطر سعی کرده‌اند که با استفاده از احادیثی مثل حدیث وصیت و ادعای وحدت یمانی و مهدی اول (البته بدون اقامه دلیلی روشن)، ادعا کنند باید قبل از ظهور با یمانی بیعت کرده و اختیارات امام برای او قائل شده، او را با فقه محدود نکنیم. از جمله اینکه برای اثبات یمانی بودن، از او دلیل «فقه پسند» مطالبه نکنیم. سهم حدیث وصیت در ادعای ایشان این است که برای اثبات به دنیا آمدن امام سیزدهم قبل از ظهور و رشید بودن او در زمان ظهور به انتهای این حدیث اشاره می‌کنند (که به او صفت «اول المومنین» داده شده است که ظهور در این دارد که بعد از وقوع ظهور حضرت، او اولین کسی است که به ایشان ایمان می آورد، پس باید در زمان ظهور به رشد خود رسیده باشد). اما برای ترغیب به اینکه الان به دنبال چنین شخصی گشته و همین الان با او بیعت کرد، به روایات یمانی تمسک می‌کنند و بیعت با این نایب خاص امام زمان را (بدون مطالبه دلیل فقهی) جزیی از تشیع معرفی می‌کنند که حتی به او اجازه می‌دهد بدون اقامه هیچ دلیل معتبره فقهی، بر خلاف فقه موجود عمل کرده و حدود الهی را جابجا کند.

البته برای خود احمد الحسن هم روشن است که استناد این مطالب با این اهمیت و گستردگی که می‌تواند به راحتی حدود الهی را جا به جا کند، بر خلاف روش معمول اهل بیت در بیان شریعت و احکام الهی و ضروریات تشیع است و روایات ما هیچگاه مطلبی در این سطح از اهمیت را به این شکل بیان نکرده‌اند. به همین خاطر خود ایشان هم مدعی هستند که این مطلب از متشابهات است نه از محکمات، اما احمد الحسن، این مطلب اعتقادی مهم را که با روایات متشابه بیان شده است به کمک شواهد خود به محکمات تبدیل کرده است.

البته وی برای قبولاندن این ادعاهای واهی به مخاطب خود، عملیات‌های روانی هم انجام می‌دهد. مثلاً قبل از ورود به بحث، مدعی می‌شود که ادعاهای امام زمان (عج) و اموری که ایشان به آنها دعوت می‌فرمایند باید به قدری عجیب باشد که ابتدائاً هر کسی آن‌ها را «دین جدید» بداند، پس مخاطبان ما باید آماده شنیدن هر حرف عجیب و غریبی باشند! یا اینکه ادعا می‌کند که تقلید از مراجع هم با چنین ادله پیچیده و متشابهی بیان شده است، لذا بعید نیست که ضرورت بیعت با یمانی و ایمان آوردن به او به عنوان امام نیز اینگونه بیان شده باشد.

البته این کارهای روانی هم مخاطب آن‌ها را آماده پذیرش این ادعای بزرگ نمی‌کند. اما وی با طول دادن دوران معاشرت با کسانی که روی آن‌ها تبلیغ می‌کنند و تکرار مدعاهای خود در صددند تا کاری کنند که مخاطب گمان کند عقاید امامیه همگی از همین دست و ادله‌ای متشابه هستند. آن‌ها به مخاطب القاء می‌کنند که انکار این گونه ادله، ملازم انکار ادله‌ای است که وجود امامان دوازده‌گانه از امام علی (ع) تا امام زمان (عج) را اثبات می‌کند و اگر بخواهیم ادله امامت احمد الحسن را به دلیل عدم وضوح یا عدم اعتبار فقهی و .... انکار کنیم به همین سیاق باید ادله اثبات دوازده امام را هم انکار کنیم.

 مدعی یمانی بودن برای اثبات ضرورت بیعت باید ادله ارائه کند 

چگونه به ادعاهای این فرقه دروغین پاسخ می‌دهید؟

در مقابل ادعاهای این فرقه می‌گوییم: فارغ از اشکالات سندی و دلالی و روایات معارضی که در بعضی بخش‌های استدلالات شما قابل طرح است، مهم‌تر از هر چیز این است که دلیلی فقاهتی برای اثبات یمانی بودن این شخص و دایره اختیارات و ولایت او مطرح کنید. «حدیث وصیت» نیز کمکی در این امر به شما نمی‌کند. نهایت امری که با حدیث وصیت قابل اثبات است این است که ما قبول کنیم که بعد از ظهور و وفات امام زمان (عج)، با فرزندی از ایشان به نام «احمد» بیعت کرده به او ایمان بیاوریم؛ بدون درخواست معجزه یا علامت محرزه‌ای دیگر.

اما اثبات وجود امامی از اولاد امام زمان که در دوران غیبت نیز حیات دارد، تکلیفی را برای امروز ما اثبات نمی‌کند، الا اینکه به نحو تعلیقی به او ایمان بیاوریم (اگر بعد از وفات امام زمان (عج)، زمان چنین شخصی را درک کردیم به او ایمان خواهیم آورد). به هر حال اثبات یا انکار وجود او، تغییری در مواجهه ما با کسی که مدعی یمانی بودن است ایجاد نمی‌کند. همانطور که فقها، برای ادعای نیابت عامه خود از امام زمان (عج)، یا ولایت «فقیه» در دوران غیبت، حجت شرعی و ادله فقهی ارائه می‌کنند. بر کسی که ادعای یمانی بودن دارد نیز لازم است، برای اثبات یمانی بودن خود و دایره ولایت یا نیابت خود و همچنین برای اثبات ضرورت بیعت با خود، حجت شرعی و دلیل فقهی (نه رؤیا یا استخاره یا ...) اقامه کند. بعد از اقامه چنین دلایلی، اگر ادله وجود امام سیزدهم و وحدت او با یمانی تمام باشد، می‌توان از او ادعای امامت سیزدهم را نیز پذیرفت.

پی‌نوشت:

* احمد اسماعیل گاطع الصیمری در حالی به دروغ مدعی فرزندی و وصایت امام زمان (عج) است که هنوز امام زمان ظهور نفرموده است؛ اما ادعای قیام کرده و خود را اولین نفر از مهدیین می‌نامد. وی با اینکه سید نیست و اصل و نسب او از طایفه «صیامر» معلوم و معروف است، عمامه سیاه بر سر ‌می‌گذاشت و در مجامع عمومی ظاهر می‌شد؛ از جمله ـ طبق فیلمی که از او گرفته شده است ـ بر بالای منبر در یک مسجد، با لباس روحانی و عمامه سیاه سخنرانی کرده و ادعاهای ضد و نقیض خود را مطرح کرده است.

  • .......
بستر تحولات شگرفی در عرصه فناوری‌های مبتنی بر اینترنت و به‌نوعی «انقلاب اینترنتی» ایجاد کرده است که «فضای مجازی»، بدون تردید یکی از این موارد به شمار می‌آید.
 
گرچه این فضا، «مجازی» شناخته می‌شود، نه واقعیت، ولی تقارن و تداخل آن در امور واقعی، آن را به بخش لاینفک «واقعیت» تبدیل کرده و بخش‌هایی از آن مانند شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها، نقش بسزایی در شکل‌گیری تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی امنیتی بازی می‌کنند.
 
ازاین‌رو، فضای مجازی می‌تواند هم «تهدید» باشد و هم «فرصت» و برای استفاده از فرصت‌های آن، بدون تردید باید بر کارکرد‌های منفی این بستر فراخ، نظارت دقیق و پیشگیرانه داشت و مجال بهره‌گیری از ظرفیت‌های آن را در دسترس قرار داد.
 
به تعبیر رهبر معظم انقلاب در جلسات شورای عالی فضای مجازی، این فضا مثل یک رودخانه پر از آب و خروشان است که جاری می‌شود و دائماً هم بر آب آن افزوده و خروشان‌تر می‌شود. اگر ما برای این رودخانه تدبیر کنیم و برنامه داشته باشیم؛ زه‌کشی کنیم و هدایت کنیم تا آب رودخانه به سد بریزد، تبدیل به فرصت می‌شود و چنانچه دست روی دست بگذاریم و با خوش‌خیالی به آن نگاه کنیم و برنامه‌ای برای آن نداشته باشیم، تبدیل به تهدید خانمان براندازی به نام سیل می‌شود.

