مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

به پرسمان خوش آمدید
لطفا از توهین و تحقیر دیگران و بیان نظر بدون آدرس و نشانی اکیدا خودداری کنید. شرعا راضی نیستم.
هدف از راه اندازی این وبلاگ -به حول و قوه الهی- پاسخ به شبهات و سوالات می باشد.
و لذا قصد ما تنها کپی برداری نبوده، بلکه جامعه هدف ما نسل جوان است.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ بهمن ۹۸، ۰۹:۵۵ - آموزش فروشندگی طلا و جواهر
    فوق العادست
نویسندگان



مبارزه با نفس

چگونه به مبارزه با هواها می توان پرداخت؟

در این مسیر، به عنوان مقدمه باید به دنبال «علمِ مبارزه با نفس» باشیم و آگاهی‌های مورد نیاز در این زمینه را فرا بگیریم. یادگرفتن چنین علمی خیلی ارزشمند است. این علم مجموعه‌ای از آگاهی‌هاست که ضمن بیان مبانی، راه‌های جهاد با نفس و پیچیدگی‌های آن را برای ما مشخص می‌کند.

از امام صادق(ع) پرسیدند چرا خدا به لقمان حکمت داد و چرا این‌قدر آدم ارزشمندی شد؟ امام صادق(ع) در پاسخ، ابتدا به شیوۀ زندگی و برخی رفتارهای خوب لقمان اشاره می‌کنند و بعد می‌فرماید: لقمان کسی بود که فکر می‌کرد و عبرت می‌گرفت و علم مبارزه با هوای نفس را آموزش می‌دید تا بوسیلۀ آن بر هوای نفس خود غلبه کند و با نفس خود مجاهده نماید و و خودش را از شرّ شیطان محافظت کند.. به همین دلیل بود که خداوند به لقمان حکمت و عصمت داد؛ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ لُقْمَانَ‏ وَ حِکْمَتِهِ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا أُوتِیَ لُقْمَانُ الْحِکْمَةَ بِحَسَبٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَا أَهْلٍ وَ لَا بَسْطٍ فِی جِسْمٍ وَ لَا جَمَالٍ وَ لَکِنَّهُ کَانَ رَجُلًا قَوِیّاً فِی أَمْرِ اللَّهِ مُتَوَرِّعاً فِی اللَّه‏ ... وَ یَعْتَبِرُ وَ یَتَعَلَّمُ‏ مَا یَغْلِبُ‏ بِهِ‏ نَفْسَهُ‏ وَ یُجَاهِدُ بِهِ هَوَاه ُوَ یَحْتَرِزُ بِهِ مِنَ الشَّیْطَانِ فَکَانَ یُدَاوِی قَلْبَهُ بِالْفِکْرِ وَ یُدَاوِی نَفْسَهُ بِالْعِبَرِ- وَ کَانَ لَا یَظْعَنُ إِلَّا فِیمَا یَنْفَعُهُ- فَبِذَلِکَ أُوتِیَ الْحِکْمَةَ وَ مُنِحَ الْعِصْمَةَ ؛ تفسیر قمی/ج2/ص162)‏

باید یک برنامۀ آموزشی برای «راه‌های مبارزه با هوای نفس» داشته باشیم
ما برای درک مبانی و راه‌های مبارزه با هوای نفس باید آموزش ببینیم و یک برنامۀ آموزشی داشته باشیم. باید به دنبال آموختن علم جهاد با نفس باشیم. البته ممکن است این علم را «علم اخلاق» یا «علم تربیت» و یا به تعبیر بهتر «علم تهذیب نفس» بنامند، ولی در واقع این دانش به تعبیر امیرالمومنین(ع) آگاهی از «نظام دین» است.( نِظامُ الدِّینِ مُخالَفَةُ الهوی؛ غررالحکم/6427)

امام صادق(ع) در ادامۀ روایت می‌فرماید: «لقمان قلب خود را با فکر کردنِ زیاد و نفس خود را با عبرت‌ها مداوا می‌کرد؛ فَکَانَ یُدَاوِی قَلْبَهُ بِالْفِکْرِ وَ یُدَاوِی نَفْسَهُ بِالْعِبَر» یعنی بسیاری از مسائل این علم را با فکر کردن و عبرت گرفتن از تجربه‌ها نیز می‌توان دریافت، و دین تنها یک راهنماست. لازمۀ این سخن آن است که علوم تجربی هم می‌توانند هم جهت با دین، انسان را در مسیر مبارزه با هوای نفس کمک کنند. تعبیر «عبرت گرفتن» که در روایات زیاد به چشم می‌خورد فرقی با تجربه ندارد. عبرت یعنی از تجربیات خوب استفاده کردن و علوم تجربی منظم شدۀ تمام تجربیات انسان‌هاست که طی قرون و اعصار در موضوعات مختلف انباشته شده و نظم گرفته است. دین می‌تواند علوم تجربی را راهنمایی کند و علوم تجربی هم در مسیر رشد خود حتماً به همان حرف‌های دین می‌رسند.