اولین و بدیهی‌ترین کارکرد فضای مجازی را می‌توان در موضوعات اجتماعی و تغییراتی که در رفتار‌های عموم مردم – چه مثبت و چه منفی – ایجاد می‌کند مشاهده کرد. امروز پیام‌رسان‌ها جایگاه رسانه‌های گروهی از قبیل رادیو و تلویزیون را پشت سر گذاشته‌اند و هر خبر و رویدادی با سرعت بسیار بالا و در کسری از ثانیه در شبکه‌های اجتماعی در مرئی و منظر همگان قرار می‌گیرد.
 
عده‌ای عقیده دارند که شبکه‌های اجتماعی با انتشار اخبار مرتبط با جرم‌ها و جنایت‌ها، به ترویج این اعمال کمک و نقش یک موسسه آموزشی بزرگ در تدریس خشونت و جنایت را بازی می‌کنند.
 
در مقابل، برخی هم معتقدند که انتشار اخبار بزه‌های اجتماعی، اطلاع‌رسانی در امتداد افزایش آگاهی عمومی در جهت پیشگیری از ارتکاب و یا قرار گرفتن در معرض جرائم است و به مخاطبان، شناخت جامعی از عواقب و مضرات جرم را گوشزد کرده و در نتیجه، انگیزه ارتکاب جرم را کاهش می‌دهد. واقعیت، اما این است که مسائل اجتماعی به این سادگی قابل‌تحلیل نیست، چراکه هزار نکته باریک‌تر ز مو اینجاست.

به‌عنوان نمونه، شبکه‌های اجتماعی برای ارائه صد‌ها و هزاران خبری که روزانه منتشر می‌کنند، طبقه‌بندی سنی قائل نمی‌شوند و ظرفیت افراد را نمی‌سنجند، بنابراین، این روش ناکارآمد است.
 
فرض کنید که در یک جمع خانوادگی یا محلی، انواع و اقسام تجارب، سخنان و افعال قبیح و زشت گفته و انجام شود و بعد از همه سنین و جنسیت‌ها اعم از کودکان و زنان بخواهیم که بیایند و در این جمع حضور یابند تا درس عبرت بگیرند و مرتکب چنین اعمالی نشوند! همین‌قدر که این ماجرا مضحک است، آزادی بی‌قیدوبند در فضای مجازی و به فرمایش مقام معظم رهبری «فضای بی‌در و دروازه» به این سبک و سیاق نیز مسخره به نظر می‌آید.
 
یا در ماه‌های اخیر دیدیم که برخی از سلبریتی‌ها در فضای مجازی به بهانه تحلیل اوضاع سیاسی – اجتماعی و به‌اصطلاح آگاه‌سازی مردم، به‌دروغ پراکنی و نشر اکاذیب پرداختند و تبعات بدی به همراه داشت. این نتیجه آزادی بی‌قیدوبند فضای مجازی در حوزه اجتماعی است.

ولنگاری فرهنگی به فضای مجازی هم سرایت کرده و گویی که متولی و ناظری بر مسائل فرهنگی در این فضا وجود ندارد. عجیب است که برخی، نظارت عمومی و مردمی بر محتوا‌های بعضاً مخرب و مستهجن شبکه‌های اجتماعی را رافع مسئولیت خود می‌دانند.
 
در موضوعات فرهنگی، همیشه پیشگیری مهم‌تر از درمان است و درحالی‌که کشورمان درگیر شبیخون و نبرد فرهنگی است، نمی‌توان به پاک‌سازی و ایمن‌سازی فضای مجازی بی‌اعتنا بود. در بند ششم و هفتم وظایف شورای عالی مجازی آمده است: «اهتمام ویژه به سالم‌سازی و حفظ امنیت همه‌جانبه فضای مجازی کشور و نیز حفظ حریم خصوصی آحاد جامعه و مقابله مؤثر با نفوذ و دست‌اندازی بیگانگان در این عرصه... ترویج هنجارها، ارزش‌ها و سبک زندگی اسلامی ایرانی و ممانعت از رخنه‌ها و آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی در این عرصه و مقابله مؤثر با تهاجم همه‌جانبه فرهنگی و نیز ارتقای فرهنگ کاربری و سواد فضای مجازی جامعه.» بااین‌حال، بعضی از جریان‌ها، آزادی‌های مخرب و بی‌حدوحصر در عرصه مجاز را که حتی بخشی از آن را نمی‌توان در جوامع غربی آدرس داد، پلی برای مقاصد سیاسی خود کرده‌اند که این امر، گناهی بزرگ است.
 
علاوه بر این، شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی، نقش غیرقابل‌انکاری در تهدیدات مرتبط با امنیت ملی ایفا می‌کنند. در جریان فتنه ۸۸ و اغتشاشات دو سال پیش، پیام‌رسان‌های خارجی، کانال ارتباطی اغتشاشگران با سرویس‌های اطلاعاتی خارجی بودند.
 
به‌عنوان نمونه، «هیلاری کلینتون»، وزیر خارجه اسبق آمریکا صراحتاً اعلام کرد که کاخ سفید از مدیران توئیتر در آن مقطع خواسته بود که عملیات تعمیر و نگهداری سامانه‌های خود را به دلیل تقارن با فتنه سبز به تأخیر بیندازند.
 
در جریان حمله داعش به مجلس شورای اسلامی نیز تروریست‌ها از طریق تلگرام با یکدیگر در ارتباط بودند و زمانی که مسئولین کشور اطلاعات آن‌ها را درخواست کردند، مسئولین این جاسوس‌افزار از ارائه اطلاعات به بهانه رعایت حریم خصوصی کاربران امتناع نمودند! این، جنبه سلبی موضوع است، ولی وجه ایجابی آن از اهمیت بیشتر برخوردار است.
 
به‌بیان‌دیگر، ما علاوه بر رصد و مانیتورینگ دقیق و به‌موقع برای مقابله با خطرات این حوزه، باید برنامه‌ای برای ترویج فرهنگ ایرانی – اسلامی، مقابله با تهدیدات امنیتی برآمده از فضای مجازی و حملات سایبری داشته باشیم. اگر صرفاً در لاک دفاعی فرو برویم، قطعاً ضربه خواهیم خورد، درحالی‌که عقل و منطق حکم می‌کند که بهترین دفاع، حمله است.
 
اولین گام برای حمله، ساماندهی و ایفای نقش هر از یک از ارکان حاکمیت در این فضاست و نباید اجازه داد که این ناهنجاری‌ها و چالش‌ها، ضربه اول را وارد کنند، آنگاه به فکر چاره بیفتیم. برای ساماندهی فضای مجازی هم راه‌حل جامعی در نظر گرفته‌شده که عبارت است از مرکزیت «شورای عالی فضای مجازی» و حذف همه نهاد‌های موازی با آن؛ «شورایی که با مرکز ملی فضای مجازی وابسته به آن، به‌عنوان نقطه کانونی مواجهه هوشمندانه و مقتدرانه با تحولات پرشتاب این عرصه، برای استفاده از فرصت‌ها و ظرفیت‌ها و مقابله با آسیب‌ها و تهدیدات آن شناخته‌شده است.» (رهبر معظم انقلاب – ۱۴ شهریور ۹۴)
 
با توجه به موارد پیش‌گفته باید گفت که فضای مجازی نقش بسزا، کلیدی و بسیار حائز اهمیتی در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی دارد و نمی‌توان بدون مدیریت و هدایت آن، به شاخصه‌ها و مؤلفه‌های جمهوری اسلامی دست یافت. /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: حمایت
  • .......

افرادی که پورن می‌بینند و الگوی جنسی شان را از این نوع فیلم‌ها می‌گیرند از آنجا که متوجه فانتزی بودن صحنه نیستند، در زندگی واقعی خود از شریک جنسی و همسرشان انتظار دارند مانند ستاره‌های پورن رفتار کند. این ماجرای تاسف بار به همین جا ختم نمی‌شود، از آنجا که پورن یکی از مهم‌ترین کمک کننده‌ها به خود ارضایی است، مردان و اخیرا زنان زیادی با دیدن این فیلم‌ها به خود ارضایی‌های مکرر روی می‌آورند، عملی که تهدیدی جدی برای خانواده و سلامت فرد است.


پورنوگرافی! با مغز شما چه می کند؟!


پیشینه

پورنوگرافی در میان بسیاری از ملل جهان از گذشته‌های دور وجود داشته است، حتی در دوران پیشاتاریخ  نیز بشر به توصیف سکس و برهنگی علاقه نشان می داده است. آثار به جا مانده از عصر پارینه سنگی، نقاشی‌های روی دیواره‌های غارها، سنگ تراشی‌ها و تندیس ها، مکتوبات به جا مانده و نقاشی‌های روی سنگ و پارچه، نشان از تمایل بشر به کشیدن یا توصیف صحنه‌های پورن دارد. تصویر کردن بدن‌های برهنه و اندام‌های تناسلی به بیش از ۲٫۶ میلیون سال قبل می‌رسد.

در گذشته تاریخی ایران نیز طیفی از آثار پورنوگرافی وجود داشته و به شدت محبوب بوده است، از جمله نقاشی‌های سقف و دیوار‌های کاخ‌های پادشاهان و منازل اعیان و اشراف، کتب خطی که تماما دربردارنده متون شهوانی و تحریک آمیز بودند، متونی تحت عنوان «لذات النسا» که حاوی داستان‌های به شدت شهوانی همراه با تصویرند، اشعار دربردارنده مضامین سکسی، متونی تحت عنوان الفیه و شلفیه که محتوایشان معرفی غذا‌ها و نوشیدنی‌های افزایش دهنده قدرت جنسی بود و کتبی که تماما نقاشی‌های پورن و اشعار دور نقاشی را در بر می گرفت.


آمار‌های تکان دهنده در خصوص صنعت پورن


علی رغم سابقه دیرینه جهان در پورنوگرافی، پورن تا دوران جدید هرگز به صورت یک صنعت نبوده، بدین معنا که پورن هم اکنون یکی از پولسازترین صنعت‌های دنیا با سازوکاری بسیار پیچیده است. صنعتی با گردش مالی وحشتناک که با سرمایه گذاری و مشارکتِ بزرگترین شرکت‌ها و بانک‌های بین المللی و شبکه‌ها و کانال‌ها و وب سایت‌های  اینترنتی در دنیا اداره می‌شود. هزاران زن و مرد و کودک در چرخه این تجارت پرسود حضور دارند. قلب این صنعت کثیف، آمریکاست.
 
صنعت پورن کار خود را به صورت جدی در سال ۱۹۵۳ میلادی با مجله «پلی بوی» در آمریکا آغاز کرد. این مجله، عکس‌های برهنه و نیمه برهنه زنان و همچنین مقالاتی در خصوص مسائل جنسی منتشر می‌کرد. این مجله به سرعت در سراسر جهان چنان پرطرفدار شد که تمام نسخه‌های آن به صورت روزانه به سرعت به فروش می‌رفت. در کشور‌هایی مانند هند، ایران و اندونزی ترجمه و چاپ این مجله ممنوع بود. در اندونزی تنها یک شماره از این مجله منتشر شد و در کمتر از چند ساعت کل نسخه‌های آن به فروش رفت.

آمریکا به سرعت در زمینه تولیدات پورن پیشرفت کرد و شرکت‌های فیلم سازی شروع به ساختن پورنوگرافی کردند. تنها در سال ۲۰۰۶  گردش مالی پورن ۹۶ میلیارد دلار بوده که سهم آمریکا ۱۳ میلیارد دلار که بیشتر آن از درآمد هر سه شبکه اصلی آمریکا بود.

در سال ۲۰۰۷ این درآمد به رقمی بیش از ۲۰ میلیارد دلار رسید. اینترنت و سکس آزاد، دسترسی به پورنوگرافی را به شدت تسهیل کرد و ۵۰ درصد از درآمد‌های تولید فیلم‌های بلند پورن کاست. آمار همین سال نشان می‌دهد که در هر ثانیه ۳۰۷۵۶۴ دلار در پورن هزینه می‌شده و در هر ثانیه ۲۸۲۵۸ نفر پورن می‌دیدند.

در آمریکا هر ۳ ونیم ساعت یک فیلم پورن ساخته می‌شود و ۵۰ درصد از کاربران پورن می‌بینند. در این کشور و از ۱۰۰ درصد معتادین به پورن ۷۰ درصد مردان و ۳۰ درصد زنان هستند.

تا قبل از سال ۲۰۱۸، در هرماه نزدیک به ۲/۵ میلیارد پورن دانلود می‌شد. بیش از ۴۲۰ میلیون پیج پورنوگرافی وجود دارد و در هر سال بیش از ۱۳۰۰۰ فیلم پورن در آمریکا تولید می‌شود که علی رغم هزینه کمی که برای تولید صرف می‌شود، درآمد ناشی از فروش آن‌ها با تمام استودیو‌های هالیوود برابری می‌کند. بیش از ۵ میلیون وب سایت پورن وجود دارد و حدود ۸۰ میلیون نفرماهانه از این وب سایت‌ها بازدید می‌کنند.

بیش از ۷۰ میلیون از جستجو‌های اینترنتی به پورنوگرافی مربوط است. تنها در آمریکا بیش از ۵۰ میلیون نفر به صورت دایم، پورن می‌بینند و پورن، سالانه  ۲۸۴ میلیارد دلار تنها از طریق اینترنت کسب درآمد می‌کند. درسال ۲۰۱۰ در این کشور ۴۷ درصد از خانواده‌ها گفته اند که پورنوگرافی معضلی در خانواده هایشان است و خیانت زوجین به بیش از ۱۰۰ درصد رسیده است. ۴۰ درصد از معتادین به پورن گفته اند که همسرانشان را به این دلیل از دست داده اند.

بررسی پرونده‌های کودک آزاری و آزار جنسی کودکان نشان می‌دهد که بسیاری از این افراد، ببیننده‌های پورن کودکان بودند. روزانه نزدیک به ۱۶۶۶۰۰۰ سرچ مربوط به پورن کودکان در اینترنت وجود دارد. در آمریکای شمالی در سال ۲۰۰۲، ۵۴ وب سایت پورن مخصوص به پورن کودکان وجود داشت که در نتیجه، آمار آزار جنسی کودکان در این کشور بالاست.
 
 
پورنوگرافی! با مغز شما چه می کند؟!
 
 
اینترنت و انقلاب پورن
 
اینترنت به صورت کلی، چهره پورن را تغییر داد و باعث شد پورنوگرافی به آسانی در دسترس همه قرار بگیرد و هر شخصی در هرجای دنیا حتی روستایی دورافتاده، این امکان را بیابد که بدون اینکه شناخته شود پورن ببیند. چنین امکانی سبب شد که ۳۶ درصد از اینترنت به پورن اختصاص یابد. پورن آنلاین در ثانیه ۳ هزار دلار درآمد داشته و از هر ۴ سرچ یکی به موضوع پورن اختصاص دارد. پورن و اینترنت و تکنولوژی در یک چرخه به بهبود هم کمک می‌کنند. چت زنده، پاپ آپ ها، پاپ آندرها، سرویس‌های موبایل و بهترشدن نمایشگر‌های موبایل که کیفیت دید را بهبود می‌بخشند، همگی امکانی برای در دسترس بودن پورنوگرافی با کیفیت، فراهم آورده اند.
 
صنعت پورن و جابه جایی میلیون‌ها دلار
 
تولیدکننده‌های پورن با بانک ها، کمپانی‌های کارت اعتباری، مسئولان شبکه‌های کابلی و ... سروکار دارند و همه در سود مشترک گسترش پورنوگرافی شریک هستند، در نتیجه یک شبکه پیچیده برای حمایت و محافظت از پورن وجود دارد و این یعنی صنعت پورن.

در شهر «لاس وگاس» سالانه نمایشگاه‌های مختلف با حضور برند‌های مختلف برگزار می‌شود. در این نمایشگاه ۸۲۰۰ غرفه به عروسک‌های که بسیار شبیه زن واقعی ساخته شده اند و کاربرد‌های جنسی دارند، اختصاص دارد. تقاضا برای این عروسک‌ها به شکل عجیبی در سراسر جهان بالاست، بدین ترتیب است که پورن با یک کمپانی عروسک سازی مرتبط می‌شود.

آزاد شدن پورن به رونق آن کمک کرد و دهان مخالفین آن را تا حد زیادی بست، زیرا اعتراض به این صنعت نابودگر با این بهانه که آزادی همین است خاموش می‌شد. کمپانی «فیبین تایلمن» یکی از معروفترین کمپانی‌های تولید پورنوگرافی است، «مایلند گیگ» کمپانی دیگری است که صاحب ۶ کانال معروف «استریم» است که روزانه ۸۰ میلیون بازدید کننده دارد.

سایت «پورن هاپ» به تنهایی روزانه بازدیدی بیشتر از شبکه «نت فلیکس» دارد. هدف این سایت تبدیل پورن آزاد به پول است، بدین ترتیب که سایت‌های پورن آزاد با سایت‌های پولی مانند فروش و تبلیغ محصولات افزایش دهنده میل جنسی و حجم دهنده‌ها در ارتباط هستند. 