مبارزه با نفس به انسان حکمت می‌دهد/لقمان علاوه بر حکمت، عصمت هم یافته بود
امام صادق(ع) در ادامه روایت، می‌فرماید: لقمان نزدیک نمی‌شد مگر به چیزی که نفعش در آن باشد. (تبعیت کردن از هوای نفس به ضرر انسان است و نفع انسان در مخالفت با هواس نفس است) به همین دلیل (یعنی به دلیل فراگیری دانش مبارزه با نفس و ممارست در جهاد با نفس و ...) به لقمان حکمت و عصمت داده شد؛ وَ کَانَ لَا یَظْعَنُ إِلَّا فِیمَا یَنْفَعُهُ- فَبِذَلِکَ أُوتِیَ الْحِکْمَةَ وَ مُنِحَ الْعِصْمَةَ.»‏(منبع پیشین)

به این فکر کنید که چرا مبارزه با نفس به انسان حکمت می‌دهد و او را تولیدکنندۀ علم قرار می‌دهد و راه طولانی فهمیدن پیچیده‌ترین قواعد عالم را برای او کوتاه و سهل می‌کند؟ و چرا انسان را به حد عصمت اکتسابی می‌رساند؟

خدا به لقمان عصمت عنایت کرد، چون واقعاً دنبال «مبارزه با نفس» بود
بر اساس فرمایش امام صادق(ع)، خداوند علاوه بر حکمت، به لقمان عصمت هم عطا کرد. برخی وقتی سخن از «عصمت» برای غیر از ائمۀ معصومین می‌شود، حساسیت منفی پیدا می‌کنند. در حالیکه سخن گفتن از عصمت اکتسابی در اثر تقوا و مبارزه با هوای نفس و اخلاص بارها در روایت‌ها آمده است. مثلاً امام باقر(ع) می‌فرماید: «اگر خداوند متعال، حسن نیت را در کسی ببیند او را در پناه عصمت قرار می‌دهد؛ إِذَا عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَى حُسْنَ نِیَّةٍ مِنْ أَحَدٍ اکْتَنَفَهُ‏ بِالْعِصْمَة»(اعلام الدین/ص301) این می‌شود عصمت اکتسابی. خداوند به لقمان هم، عصمت عنایت کرده است، چون او واقعاً دنبال مبارزه با نفس بوده است.

akhlagh.porsemani.i

  • .......

 ا


گر فقط«رجال حضرت» باشیم ظهور رخ نمی‌دهد؛ زمانه هم باید زمانۀ حضرت باشد/ باید زمانه را تغییر دهیم!

  • این کلامِ حضرت نشان می‌دهد ما دو کار باید انجام دهیم تا حضرت ظهور کند: یکی اینکه خودمان از رجال حضرت باشیم، و یکی اینکه زمانه را تغییر دهیم تا زمانۀ حضرت باشد. چون اگر شما خودت هم از رجال حضرت بشوی ولی زمانه را تغییر ندهی، حداکثر می‌توانی به صورت خصوصی خدمت حضرت بقیة الله الأعظم(عج) برسی، و سرت را روی زانوی ایشان بگذاری و اشک بریزی و برگردی. بیش از این نمی‌شود کاری کرد! صرفاً با «اَنت مِن رجالی» ظهور رخ نمی‌دهد، زمانه هم باید زمانۀ حضرت شود. پس علاوه بر تغییر خودمان، باید زمانه را هم تغییر دهیم.
  • دوستان! هم خودتان آدم حضرت بشوید و هم زمانه را به زمانۀ حضرت تبدیل کنید. اصلاً شما غیر از این، چه آرزو و علاقۀ دیگری دارید؟ هرکسی هر شغلی که دارد، کاسب است، طلبه است، دانشجو است؛ در همان فضایی که هست، آدمِ حضرت بشود و زمانه را زمانۀ حضرت قرار دهد.

برای اینکه «آدمِ حضرت» بشویم چه‌کار کنیم؟

  • برای اینکه خودمان آدم حضرت بشویم باید چه‌کار کنیم؟ در پاسخ به این سؤال، یک روایت به شما هدیه می‌کنم، اما اینکه «چگونه زمانه را باید تغییر دهیم؟» بحث مفصلی است که فرصت دیگری را می‌طلبد. البته در همین روایت نیز یک اشاره‌ای هست به اینکه «چگونه می‌شود زمانه را تغییر داد؟»
  • یک آقایی درِ خانه امام صادق(ع) آمد. به حضرت گفتند: یک آقایی آمده و می‌خواهد شما را ببیند. حضرت فرمود: این آدم کیست؟ خودِ او جواب داد: من از دوستان شما هستم. حضرت فرمودند: خداوند تا دوستى بنده‏اى را نپذیرد(او را به خود راه ندهد) وى را دوست نخواهد داشت، و دوستیش را نپذیرد(او را به خود راه ندهد) تا اینکه بهشت را بر او واجب گرداند(دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ ع لَهُ مِمَّنِ الرَّجُلُ فَقَالَ مِنْ مُحِبِّیکُمْ وَ مَوَالِیکُمْ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ ع لَا یُحِبُّ اللَّهَ عَبْدٌ حَتَّى یَتَوَلَّاهُ وَ لَا یَتَوَلَّاهُ حَتَّى یُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ؛ تحف‌العقول/۳۲۵)شاید این اشاره‌ای بود به سخن آن مرد که گفته بود: «من از موالی شما هستم» یعنی شاید خدا شما را دوست داشته که شما را جزء موالی ما قرار داده و این راه، آخرش بهشت است
  • .http://www.rajanews.com/
  • .......