پورن چنان صنعت قدرتمندی است که می‌تواند به سیاست، فرهنگ و قانون شکل دهد. به عنوان مثال در آمریکا قانون اجباری کردن استفاده از کاندوم در فیلم‌های پورن تصویب شد. به سرعت اما کمپینی برای مخالفت با این قانون تشکیل شد، کمپانی «من وین» هزینه جلوگیری از اجرای این قانون را داد و در کالیفرنیا ۲۵۰ هزار دلار پول خرج کرد تا جلوی اجرایی شدن این قانون را بگیرد.

صنعت پورن در سال ۲۰۰۲ نیز قانون ممنوعیت بکارگیری دختران زیر ۱۸ سال در فیلم‌های پورن را دور زد. بدین ترتیب می‌بینیم که سلطه صنعت پورن بر تمام عرصه‌ها اعمال می شود و این تجارت سودآور از هر چیزی؛ از انسان گرفته تا حیوان به نفع خود بهره کشی می‌کند. 
 
پورنوگرافی با مغز شما چکار می‌کند؟
 
پورن فقط نشان دادن یک رابطه جنسی نیست. پورن فرهنگ و الگوی جنسی تولید می‌کند. پورن فانتزی می‌سازد و از طریق ساختن فانتزی‌های جذاب به ویژه برای مردان، اثرات مخربی بر مغز، ذهنیت، تصویری که فرد از رابطه جنسی دارد، نگاه مرد به زن و روابط زناشویی و خانوادگی می‌گذارد.

رابطه جنسی که در پورن به تصویر کشیده می‌شود به هیچ عنوان یک رابطه عادی، انسانی، احساسی و متعارف نیست. رابطه‌ای است که در آن زن به شدیدترین شکل، تحقیر شده و تا حد یک آشغالِ فاحشهِ بی مغزی که از آزار دیدن لذت می‌برد پایین می‌آید. پورن، انسان زدایی از زنان و تبدیل مردان به موجودات شهوت پرستی است که مردانگی مرد را تنها در کام جویی خشن و وحشیانه از زنان می‌بینند.

پورن برای مخاطبینش فانتزی می‌سازد و از طریق این فانتزی، آن‌ها را معتاد می‌کند. اعتیاد به پورن وحشتناک است، زیرا روح و روان فرد را به شدت درگیر می‌کند، بدین معنا که حتی اگر فرد به لحاظ جسمی حس شهوت نداشته باشد، اما ذهنش مدام درگیر صحنه‌های جذاب پورن است و به شدت وسوسه می‌شود که به سراغ اینترنت رفته و یکی از آن صحنه‌ها را تماشا کند.

افرادی که پورن می‌بینند و الگوی جنسی شان را از این نوع فیلم‌ها می‌گیرند از آنجا که متوجه فانتزی بودن صحنه نیستند، در زندگی واقعی خود از شریک جنسی و همسرشان انتظار دارند مانند ستاره‌های پورن رفتار کند. این ماجرای تاسف بار به همین جا ختم نمی‌شود، از آنجا که پورن یکی از مهم‌ترین کمک کننده‌ها به خود ارضایی است، مردان و اخیرا زنان زیادی با دیدن این فیلم‌ها به خود ارضایی‌های مکرر روی می‌آورند، عملی که تهدیدی جدی برای خانواده و سلامت فرد است.
 
از بین بردن اساس خانواده، اصالت عشق و انسانیت در رابطه، بی ارزش کردن تعالی و آرامش روحی در رابطه جنسی و نابود کردن ارزش‌های فرهنگی جوامع، هدف پورن است. ساخت پورن‌هایی که رابطه با محارم را تبلیغ می‌کند و یا پورن‌های کودکان و از این قبیل موارد، چه هدفی جز نابود کردن خانواده و کرامت انسانی دارد؟
 
 
پورنوگرافی! با مغز شما چه می کند؟!
 

تصور کنید بزرگ شدن در جامعه‌ای را که پورنوگرافی شکل اصلی آموزش جنسی است، جامعه‌ای مانند ایران که در فقدان هرگونه آموزش جنسی، اولین مواجهه یک نوجوان با بدن خود، با جنس مخالف و با رابطه جنسی از طریق پورن است؛ آن هم پورن خشن و وحشتناکی که تحت عنوان «هاردکور» یا «گونزو» امروزه در حال تولید است و طرفداران زیادی دارد. سکسی که در آن، زنان به شدت کتک می‌خورند، مورد فحاشی قرار می‌گیرند و دست و پایشان بسته و شکنجه می‌شوند.

در این نوع از پورنوگرافی، فیلم به مخاطبش می‌گوید این زنانِ بی ارزش، خود این شکنجه را دوست دارند؛ به همین دلیل رو به دوربین لبخند می‌زنند. فیلم‌ها چنان ذهن مردان را به هم می‌ریزند که مردی که این فیلم ها را می بیند با خود می‌گوید این زن حقش است که این بلا‌ها بر سرش بیاید، او قطعا یک فاحشه بی ارزش است وگرنه مادر یا خواهر او تحمل چنین اعمالی را ندارد.

استودیو‌های «ویکید» و «یوید» در ساخت پورن‌های خشن بلند به سبک هالیود شهره هستند. فردی به اسم «مکس» ملقب به «مکس هاردکور» دیوانه ای است که فیلم‌های تولیدی اش سادیسم مطلق جنسی است. او در فیلم هایش از بدترین شکنجه‌های جنسی بر روی زنان استفاده می‌کند. جای تاسف است که غرفه همین فرد در نمایشگاه لاس وگاس پرفروش‌ترین و پربازدیدترین غرفه در سال ۲۰۰۸ بوده است. او می‌گوید: فیلم هر چقدر وحشیانه‌تر و خشن تر باشد مخاطب بیشتری دارد. تبدیل شدن جریان مکس هاردکور به عنوان جریان اصلی پورنوگرافی اتفاقی تکان دهنده و ویران گر در این حوزه است.

تصور کنید پسرنوجوانی را که با یک کلیک ساده، وارد یکی از این سایت می‌شود. متنی که در لحظه ورود می‌بیند این است: «ما به تو یاد می دهیم چطور به یک مرد واقعی تبدیل شوی، چیز‌هایی که اینجا می بینی آرزوی هر مردی است، اگر تو مردی پس این کار‌ها را انجام می‌دهی!» در ادامه پسر نوجوان با حجمی از پورن‌های وحشیانه مواجه می‌شود که در آن زنان با رکیک‌ترین و تحقیرآمیزترین الفاظ نامیده می‌شوند، کتک می‌خورند و درهمان حال می‌خندند؛ گویی هیچ عقل و احساسی ندارند. درپایان به او گفته می‌شود هرچه بیشتر بتوانی باعث کسر شأن زن شوی و خشونت بیشتری به کار ببری، مرد تری! تصویر کنید مردانی که اینگونه و در چنین فضایی بزرگ می‌شوند چه تصوری از زنان، از خانواده و از رابطه جنسی خواهند داشت.

*بخش عمده این نوشتار برگرفته از کتاب porn land  نوشته Gail Dines است.
  • .......

عوامل گوناگونی موجب می‌شود سطح مالی و قدرت خرید برخی خانواده‌ها هر روز کمتر شود، ناامیدی، برخی خانواده‌ها را فرا بگیرد و فردی که قدرت خرید ندارد با حس فقر و نداری، دست و پنجه نرم کند؛ از این رو بررسی عوامل مخرب می تواند جامعه را در تحکیم روابط اجتماعی، استحکام بنیان‌های خانواده و گسترش نشاط اجتماعی یاری کند.

اگر فقیر را در مقابل پولدار قرار دهیم و هر بی پول یا کم در آمدی را فقیر بخوانیم حاصلش همین موج ناامیدی و ناشکری و استیصال است؛ اما حقیقت امر این است که فقیر در مقابل دارا می‌باشد و مقابل واژه‌ی پولدار نیست یعنی پولداری یکی از شئون دارا بودن است، دارا بودن گزاره‌های زیادی دارد و به پول داشتن خلاصه نمی‌شود.

دارا بودن

همان گونه که ذکر شد دارائی گزاره‌های زیادی دارد. مثلا کسی که پول دارد را دارا می‌خوانیم؛ اما کسی که سلامت دارد یا کسی که همسر خوب دارد و یا کسی که خانواده دارد یا فرزندان خوب دارد را هم در واقع باید دارا بخوانیم.

پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرمایند: الأمنُ وَ العافِیَةُ نِعمَتانِ مَغبوُنٌ فیها کَثیرٌ مِنَ النّاسِ. امنیت و سلامتی دو نعمتی هستند که بسیاری از مردم نسبت به آنها مغبون و زیان‌کارند (قدر آنها را نمی‌دانند). (نهج‌الفصاحه، ج ١، ص ٦٤)

تا زمانی که فرد یکی از این موارد را نداشته باشد معنای این دارائی و ارزش این دارائی را درک نمی‌کند. فردی که سلامت ندارد و شب تا صبح درد می‌کشد و آرامش جسمی ندارد هر چند پول هم داشته باشد حاضر است تمام پولش را بدهد تا سلامتی و آرامش جسمی‌اش را بدست آورد.

مولی امیرالمؤمنی(ع) می‌فرمایند: اَلصِّحةُ لایَعرِفُ قَدرَها الاّ المَرضی. جز بیماران، کسی قدر صحت و سلامتی را نمی‌داند. (مواعظ عددیّه، ص ١٢٧)

فردی که تمام آرزویش پولدار شدن است آنگاه که پول بدست آورد، اما صمیمیتی که بین او و همسر و فرزندانش بوده را از دست بدهد یا آرامشی نداشته باشد کلامِ این یادداشت را درک کرده و میگوید اگر از بین رفتن صمیمیت حاصل این پول است، این را نمی‌خواهم با این نگاه باید گفت چه بسیارند پول‌دارانی که دارا نیستند و فقیرند و حاضرند تمام زندگی‌شان را جهت آرامش و سلامت و دیگر گزاره‌های دارا بودن بدهند.

ثمره‌ی ترجمه‌ی غلط فقر

اما آنچه ثمره‌ی این ترجمه‌ی غلط از فقر در بین مردم است ناامیدی، ناشکری، قدر ندانستن فرصت‌ها، مشکلات خانوادگی و دست زدن به راه حل‌های خلاف انسانیت و شریعت جهت خلاص شدن از بی‌پولی است. جوان سالمی که فقر مالی دارد قطعا دردش، درد بزرگیست و ناراحتی‌اش بحق است اما این نباید سبب شود نعمت سلامتی، نعمت خانواده، نعمت همسر و فرزند و ... را فراموش نماید و شکرگزار این نعمت‌ها نباشد. اینها دارائی این شخص هستند و نیمه پر لیوانِ زندگی آن شخص می‌باشند که اگر شکرگزار آنها باشد و به درستی از داشته‌های خود استفاده نماید و با نگاه درست به آن داشته‌ها و امیدوارانه حرکت نماید قطعا شاهد تحول در زندگی خود می‌باشد و به آرامش نسبی دست پیدا می‌کند.

دنیا دار امتحان

ما به این دنیا که گذاراست به عنوان محلی که برای امتحان پس دادن است آمده‌ایم تا جایگاه خود در زندگی جاودان آخرت را در این امتحان رقم بزنیم. حال برای امتحان پس دادن گاهی حداقل یکی از گزاره‌های دارائی را از انسان سلب می‌کنند تا این انسان نشان دهد چقدر صبور است و چقدر نسبت به دیگر نعمت‌ها شکرگزار است و از آنها به درستی برای پر کردن جای آن دارائی سلب شده استفاده می‌نماید.

اما گاهی به جای راضی بودن به رضای خداوند متعال بدون اینکه نگاه امتحان الهی بودن، به برخی مشکلات داشته باشیم زمینه‌ی عدم آرامش خودمان را رقم میزنیم. حضرت امام علی(ع) مکرر به این مطلب اشاره می‌کنند که دنیا خوب جایی است، اما برای کسی که بداند اینجا قرارگاه دائمی نیست، گذرگاه و منزلگاه اوست(خطبه 223 نهج البلاغه). همچنین امام می‌فرمایند: دنیا خانه بین راه است، نه خانه اصلی و قرارگاه دائمی(خطبه 203).

خودکشی، طلاق، عدم آرامش، افسردگی، ناامیدی و ... همه ثمره‌ی جهان‌بینی و نگاه غلط به مشکلات و کاستی‌های موجود در زندگی است. چه بسیار افرادی که با راضی بودن به رضای خداوند متعال و نگاه کردن به معضلات و کاستی‌ها به چشم امتحان و دیدن نعمت‌هایی که دارند این زندگی زودگذر را به بهترین نحو ممکن با شادی و نشاط و آرامش و پر جنب و جوش سپری می‌کنند.

«ویلر» در این باره می‌گوید که فرد مذهبی از طریق اعتقادات دینی بر مشکلات چیره می‌شود و از طریق اعمال مذهبی و شرکت در مراسم دینی به شبکه وسیع حمایت های اجتماعی متصل می‌شود. «میدور» نیز اظهار می‌دارد که وابستگی دینی چون بدیل دیگر متغیرهای مؤثر بر سلامت روان مانند وضعیت اقتصادی و حمایت اجتماعی عمل می‌کند و منجر به کاهش شیوع افسردگی می‌شود. [دکتر احمد علی نور بالا، شواهد پژوهشی در رابطه بین وابستگی مذهبی و افسردگی (مقاله) اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات، ج 1، ص 17-20.]

«کارل یوستاویونگ»در اهمیت این مسئله می نویسد: «در میان همه بیمارانی که در نیمه دوم حیاتم با آنها مواجه بوده ام، یکی هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله، چیزی جز مشکل یافتن یک نگرش نسبت به حیات باشد. با اطمینان می توان گفت که همه آنان از آن رو احساس بیماری می‌کرده اند که چیزی را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود، عرضه می دارند، از دست داده‌اند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینی خود، شفای واقعی نیافته است.»[پیتر آلستون، ملتون یینگر، محمد لگنهاوزن، دین و چشم اندازهای نو، ترجمه غلامحسین توکلی، ص 163]

امید به زندگی و آرامش حاصل نگرش صحیح به زندگی است، نه صرف پولدار بودن یا داشتن برخی گزاره‌های دارائی و نداشتن دیگر گزاره‌های دارائی. گاهی مشاهده می‌شود یک فرد فلج و کم پول از یک فرد سالم و کم پول آرامش، تحرک، حس نشاط و شادی بیشتری دارد و از زندگی خود به بهترین نحو ممکن استفاده می‌نماید.

دانشمندان زیادی در عالم اسلام داشته‌ایم که قناعت را سرمایه خود دانسته و با کمترین درآمد بهترین زندگی‌ها را رقم زدند و از دیگر داشته‌های خود برای خدمت به خود، آخرت خود، خانواده و جامعه استفاده نمودند.

در این یاداشت در صدد توجیه یا نادیده گرفتن سختی‌های فقر مالی نیستم، تنها مقصود یادآوری هدف از زندگی و یادآوری داشته‌ها و سرمایه‌هایی است که با امیدواری و استفاده بهینه و درست از آنها میتوان اندکی بر سختی‌های فقر مالی چیره شد و آرامش و تعادل ماشینِ زندگی که هدف مشخصی دارد را حفظ کرد. این حفظ تعادل و آرامش از نگاه درست و جهان‌بینی درست نشات می‌گیرد که هنر انسان در این دنیا همین حفظ تعادل در زندگی و ناامید نشدن و استفاده درست از داشته‌ها می‌باشد.

  • .......

وظیفه‌ی زن و مرد،‌ ای حکیم، دانی چیست؟

یکیست کشتی و آن دیگریست کشتیبان (پروین اعتصامی)

دوست طلبه‌ای دارم که اکنون امام جمعه‌ی شهر کوچک زادگاه خویش است، سال‌ها پیش که با هم برای ادای نماز جماعت، در دو نمازخانه‌ی پایگاه چهارم شکاری دزفول، هم رکاب بودیم، روزی ماجرایی را برایم تعریف کرد که نمی‌دانم بگویم خنده‌دار بود یا گریه‌دار. گفت که سوار مینی‌بوسی بودم و به روستایی دیگر می‌رفتم. جایی در مسیر، راننده ایستاد و زن و مردی سوار شدند؛ زن هم زیبا بود و هم آرایش‌کرده و هم جا‌هایی از مو و بدنش پیدا. همین که روی صندلی جا گرفتند؛ یکی از هم‌ولایتی‌ها که مردی میانسال بود، رو به شوهرِ زن کرد و با صدایی بلند که تقریباً همه شنیدند با لحنی خریدارانه گفت: «به به عجب چیزیه!» و اشاره کرد به زن او. مرد سرخ شد و گفت: «حرف دهنتو ببند مرتیکه‌ی پفیوز».