  • .......


از کریستینا تا فاطمه (داستانی تکان دهنده)

به قرآن رجوع کردم. آیه قرآن مرا بر آن داشت که به آن دختر کمک کنم. آیه دستور هدایت به دیگران را می داد. من که همیشه می ترسیدم مبادا فسادهاى آمریکا مرا در خود غرق کند، از خدا خواستم که بتوانم با فهم اندک خودم به کریستینا کمک کنم طورى که او نتواند بر من تأثیرى بگذارد.

«فاطمه فلاحتى» که ۱۶ سال دارد در شهر سن‏خوزه آمریکا زندگى مى ‏کند و با تعالیم اسلام آشناست. وى سرگذشت خود و دوستش را براى خانم «نیره شکرانى» مبلّغ و مدرس دانشگاه که براى تبلیغ به شهر سن‏خوزه رفته بود، ایمیل کرده و ایشان نیز جهت استفاده دختران جوان از این ماجرا، آن را در اختیار دفتر مجله قرار داده است. با هم نامه خلاصه شده فاطمه را مى‏خوانیم با این امید که نور ایمان بیش از گذشته در دل دختران جوان ایرانى و غیر ایرانى جویاى حقیقت بتابد.

>>>

یک سال پیش در مهمانى دخترانه ‏اى، ناخواسته توجه دخترى را به خود جلب کردم، کریستینا، دخترى که از حقیقت دور بود و ناآگاهانه تشنه فساد و فحشا، مشروبات الکلی و … وى که ۲۰ سال بیشتر نداشت هم‏جنس‏بازى را آزاد می دانست و از عواقب آن بیمى نداشت. به خاطر این موضوع و نیت زشتی که درباره من داشت بغض گلویم را گرفته بود. دلم می خواست ناپدید شوم. نمی توانستم باور کنم که چطور با وجود حجابى که داشتم نتوانسته بودم ارزش واقعى خودم را نشان دهم.

کریستینا در خانواده‏ اى بسیار ثروتمند و مذهبى (مسیحی) به دنیا آمده بود، اما بر خلاف خانواده‏ اش توجهى به دین مسیحیت نداشت. وى با نیت پلید خود هر روز در مدرسه تعقیبم می کرد و مرا با حرف‏ها و حرکاتش آزار می داد. تا اینکه یک روز به شدت گریه کردم و از خدا کمک خواستم. گریه ‏ام نه تنها براى خودم و ناراحتى روحی ام و رفت و آمد او بود، بلکه به حال جامعه آمریکا و جوانان افسوس می خوردم. از کودکى شعرى می دانستم با این آهنگ که:

قرآن که کلام آسمانیست / روشنگر راه زندگانیست / قرآن که نشان دهد ره راست / برنامه زندگانى ماست

دو رکعتى نماز خواندم. می دانستم همان طور که در نماز من با خدا حرف می زنم، در قرآن نیز او با من سخن می گوید پس به قرآن رجوع کردم. آیه قرآن مرا بر آن داشت که به آن دختر کمک کنم. آیه دستور هدایت به دیگران را می داد. من که همیشه می ترسیدم مبادا فسادهاى آمریکا مرا در خود غرق کند، از خدا خواستم که بتوانم با فهم اندک خودم به کریستینا کمک کنم طورى که او نتواند بر من تأثیرى بگذارد.

ابتدا از طریق ایمیل شروع به ایجاد ارتباط با وى کردم اما او نه تنها حاضر نبود حرف‏هایم را گوش کند بلکه به دین نیز ناسزا می گفت طورى که مرا هم ناامیدتر از همیشه می کرد. اما چون قبلا در جایى خوانده بودم «هر چند شخصى گناهکار باشد، در قلبش روزنه ‏اى از پاکى وجود دارد. بایستى آن را پیدا کرد و رشدش داد تا میوه دهد» پس روزها و روزها سعى کردم تا با آسان‏ترین نصیحت‏ ها بتوانم قلب کریستینا را روشن کنم. پس از سه و ماه و اندى که از طریق ایمیل با او در ارتباط بودم شاهد تغییراتى کوچک در وى شدم و فهمیدم که همه و همه حاصل دعاهاى من و کمک پروردگار بوده است. آن شعله کوچک در اعماق دل تاریک او داشت روشن و روشن‏تر می شد.

براى کریستینا داستان اسکندر مقدونى را تعریف کرده بودم. شخصى که سعى داشت دنیا را به سلطه خود در بیاورد. قصه این بود که روزى اسکندر در بیابانى به ارتش خود دستور توقف داد و گفت هر کس سنگ‏هاى بیابان را بردارد پشیمان می شود و هر کس هم که برندارد باز پشیمان می شود. عده ‏اى کمى سنگ برداشتند و عده‏ اى برنداشتند. از صحرا که خارج شدند سنگ‏ها طلا شد! آنها که سنگ برداشته بودند پشیمان بودند که چرا بیشتر برنداشته‏ اند و آنهایى که سنگ نداشتند پشیمان بودند که چرا سنگ‏ها را جمع نکرده‏ اند. اسکندر گفت دنیا همین است هر چه سود کنى کم کرده‏ اى و اگر هیچ نکنى پشیمان می شوی.