دوستم تعریف می‌کرد که ما انتظار داشتیم این رفیق ما هم عصبانی بشود و جواب بددهنی او را با بددهنی یا حداقل با عصبانیت بدهد؛ ولی اتفاقاً برعکس با لحن آرامی گفت: «ببخشید منظوری نداشتم. آخه دیدم خانمتون زحمت کشیده و این‌قدر خودش رو خوشگل کرده حتماً برای امثال من بوده؛ چون اگه برای تو بود که فقط توی خونه این‌طوری می‌چرخید...».

علت‌های گوناگونی برای نامناسب بودن حجاب برخی از خانم‌ها، بیان شده است؛ در این میان یکی از علت‌ها که شاید کمتر به آن توجه می‌شود، نگرش‌ها و باور‌ها و رفتار‌های شوهران آنهاست؛ در چند سطر آینده می‌خواهم به نکاتی درباره این عامل اشاره کنم؛ بی‌آنکه منکر نقش و اهمیت سایر عوامل دست‌اندرکار باشم.

۱. ترجیح داشتن همسر غیرمحجبه برای برخی مردان

برخی مردان همان‌قدر که با مدل ماشین و مدل موبایلشان به دیگران پز می‌دهند، با زیبایی و به تعبیر رایج باکلاس بودن خانمشان هم احساس برتری و کسی بودن می‌کنند و می‌دانیم که در زمان ما، هر چقدر زن آرایش‌کرده‌تر و برهنه‌تر باشد، باکلاس‌تر به‌حساب می‌آید؛ شاید به خاطر شباهت بیشتر او به زنان غربی و حس برترانگاری‌ای که نسبت به غرب در ذهن داریم؛ زبان حال این‌گونه مردان حدس می‌زنم چیزی ازاین‌دست باشد: «ببینید عجب چیزی به چنگ آوردم؛ ببینید چقدر از زن شما بهتره، دلتون بسوزه شما ندارین، چقدر من آدم باحالی‌ام که او من رو انتخاب کرده...»

۲. وجود قراردادی نانوشته بین برخی مردان و همسرانشان

برخی مردان عادت به مانیتورینگ مستمر زنان دیگر دارند؛ ولی نگران واکنش خانمشان هستند؛ اتفاقاً در بعضی موارد، خانم آن‌ها هم دوست دارد؛ هر جا وارد می‌شود چشم‌های مردان او را پیوسته به صورت رنگی اسکن کنند؛ ولی او هم نگران واکنش شوهر است؛ اینجاست که قراردادی در سکوت بین آن‌ها تنظیم می‌شود که کاری به کارم نداشته باش تا کاری به کارت نداشته باشم.

قبل از بیان نکته‌ی سوم، از شما دعوت می‌کنم گزارش مختصر یک پرونده‌ی دادگاهی را که در تاریخ ۲۹، آبان ۱۳۹۰ در خبرگزاری ایسنا آمده، بخوانید، تا ببیندی چه دور و زمانه‌ای شده است و با چه آدم‌ّهایی شده‌ایم ۸۱ میلیون نفر:

زنم زیباست، نمی‌خواهم حجاب داشته باشد!

زنی در دادگاه خانواده حضور یافت و درخواست طلاق خود را به قاضی دادگاه ارائه کرد. وی در توضیح دلیل این درخواست گفت: یک سال گذشته به عقد همسرم درآمدم و بعد از مدت کوتاهی با برگزاری مراسم عروسی به منزل مشترک رفتیم. من و همسرم هر دو در خانواده‌هایی مذهبی بزرگ شده‌ایم و زمانی که همسرم به خواستگاری من آمد از این موضوع اطلاع داشت که حجاب من چگونه است و من تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم آن را تغییر دهم؛ ولی بعد از گذشت مدت کوتاهی از شروع زندگی مشترکمان، مرتب از من ایراد می‌گرفت که چرا من این‌قدر پوشیده‌ام؛ در حالی که حجاب خانواده خودش نیز همانند حجاب من است.

زن جوان که ۲۵ سال سن داشت، عنوان کرد: همسرم از من می‌خواست تا حجابم را مطابق میل او تغییر دهم و در مهمانی‌هایی که من هرگز نمی‌توانم در آن حضور داشته باشم شرکت کنم. اوایل فکر کردم شاید بعد از گذشت مدت کوتاهی از حرف‌های خود پشیمان شود، اما اصرار او هر روز پرر‌نگ‌تر می‌شد.

شوهر این زن جوان نیز گفت: این درست است که من جزء خانواده‌ای مذهبی و معتقد هستم؛ اما افکار و عقاید شبیه آن‌ها نیست؛ زیرا من دوست ندارم همسرم حجاب داشته باشد. وی در پاسخ به پرسش قاضی مبنی بر اینکه اگر افکارت این‌گونه است چرا این دختر را به عقد خود درآوردی، گفت: همسرم از لحاظ ظاهری بسیار زیباست و زمانی که او را دیدم به او علاقمند شدم و فکر کردم می‌توانم او را از افکارش دور کنم و پوشش او را به آنچه که خود می‌خواهم تغییر دهم.

مرد ۲۹ ساله گفت: به نظر من باید تا زمانی که زنده است از این زیبایی استفاده کند در حالی که او خود را در پوششی پنهان کرده است که نمی‌تواند از آن لذت ببرد...

لازم به ذکر نیست شوهر نامردش که می‌گوید: «با این پوشش نمی‌تواند از زیبایی‌اش لذت ببرد» بیشتر منظورش این است که «با این پوشش نمی‌توانم از زیبایی‌اش استفاده کنم»؛ چون اگر بخواهد در مجالس خاص آنچنانی دوستانش و همسرانشان شرکت کند و از زیبایی آن‌ها لذت ببرد؛ او هم باید دانگ خود را بپردازد!

۳. کمبود مهارت گفت‌وگوی مؤثر و اقناع در برخی مردان

بعضی شوهران از وضعیت پوشش همسرشان ناخشنودند؛ اما مهارت ارتباط اثرگذار و گفت‌وگوی قانع‌کننده برای درخواست تغییر رفتار از همسرشان را ندارند؛ بنابراین یا زبان‌بسته می‌مانند یا دعوا می‌کنند یا طلاق می‌دهند که در هرصورت نتیجه یکی است

محمدرضا آتشین صدف


  • .......

دمی با رئیس جمهور دمدمی!

ترامپ: خانم، خانم!

ملانیا: چی باز داد می زنی؟

ترامپ: قربون دستت تلویزیون رو روشن کن بزن فاکس نیوز، نه بزن شبکه یک ایران ببینم این شینزو نامه ما رو تحویل داده یا نه. از صبح هرچی بهش زنگ می زنم رد تماس می ده.

ملانیا: چقدر بهت گفتم به این ژاپنی ها اعتماد نکن، دیدی اصلا پذیرایی بلد نبودن، رفتیم اونجا اتاقشون رو دیدی نه یک مبل درستی نه یک تابلوی خوشگلی، انگاری رفته بودیم قبرستون.

ترامپ: ول کن بابا من نگران چی هستم تو نگران چی! برو تلوزیون رو روشن کن.

دقایقی بعد از پخش خبر ساعت 21 شبکه یک

ترامپ در حالی که از عصبانیت سرخ شده و موهای زردش به هم ریخته: خانم اون پاکته رو می‌بینی زیر شینزو؟ اون چقدر شبیه نامه منه. اون رو چرا اونجا گذاشته؟ عجب گوسفندیه این شینزو چرا نامه رو تحویل نداده؟ یکی نیست بیاد ترجمه کنه ببینم این حیاتی چی میگه.

ملانیا: گفتم بهت که این ژاپنی‌ها قابل اعتماد نیستن، یادت رفته برامون بجای سوشی، سوسک سرخ کرده آوردن؟ اصلا از اولش هم پیدا بود اینا عقب افتاده‌ان با اون حروف الفباشون.

ترامپ به سرعت از در اتاق خارج شده و از راهروی مخفی به اتاق سری جلسات می‌رود

ترامپ: بولتون جون الان دقیقا چی شد؟ مگه نگفتی نامه رو بفرستیم دیگه حله؟ الان چرا نامه ما شده نشیمن گاه شینزو؟

بولتون: ببینید قربان از اول هم گفتم یکی دوتا موشک ول بدید سمتشون، تنگ موشک آخری هم یک نامه بفرستید بهتر جواب می‌گیرید.

ترامپ: بابا تو که از بن سلمان هم بی‌شعورتری.

(تلفن پاناسونیک روی میز زنگ می‌خورد)

ترامپ: ببین چقدر اینا پررو هستن، نامه من رو گذاشتن اونجا بعد تلفنشون رو گذاشتن روی میز من..... هی پمپئو این تلفن رو بنداز توی توالت بعدشم برو یکی دوتا تحریم روی این تلفن سازی پاناسونیک و برادران ببند تا یاد بگیرن جای نامه من کجاست.