گویا این قصه خیلى روى کریستینا تأثیر گذاشته بود طورى که روز بعدش در مدرسه سخت متعجب و خوشحال شدم چون او گفت متوجه کارهاى بدش شده و تصمیم دارد آنها را کنار بگذارد و من باید کمکش کنم که الکل را هم ترک کند. من هم گفتم کسى نیستم جز بنده خدا و او باید از پروردگار کمک بخواهد.

چند روز بعد ایمیلى از او به دستم رسید که خانواده‏اش از تغییر رفتار او بسیار خوشحال هستند و هر چند ترک آن اعمال برایش بسیار سخت و دشوار و کشنده است ولى او تصمیمش را گرفته است. من که خود شاهد رنج و تلاش کریستینا در ترک مواد مخدر بودم به او گفتم شعرى از زبان خدا هست که:

اگر عمرى گنه کردى مشو نومید از رحمت

تو نامه توبه را بنویس امضا کردنش با من

به وسیله اطلاعاتم از قرآن و زندگى ائمه اطهار(ع) و کتاب‏هاى دینى کم کم توانستم به او کمک کنم. حتى سؤال‏هایى هم براى خودم پیش می آمد که با مطالعه آنها را برطرف می کردم. حرف‏هاى کریستینا هم هرگز از یادم نمی رود که می گفت: «اسلام منطق است، قرآن منطق است، براى همین قابل قبول و قابل فهم است …»

هر روز به وسیله ایمیل و با کلى تحقیق به سؤالات وى جواب می دادم، حتى وقتى دیدم علاقه‏ مند به خواندن قرآن است برایش قرآنى با ترجمه انگلیسى گرفتم. او در آن زمان مشروب را هم ترک کرده بود. تا اینکه روزى او به من گفت: «می خواهم مسلمان شوم. فاطمه کمکم کن!» باورش غیر ممکن بود. اشک‏هایم سرازیر بود. طوفانى از عشق به اسلام، بدنم را سرد کرده بود و مرا می لرزاند. سرگیجه داشتم. انگار در دنیا نبودم. احساس می کردم تمام سلول‏هاى بدنم گریه می کنند؛ گریه‏ اى از عشق، از زیبایى ایمان. تمام سختی هاى آن چند ماه برایم خاطره ‏اى زیبا شد. در آن لحظه یکى از زیباترین و بزرگ‏ترین هدیه‏ ها را از خداوند گرفته بودم، خبر مسلمان شدن کریستینا.

او که از گذشته ‏اش خجالت می کشید مخفیانه توسط یک روحانى قرآن خواندن را یاد گرفت تا کسى از گذشته‏ اش مطلع نشود. دوستى ما طورى بود که ابتدا حتى در مدرسه و خانواده کسى نمی دانست ما با هم دوست شده ‏ایم. وقتى کریستینا مسلمان شد، بستنى دلخواهش را همراه با یک کارت پستال و کتاب «چرا و چگونه نماز می خوانیم» به زبان انگلیسى، به او هدیه دادم و براى اولین بار همدیگر را در آغوش گرفتیم. این در نظر من یک معجزه بود. او از نمازش غافل نمی شد و روز به روز آرام‏تر و نورانی تر می شد.

یک روز در کتابخانه مدرسه با هم نماز خواندیم و او به من گفت در ظلمات بودم و به نور دعوت شدم. پس از مدتى شروع به صحبت در مورد امامان کردم. از پیامبر اکرم(ص) و حضرت على(ع) و خانم فاطمه زهرا(س) برایش گفتم و از دیگر امامان. به او گفتم حضرت فاطمه باید الگوى ما مسلمانان باشد و او قبول کرد. حتى بعدها به من گفت که با شنیدن داستان ائمه آنها را باور می کند ولى نمی داند چرا دیگران مثل او با این داستان‏هاى دینى و ائمه، ایمان نمی آورند.

بعد از مدتى کریستینا براى اولین بار با روسرى و لباس پوشیده به دیدنم آمد. او حجاب را برگزیده بود. به خودش می بالید و همین امر مرا هم خوشحال می کرد. چون که بالاخره فهمیدم حجاب من توانسته روى او تأثیر بگذارد. او درک کرده بود که هیچ خوشى لذت‏ بخش ‏تر از عشق به خدا نیست و بقیه عشق‏ها کاذب و فانى است. او هم قبول داشت که ما کاسه ‏هاى کوچک خود را زیر آبشار الهى می گیریم ولى چون این آبشار بسیار قوى است و ما ناتوان از پر کردن کاسه‏ هایمان، لذا ائمه(ع) نعمت را در خود جمع می کنند و ما از آب آن آبشار توسط آنها که واسطه بین ما و خدا هستند سیراب می شویم.

کریستینا گفت که می خواهد اسمش را عوض کند. به واسطه علاقه‏ اى که به فاطمه زهرا(س) پیدا کرده بود از من پرسید معنى اسمم چیست و من گفتم: «بریده از آتش» و او که شدیداً منقلب شده بود گفت می خواهد اسمش را بگذارد فاطمه. آن روز از خوشحالى دست مادرم را بوسیدم که چنین اسم زیبایى را برایم انتخاب کرده بود هر چند لایقش نبودم. کریستینا حتى در شناسنامه هم اسمش را به فاطمه تغییر داد و به من ثابت شد که دانه دل او میوه داده است.

***

تقریباً یک سالى از اول آشنایى ما می گذشت که کریستینا خبر بدى به من داد. او مدت‏ها مبتلا به سرطان خون بود ولى خودش نمی دانست. یک دکتر و پرستار خصوصى در خانه از او مراقبت می کردند ولى می گفتند وى چند ماه بیشتر زنده نمی ماند. خانواده فاطمه از اینکه دخترشان به واسطه من مسلمان شده بود روى خوشى به من نشان نمی دادند و من نمی توانستم او را ببینم. تا اینکه روز اول ماه محرم آن سال خبر دادند که فاطمه دیگر در این دنیا نیست …

هر چند نمی دانم او را کجا دفن کرده‏ اند اما خاطره ‏اش براى من زنده است. فاطمه نه تنها خودش رشد کرد بلکه باعث رشد من هم شد.

***

گذشت تا اینکه بعد از مدتى یک ایمیل از برادر سى و چند ساله ‏اش به اسم مایک به دستم رسید:

«دلیل اینکه تصمیم گرفتم براى شما ایمیل بفرستم به خاطر خواهرم است. ابتدا از رفتار بد مادرم از شما معذرت می خواهم. از وقتى خواهرم مرده، او حال خوبى ندارد. شما کى هستید؟ از کجا آمده ‏اید؟ ائمه چه کسانى هستند؟ آنان فرشته هستند و یا انسان، شاید هم هر چیزى دیگر. درباره خانم فاطمه [سلام الله علیها] به من بگویید. او چه کسى است؟ من دارم گریه می کنم تا نشان دهم چقدر خوشحال هستم. خواهرم را به عنوان یک مسلمان در جایى که نمی خواست کسى از آن مطلع شود دفن کردیم. او می گفت فاطمه، فرشته نجات من است از طرف خدا.

دیشب خواب خواهرم را دیدم. خوشحال بود. من صدایش کردم کریستینا و او گفت: «نام من فاطمه است، همان خانمى که دست مرا گرفت.» او به من گفت شما روز قیامت از ائمه پاداش می گیرید و استحقاق نام خانم فاطمه زهرا [سلام الله علیها] را دارید. خواهرم گفت که ایمان بیاورم. وقتى بیدار شدم می لرزیدم ولى احساس خوبى داشتم. وقتى زنده بود به من می گفت شما فرشته هستید هر چند شما به او التماس می کنید که به شما فرشته نگوید چون فرد کاملى نیستید و ناراحت می شوید … تصمیم گرفته ‏ام که به میشیگان بروم و در آنجا دور از خانواده‏ ام مسلمان شوم. شما یک نسل را تغییر دادید چون بعد از من همسر و بچه ‏هایم حتماً مسلمان می شوند و نوه ‏ه ایم مسلمان‏ زاده به دنیا می آیند و پاداش اینها همه به شما خواهد رسید…»

***

بیایید همه با آجرهایى که خداوند به ما داده قصرى براى دنیا نسازیم، بلکه پلکانى بسازیم به سوى او. بیایید همه دست به دست هم بدهیم و به سهم خود در نجات دنیا تلاش کنیم.

فاطمه فلاحتی – سن خوزه (کالیفرنیا)


  • .......

 

تمدن و فرهنگ ایران زمین ریشه در قلب تاریخ دارد و ایرانیان از معدود مردمانی بودند که از ابتدا ایمان به دینی منسجم، دارای شریعت و آداب و مناسکی تعریف شده، داشتند؛ به گونه ای که همه ابعاد زندگیشان از رفتارهای فردی و اجتماعی گرفته تا مناسبات سیاسیشان آمیخته با شعائر و شریعت بود. شاید به همین دلیل با ورود اسلام به این سرزمین – فارغ از تمام گمانه های درست و غلط تاریخی – از آن جا که مشابهتی بسیار میان آئین باستانی ایران و اسلام وجود داشت (اوج این همانندی را در باور به معاد و سزای اعمال می توان دید)، سر به اسلام سپرده و مومنانی راست کیش به این دین آسمانی گردیدند.

 


به فرض مردود، حتی اگر بپذیریم که تمدن ایرانی در مواجهه با فرهنگ اسلامی ایرانیان در ابتدای ورود اسلام و به عنوان ملت مغلوب، تمایلی به آداب و رسوم اعراب مسلمان نداشتند، اما به واسطه آشنایی با تعالیم پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت ایشان، فرهنگ ایرانی با اسلام درآمیخته و قوامی شگرف یافت و دین به عنوان ستونی مستحکم در جامعه باقی ماند.

 

غیرت، رادی و جوانمردی، میهن پرستی، اهمیت ناموس و عرض، پایمردی و استقامت در برابر ظلم، خصلت های تاریخی ایرانیان بوده که بدون تردید ریشه در شریعت گرایی آنان و ایمان به خالق و معاد و فرجام اعمال داشته است و در طول تاریخ چه پیش از اسلام و چه پس از آن، همین خصلت ها، ایرانیان را مردمانی مستقل و با ثبات فرهنگی حفظ کرد که در برابر هجوم بیگانگان یا تسلیم نشدند و یا اگر از لحاظ مادی و جغرافیایی شکست خوردند، فرهنگ خود را حفظ و مهاجم را در آن جذب کردند.