(نتانیاهو به خط شخصی ترامپ زنگ می‌زند)

ترامپ: تو چی میگی دیگه؟ هر چی می‌کشم از دست تو و اون داماد یهود پرست خودمه، حیف که دختر عزیزم زنشه و گرنه طلاقش رو ازش می‌گرفتم ( خودش تعحب می‌کند و زیر لب می‌گوید: اگه دخترم زنش نباشه دیگه طلاق کی رو باید بگیرم؟)

نتانیاهو: ترامپ جون به من چه؟ من که از اول گفتم بمب اتم بزن این ایران رو دود کن تا بتونیم راحت زندگی کنیم اما تو گوش نکردی.

ترامپ: ببین دور من رو کیا گرفتن! خب آخه قاطر، من اگه اتمی بزنم به ایران اونها هم یه جوری می‌زننت حماس رو از سپاه تشخیص ندی! یابویی هستی‌ها!

تلفن پاناسونیک دوباره زنگ می خورد.

ترامپ: ببین پمپئو اون گوساله شیرده سعودی داره زنگ می‌زنه خودت جواب بده بگو اعصابم داغونه، 100 میلیون دلار کارت به کارت کنه یه خورده حالم بهتر شه.

چند روز بعد در اتاق سرّی جنگ

فرمانده ارشد نظامی: قربان اون پهباد خوشگله بود فرستاده بودیم سمت ایران.

ترامپ: همون رادارگریزه؟ همون سوپر پیشرفته فوق تخصصی که الهی قربونش بشی؟

فرمانده: بله

ترامپ: همون که رفته بود ببینه نامه من سرنوشتش چی شد؟

فرمانده: نه قربان نامه شما که چندشمون می‌شه بهش دست بزنیم یا دنبالش بگردیم.

ترامپ: حالا بگو ببینم چی شده؟

فرمانده: قربان ترکید!!!! یعنی ایرانی ها زدن پودرش کردن.

ترامپ: یعنی چی ترکید؟ مگه رادار گریز نبود؟ اینا خیلی دیگه پررو شدن. بیار اون کیف تسلیحات هسته‌ای من رو.

بولتون، پمپئو و نتانیابو از خوشحالی دستاشون رو به هم می‌مالن.

سربازی با یک کیف سیاه رنگ وارد می‌شود و کیف را جلوی ترامپ قرار می‌دهد؛

ترامپ: الان می‌زنم چهارتا نقطه شون رو پودر می‌کنم تا بفهمن نباید با من لج کنن.

نتانیابو: قربان ولی ایران سه تا نقطه بیشتر نداره‌هاااا (صدای خنده اتاق را فرا می‌گیرد)

ترامپ عصبانی از این شوخی لوس در کیف را باز می‌کند که یک پاکت نامه بیرون می‌افتد.

ترامپ: وا اینکه همون نامه من به ایرانی‌هاست که. این چیه روش نوشته شده؟

بولتون: نوشته اگر لازم باشه از این هم نزدیک‌تر می‌شیم - اداره پست جمهوری اسلامی.

 در همین لحظه فرمانده نظامی سراسیمه وارد اتاق جنگ می‌شود.

فرمانده نظامی: قربان گزارش تحلیلی تبعات حمله به ایران را آوردن. بفرمایید؛

ترامپ مشغول مطالعه می‌شود و لحظه به لحظه صورتش سرخ و چشمانش گشادتر می‌شود. بعد از لحظاتی می‌گوید: حالا چه کاریه بخوایم جنگ کنیم؟ یک پهباد بود دیگه، تازه تصادفی بود و بغلش رنگ داشت؛ انصافا ارزش نداره بخواهیم حمله کنیم.

پمپئو: ولی قربان نمیشه هیچ کاری نکنیم. آبرومون میره.

ترامپ: باشه، یه زنگ بزن به بن سلمان بگو پول پهپاد رو کارت به کارت کنه واسم. این جوری ما هم یه کاری کردیم.

  • .......

 

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/42906/C/13980402_0442906.jpg


عرض کنم که در مورد آمدن به دستگاه قضایی، با توجه به این که به آستان مقدس رضوی علیه‌السلام دل بسته‌ بودم، دوست داشتم که مأموریتم در آستان قدس ادامه پیدا کند، لکن وقتی با تصمیم و دستور حضرت آقا مواجه شدم، بر خود لازم دیدم که به امر ولایت عمل کنم. یعنی آن‌جایی که نه خواست خودم هست، بلکه تشخیص ولیّ امر است و تشخیص ایشان برای من حجت است.


ایشان در آن دیدار برای من یک خاطره‌ای از خودشان تعریف کردند. فرمودند: چند سالی از درس من در قم گذشته بود. من مشغول درس و بحث بودم و با توجه به این که اساتید و حوزه‌های درس بسیار خوبی داشتیم و درس می‌خواندیم، یک‌باره مرحوم پدرم دچار عارضه‌ی چشم شد و مرا به مشهد طلبید، آن هم نه برای یک بار، بلکه گفتند شما اصلاً باید به مشهد منتقل شوی و قم را رها کن. برای من بسیار سخت بود، چون فکر می‌کردم که آینده‌ی من در ماندن در قم است‌ و با رها کردن قم و رفتن از آن‌جا دیگر آینده‌ای برایم وجود نخواهد داشت و آینده‌ی تاریکی را برای خودم می‌‌دیدم.

حضرت آقا در ادامه فرمودند که در تهران به خانه‌ی فرزند مرحوم آشیخ محمدتقی آملی که از بزرگان و عرفا بودند، رفتم و به ایشان گفتم چنین مشکلی برای من پیش آمده است و نظر شما چیست؟ ایشان نسبت به این سؤالی که من کردم، یک تأملی کردند و به من گفتند شما برای رضای خدا، دعوت و خواسته‌ی پدرت را اجابت کن، خداوند متعال خیر دنیا و آخرت را در این کار برای شما قرار خواهد داد. یعنی خیر دنیا و آخرت را شما در اطاعت امر پدر قطعاً‌ خواهید داشت. من هم پس از گفته‌ی ایشان چون مسأله برایم روشن شده بود، درس و بحث را رها کردم و از اساتیدم در قم خداحافظی کردم و به مشهد رفتم و عنایت خداوند متعال را در اطاعت از فرمان پدرم دیدم.
بعد از نقل این خاطره حضرت آقا به من فرمودند: فلانی می‌دانم که شما به‌ این که در آستان مقدس رضوی علیه‌السلام هستید علاقه‌مندی دارید و از آمدن به دستگاه قضایی کراهت دارید و تمایل ندارید، ولی بدانید که در این وظیفه و این کاری که به شما محول می‌شود، یقیناً خداوند متعال خیر دنیا و آخرت را برای شما قرار خواهد داد. از آن لحظه‌ای که ایشان این جمله‌ را به من فرمودند، دلم آرام شد. یعنی دیگر هیچ احساس خاصی در دلم نبود. حتی به خانواده و اطرافیانم هم گفتم که در انجام این وظیفه خیلی آرامش دارم. امیدوارم ان‌شاءاللّه دعای ایشان در حق ما مستجاب شود و بتوانیم گرهی از این مأموریت و مسئولیت خطیر باز کنیم و آن‌چنان که رضای خداوند و حضرت ولی ‌عصر(عج) است، کارنامه‌ی درخشانی را تقدیم ایشان کنیم.

  • .......

 


«پس از انتقال محمد صلاح به تیم لیورپول در سال ۲۰۱۷، میزان پیام‌های ضد اسلامی طرفداران این تیم در مقایسه با سایر تیم‌ها ۵۰ درصد کاهش یافته است. همچنین اسلام‌هراسی در شهر لیورپول نیز ۱۸.۹ درصد کاهش نشان می‌دهد.»

این نتایج تحقیقی است که دانشگاه معتبر استنفورد انجام داده است. محمد صلاح به تنهایی در قامت یک مبلغ موفق ظاهر شده و آتش اسلام‌ستیزی را با آب موفقیت و نیز اخلاق نیکویش کم فروغ کرده است.