 

قرون متمادی گواه بر این ثبات است، از حمله اسکندر مقدونی در عصر باستان گرفته تا دوره اسلامی و هجمه افغان ها ، مغولان، تیموریان و ترک های سلجوقی و حتی همین قرون اخیر و در عصر قاجار وفتنه بابیت و بهائیت وحملات استعماری روس و انگلیس و پهلوی ها و طرح جامعه سکولار دیکته شده غرب، هیچ کدام این ثبات فرهنگی را از ایران نگرفت.

 


با اتکای همین فرهنگ غنی شده با تعالیم شیعی بود که انقلاب اسلامی با پیروزی بر حکومت سکولار پهلوی، مولد یک حکومت شیعی و اسلامی ناب گردید و البته استعمار نوین را در حسرت خیال خام استیلای مطلق بر جهان گذاشت.

 

در آن طرف اما تمامیت خواهان دنیا که همیشه تاریخ رویای کدخدایی بر دهکده جهانی در سر داشتند آرام نگرفته و از تلاش برای تسلیم جهانیان بازننشستند و ایران این جواهر خاورمیانه شاید در راس همه آرزوهای جهانگشایی بود، لکن تجربه تاریخی از دژی مستحکم گواهی می داد و البته کند و کاو همین تاریخ روزنه های امیدوار کننده ای برای غلبه نشان میداد، تجربه هایی که در اندلس و امپراطوری عظیم عثمانی کارگشا شده و حکومت های مسلمان و ریشه دار این دو سلسله را به نابودی و تسلیم واداشته بود.

 

راهکار البته همان دگردیسی فرهنگی و سلب ماهیت و اصالت دینی این جوامع بود، این استراتژی البته در خود جوامع غربی نیز بسیار کارآمد نشان داده و در برهه هایی از تاریخ به خصوص پس از دو جنگ جهانی، به امداد قدرت ها و حکومت ها رسید و مردمان خسته و سرخورده از جنگ را به رنگ و بویی فریبنده مشغول و مدهوش گرداند تا تالمات جنگ و ظلمی که از سمت حاکمانشان بر آن ها رفته را فراموش کنند.http://www.rajanews.com/

  • .......

سوال – راه های پُربرکت شدن زندگی چیست ؟

پاسخ – تمام آحاد جامعه دینی نسبت به برکت سازی در زندگی، مسئول هستند. انسان مسلمان طبق آیین مسلمانی موظف است که یک انسان برکت محور باشد. اگر ما عرصه های برکت سوزی را در خانواده یا جامعه می بینیم همه در برابر آن مسئول هستیم. این طور نیست که فقط نان آور خانه مسئول باشد و اعضای دیگر خانواده مسئولیتی نسبت به برکت نداشته باشند. اعضای خانواده باید از ورود حرام به محیط خانواده جلوگیری کنند. در وصیت حضرت زهرا(س) داریم که من در تمام مدتی که در خانه ی علی بودم دروغی نگفتم ،خیانتی نکردم و حرام و حلالی انجام ندادم .بنای خانواده بر اساس بنیان صداقت و دروغ نگفتن است. وقتی دروغ در خانواده رواج پیدا کند و موضع گیری نسبت به آن نشود ، خانواده تبدیل به فرودگاه شیاطین می شود. در قرآن داریم که آیا به شما خبر بدهم که شیاطین بر قلب چه کسانی فرود می آیند ؟شیاطین بر قلوب کسانی که زیاد دروغ می گویند و گناه می کنند، فرود می آیند. وقتی شیاطین صحنه گردان این خانواده شدند حتما در اقتصاد خانواده هم دست اندازی می کنند. کسانی که می خواهند الهی زندگی کنند و سلوک رحمانی داشته باشند باید در خانواده صداقت داشته باشند. اگر ما فرزندان را بر اساس صداقت تربیت کردیم ، کسب و کار ما صداقت محور خواهد شد و در اینجا خدا می فرماید: این صداقت خیر و برکت می آورد و دروغ نکبت آور و شوم است و برکت را دور می کند. صداقت برکت ساز و دروغ برکت سوز است. پس خانواده در نهادینه کردن عوامل برکت ساز مسئولیت بزرگی دارد و باید آن عوامل را از خانواده دور کند. اعضای خانواده باید نسبت به درآمد خانواده تیزبین باشند و ببینند که آیا در این درآمد ،حق نیازمندان رعایت می شود و صدقه چقدر در خانواده جریان دارد. خداوند گسترش دهنده ی و سرچشمه ی برکات است و در درآمد ما حقی برای نیازمندان قرار داده است .نگاه غافلانه به صدقه این است که ما هر چه صدقه بدهیم از درآمد ما کم می شود. امام علی(ع) می فرماید: با دادن صدقه برکت الهی را نازل کنید. ما نباید بر سر نیازمندان منت بگذاریم زیرا آنها حقی در مال ما دارند و ما داریم با خدا معامله می کنیم .شیطان ما را وسوسه می کند که زکات و صدقه ندهیم و ما باید در خانواده اینها را تذکر بدهیم. روایت داریم که هیچ مالی از بین نمی رود اگر حقوق الهی آن پرداخت شده باشد. خمس و زکات بیمه ی اموال است ولی شیطان ما را وسوسه می کند که مالی را که با زحمت بدست آورده ایم به فرد دیگری ندهیم .ما از بیمه های انسانی استفاده می کنیم که در هنگام ضرر بخشی از آن توسط بیمه جبران شود. بیمه الهی، بلا و بن بست های اقتصادی را بر می دارد. این دو نوع بیمه خیلی با هم فرق می کنند. خانواده و اعضای آن باید دیدی نسبت به حرام و حلال داشته باشند. نکند که ما یک چیز حرام را حلال بپنداریم. مثلا شیطان به ما می گوید که ربا هم یک داد و ستد اقتصادی است، در اینجا خانواده باید یک تیز بینی اقتصادی داشته باشد که بداند چه چیزی ربا است و چه چیزی ربا نیست .امام صادق(ع) می فرماید: رباخوار از دنیا نخواهد رفت مگر اینکه به نوعی جنون مبتلا شود زیرا حقیقت ربا برهم زدن عقل و تعادل انسانی است .در قرآن داریم که رباخواران در حالتی وارد جهنم می شوند که گویی شیطان آنرا را مسخ کرده است و به جنون مبتلا شده اند. پیامبر می فرماید: در شب معراج دیدم که رباخواران شکم های بزرگی دارند که اینقدر این شکم بزرگ است که روی پاهای آنها افتاده است و به زمین کشیده می شود و آنها تعادل شان را از دست می دهند. ربا یعنی زیاد خواهی از حق و انصاف .ربا گیرندگان و ربا دهندگان هم در گناه ربا شریک است .ربا چرخه ی اقتصادی سالم را بهم می زند. روایت داریم که بزرگترین دشمنان یک مرد (رباخوار) در قیامت زن و فرزندانش هستند زیرا آنها می گویند که با آوردن لقمه ی حرام، راه شیطان را در زندگی آنها باز کردی .وظیفه ی مردم، مسئولان، مجریان، قانونگذاران و قوه قضائیه این است که در جامعه ی دینی کسی به سمت رباخواری پیش نرود. پس در مسئله ی ربا، کل جامعه مسئول است. قوانین بانکداری اسلامی ما اشکالی ندارد ولی ممکن است که در اجرا، مشکلاتی وجود دارد. سود بالایی که برای وام ها گرفته می شود تا چه حدی درست است ؟ این مسئولیت همه مردم و مسئولین است که ببینند که قوانین بانکداری اسلامی تا چه حد اجرا می شود. ربا اعلان جنگ با خداست. در قرآن داریم: اگر ربا ترک نشود بدانید که شما با خدا و رسولش اعلان جنگ کرده اید. عاقبت این اعلان جنگ ،بی برکتی است .link.yamojir.com/

  • .......
ازدواج در اسلام یک امر پسندیده و مورد سفارش بزرگان دین از جمله پیامبر اکرم(ص) بوده تا جایی که پیامبر کسانی که از ازدواج اعراض می‌کنند را سرزنش کرده‌اند.
، پیامبر(ص) می‌فرماید: "اَلنّکاحُ سُنَّتی فَمَن رَغِبَ عَنْ سُنّتی فَلَیسَ مِنّی" ازدواج سنت و برنامه من است، پس کسی که از سنت من دوری کند از من نیست.1

از طرفی اغلب منابع تاریخی که در مورد زندگانی حضرت معصومه سلام الله علیها می‌باشند به این نکته اذعان دارند که اکثر دختران امام هفتم علیه السّلام ازدواج نکرده‌اند. مؤلف تاریخ قدیم قم می‌گوید:‌ "به من رسیده است که رضائیه، دختران خود را به شوهر نمی‌دادند".2 و همچنین آقای اشتهاردی می‌گوید: "تقریباً قطعی است که حضرت معصومه ازدواج نکرده است"3

حال در این جا این سؤال پیش می‌آید که با توجه به استحباب مؤکد سنت ازدواج، علت عدم ازدواج دختران مکرم حضرت موسی بن جعفر (ع) چه می‌تواند باشد؟ در حالی که خاندان رسالت در عمل به سفارشات پیامبر در اولویت هستند.

برای یافتن جواب این سؤال باید وضع جامعه‌ای که حضرت معصومه (س) و خواهران مکرّمه‌شان در آن زندگی می‌کردند اندکی اشاره کرد. جامعه‌ای که در اوج خفقان بود و دشمنی با آل ابی طالب توسط دستگاه حاکمه به اوج خود رسیده بود تا جایی که کسی جرأت نمی‌کرد خودش را به علویان نزدیک کند و یا به آنها منسوب کند. در این وضع خفقان خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها سنین کودکی را سپری می‌کرد و از طرفی پدر بزرگوارش را از وطن دور کرده و در بغداد زندانی نمودند و مدت طولانی را آن حضرت در زندان سپری کردند و نهایت در زندان شهید شدند با این وجود عدم ازدواج دختران امام هفتم علیه السّلام را می‌توان به عللی بیان کرد.