اما واقعا ریشه­‌های اسلام‌ستیزی که همواره یکی از مشکلات فرهنگی و نیز امنیتی سال‌های اخیر قاره­‌ی سبز بوده، چیست و چگونه می‌توان آن را کاهش داد؟

شیطنت رسانه‌ای

شکی نیست که بسیاری از مردم اروپا تصویری از اسلام جز آن چه رسانه­‌ها عرضه می­‌کنند ندارند. فقط کافی است نگاهی گذرا به برنامه‌­های خبری، سیاسی و تحلیلی بیاندازیم تا ببینم جعبه‌­ی جادویی چه بر سر ذهن و ضمیر مخاطب چشم‌آبی ناآگاه می‌­آورد. «تروریسم اسلامی» «دولت اسلامی» «بنیادگرایان مسلمان» بخشی از تعابیری است که این رسانه‌­ها درباره‌­ی اسلام به کار می‌­برند. طبیعی است مخاطب پس از دیدن این برنامه‌ها تصور خوبی از اسلام پیدا نخواهد کرد و چه بسا آزار یک مسلمان را وظیفه­‌ی خود قلمداد کند!

انگیزه­‌ی این رسانه­‌ها البته ممکن است متفاوت باشد، اما بدون شک رشد روزافزون جمعیت مسلمانان در اروپا که در آیند‌‌ه‌­ای نزدیک حتما به حضور در ساختار سیاسی این کشور‌ها خواهد انجامید در این درو‌غ‌­پردازی و نفرت‌پراکنی موثر است.

پاس گل سلفی­‌ها

عربستان سعودی به کمک دلار‌های نفتی پیش­تاز تبلیغ اسلام در جهان است. از این رو نباید از افزایش آمار مسلمانان در کشور‌های مختلف چندان خوشحال شویم؛ چه آن‌که بسیاری­‌شان در دام وهابیت جزم‌اندیش گرفتار شده­‌اند. فقط به‌عنوان نمونه به یک مورد اشاره می­‌کنم: دکتر سهید اسعد مبلغ موفق بین‌الملل در گفتگویی که سال پیش با ایشان داشتم می­‌گفت: «چند سال پیش به ونزوئلا سفری تبلیغی داشتم. در هواپیما، حدود پانزده مبلغ وهابی که اعزامی از طرف عربستان بودند سوار هواپیما شدند و من یک نفر بودم. یک شیعه در مقابل پانزده وهابی!

انحراف و کژی اعتقادات و فقه وهابی بر کسی پوشیده نیست؛ بنابراین نخبگان و رسانه‌های غربی بیشتر با این قرائت از اسلام آشنایی دارند و طبیعی است که روی خوشی به آن نشان ندهند؛ اتفاقا برخی از این رسانه‌ها مایلند با عرضه­‌ی یک قرائت خردستیز از دین، جامعه­‌ی خرد­­محور اروپا را بر ضد اسلام بشورانند.

کم کاری دینداران

ما در بسیاری از محافل علمی و تبلیغی اروپا حضور نداریم و همین موضوع زمینه‌­ای برای معرفی وارونه­‌ی اسلام شده است. اخیرا در جلسه‌­ای، یکی از استادان ایرانی که هیئت علمی یک دانشگاه معتبر آلمانی است می‌گفت: «در میان بسیاری از اسلام‌شناسان مغرب زمین، این عقیده شایع و رایج است که امام دوم شیعیان، در ازای دریافت پول، خلافت را به معاویه واگذار کرد!» دقت کنید که این وضعیت نخبگان جهان غرب است. حال و حضور مردم عادی مشخص است! بنابراین کم­‌کاری و گوشه‎­گیری عالمان و مراجع دینی شیعی و عدم حضور موثر در محافل آکادمیک و فرهنگی مغرب زمین، حتما زمینه را برای اسلام­‌ستیزی بیش از پیش فراهم ساخته است.

چه کنیم؟

 اگر می­‌خواهیم اسلام­‌ستیزی از اروپا رخت بربندد و مردم آن دیار با اسلام ناب، تعالیم راستین پیامبر اخلاق و عقاید استوار دین فطری­‌مان آشنا شوند باید آستین بالا بزنیم و نمایندگی تفکرمان را خودمان برعهده بگیریم و از یاد نبریم جز اندیشه­‌ی عقل­گرای شیعی، انتشار هر مذهب اسلامی در اروپا پیامدی جز اسلام‌­ستیزی نخواهد داشت

  • .......

در روز‌های اخیر ماجرای مسافرت زایمانیِ رامبد جوان و همسرش نگار جواهریان سر و صدای زیادی را به پا کرده است. کاربران فضای مجازی به رامبد برچسب دو رو بودن و نقش‌بازی کردن را زده‌اند. نکته جالبی که وجود دارد، این است که هر دو جبهه در فضای مجازی یعنی انقلابی‌ها و غیر انقلابی‌ها، همه به این کار اعتراض کردند. این که رامبد جوان دو رو هست یا نه، یا این که مقصودش از این سفر چه بوده، مورد بحث نیست. باید کمی ریشه‌ای‌تر به این دست قضایا نگاه کرد.

اصل خاک یکی از شیوه‌های اعطای تابعیت است که اعطای شهروندی به افراد را منوط به تولد در قلمرو آن کشور می‌کند. بر اساس این قانون که با پیوستن کشور‌ها به کنوانسیون کاهش بی‌تابعیتی در سال ۱۹۶۱ به اجرا در آمد، تمام افرادی که در محدوده هوایی، زمینی و دریایی کشور مورد نظر متولد می‌شوند، از حق شهروندی و تابعیت برخوردار خواهند شد. این اصل فقط در ۳۰ کشور از کشور‌های دنیا اجرا می‌شود. (۱) در مقابل اصل خاک اصل خون قرار دارد که طبق این اصل، برای تابعیت، یکی از والدین باید ملیت آن کشور را داشته باشد.

این اتفاق در کشور‌های مختلف دنیا زیاد می‌افتد که والدین تصمیم می‌گیرند فرزند خود را در کشور‌های اجرا کننده اصل خاک مانند کانادا و ایالات متحده به دنیا بیاورند، زیرا به امکانات و کادر پزشکی این کشور‌ها اعتماد بیشتری دارند و حتی بعد از زایمان از مزایای زیادی بهره‌مند می‌شوند.

اما گویا در ایران قضیه چیز دیگری است. وقتی به رتبه‌های جهانی ایران در عرصه سلامت نگاه می‌کنیم، در می‌یابیم که کشور ما جایگاه نسبتا خوبی بین کشور‌های دیگر دارد. نکته‌ای که بیشتر باید به آن دقت داشت مسئله زایمان است که برای پزشکان فرایند پیچیده و سختی محسوب نمی‌شود که پزشکان ما بگویند ما از عهده آن بر نمی‌آییم.

با توجه به این نکته، گردشگری زایمانی که چند سالی است در ایران رشد چشم‌گیری داشته است، حاکی از فقر فرهنگی طبقه خاصی از جامعه ایرانی است. ممکن است علت این مسافرت‌ها ترس از آینده باشد. یعنی والدین امیدی به آینده کشورشان ندارند و برای این که فرزندشان در آینده راه فراری داشته باشد، ترجیح می‌دهند فرزندشان در ایران به دنیا نیاید. شاید علتش فخرفروشی یا به عبارت امروزی کلاس گذاشتن باشد. شاید هم دلیلش خود کم‌بینی و بزرگ دیدن جوامع دیگر باشد.

از طرفی هزینه زایمان در ایران بین ۲ تا ۱۰ میلیون تومان برآورد شده است، ضمن این که اگر والدین تصمیم بگیرند فرزندشان به صورت طبیعی در بیمارستان‌های دولتی به دنیا بیاید، دیگر هزینه‌ای ندارند و کاملا رایگان می‌شود در صورتی که هزینه زایمان در یکی از عادی‌ترین بیمارستان‌های آمریکا چیزی حدود ۱۱ هزار دلار است. (۲) با این حساب علت چنین مسافرت‌هایی چیزی جز فقر فرهنگی نمی‌تواند باشد مگر در موارد خاص.

در این میان رسانه‌ها و مسئولین دولتی وظیفه مهم دیگری دارند. از طرفی رسانه‌ها از حیث فرهنگی باید این مطلب را به برخی از مردم تفهیم کنند که زایمان در جوامع پیشرفته‌ای چون کانادا و آمریکا، اعتبار و عظمتی برای انسان محسوب نمی‌شود و نباید خود رسانه‌ها عاملی برای ترغیب مردم به این سفر‌ها شوند. از طرف دیگر دولت نیز باید فکری برای این مسئله بکند، از جمله این که قوانین سخت‌گیرانه‌ای را برای این نوع مسافرت‌ها تنظیم کند. این‌طور که معلوم است از سلبریتی‌ها و جامعه هنری خیلی نمی‌شود در این مسائل انتظاری داشت. که چه زیبا گفته است: که مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان

  • .......