اولاً به خاطر نامساعد بودن وضع آن زمان و خفقان حاکم بر جامعه که بر ضد علویان بود و کسی را جرأت نبود خود را به این خاندان نزدیک کند چه رسد به اینکه با آنها وصلت و ازدواج نماید زیرا داماد حضرت موسی بن جعفر بودن از نظر دستگاه طاغوتی هارون موجب خطر شدید برای آن داماد می‌شد. ثانیاً: شاید به خاطر عدم کفو و نبودن همسری شایسته غیر از آل ابی طالب برای همسری دختران موسی بن جعفر علیه السّلام بود. چرا که در امر ازدواج کفو و برابر هم بودن زوجین اهمیت فراوان دارد اگر دختران موسی بن جعفر علیه السّلام این را مورد دقت قرار نمی‌دادند، احتمال داشت که در دست عده‌ای مسلمان منافق گرفتار شوند. چنانچه امام موسی بن جعفر علیه السّلام به دختران و فرزندان خود سفارش کرده بودند که به رأی و مشورت برادرشان،‌ امام رضا علیه السّلام ازدواج کنند.4 و این سفارش بیانگر آن است که باید برای آنها همسر مناسبی پیدا شود تا ازدواج کنند. با توجه به اینکه در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها امام صادق علیه السّلام فرمودند: اگر خداوند متعال علی علیه السّلام را برای فاطمه سلام الله علیها نمی‌آفرید در سراسر زمین از حضرت آدم گرفته تا هر انسانی بعد از او همسر و همتا و مناسبی برای فاطمه سلام الله علیها پیدا نمی‌شد.5

اینکه برخی ادعا کرده‌اند دختران حضرت موسی بن جعفر بنا به وصیّت پدرشان ازدواج نکرده‌اند درست نیست زیرا آنچه در سفارش و وصیّت امام موسی بن جعفر علیه السّلام می‌باشد این است که دختران آن حضرت بایست، با صلاحدید و مشورت برادرشان ازدواج کنند نه اینکه خود حضرت مانع ازدواج دختران باشند چون ازدواج سفارش پیامبر(ص) بود و خاندان پیامبر(ص) هیچ وقت راضی به ترک سفارش پیامبر(ص) نمی‌شدند و دیگر اینکه در میان دختران امام موسی بن جعفر بعضی‌ها ازدواج کرده بودند.

پس اینکه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و برخی از خواهران ازدواج نکرده بودند مسلم است و این هم به خاطر وضع نامساعد و خفقان موجود در عصر آن بزرگواران بود و دیگر اینکه کفو و همسر مناسبی که لایق کمالات و در شأن حضرت فاطمه معصومه باشد نبوده البته غیر از خاندان ابی‌ طالب.

و حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: دختران ما برای پسران ما هستند،6 علاوه بر اینها باید بدانیم که حضرت معصومه در سنین جوانی از دنیا رفته‌اند شاید در صورت استمرار حیات با مورد مناسب ازدواج می‌نمودند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. ودیعه آل محمد(ص)، محمد صادق انصاری قمی.

2. کریمه اهل بیت، علی اکبر مهدی پور.

3. فروغی از کوثر، الیاس محمد بیگی.

4. حضرت معصومه و شهر قم، محمد حکیمی.

پی نوشت‌ها:

1 . عاملی،‌ محمد بن حسن،‌ وسائل‌الشیعه، چاپ چهارم، 1391، ج 14، ص 3، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.

2 . قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قدیم قم، ترجمه حسن بن علی، تصحیح سیدجلال تهرانی، مطبعه مجلسی، ص 211.

3 . محمدی اشتهاردی، محمد،‌حضرت معصومه فاطمه دوم، ص 116، انتشارات علامه، چاپ دانش، اول، 75.

4 . کلینی، اصول کافی، ج1،‌ ص 317.

5 . اصول کافی، ج 1، ص 261.

6 . شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، باب الاکفاء،‌ ص 393.
  • .......

  • .......

جلال و جبروت حضرت فاطمه سلام اللّه علیها

مرحوم آیت اللّه مرعشی نجفی قدّس سره بارها برای طلاب می فرمودند:

علّت آمدن من به قم این بودکه پدرم، آقا سید محمود مرعشی نجفی - که از زهّاد و عبّاد معروف نجف بود - چهل شب در حرم امیر المؤمنین علیه السلام، بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند. پس شبی در حالت مکاشفه، حضرت علی علیه السلام را مشاهده کرد که به ایشان فرمود: سید محمود چه می خواهی؟

عرض می کند: می خواهم بدانم قبر فاطمه ی زهرا سلام اللّه علیها کجاست؟ تا آن را زیارت کنم. حضرت فرموده بودند: من که نمی توانم برخلاف وصیت آن حضرت قبر او را معلوم کنم.

عرض می کند: پس من هنگام زیارت چه کنم؟

حضرت فرموده بودند: خداوند متعال، جلال و جبروت حضرت فاطمه را به فاطمه ی معصومه سلام اللّه علیها عنایت فرموده اند؛ پس هر کس که بخواهد به زیارت حضرت فاطمه زهرا نایل شود، به زیارت حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها برود.

فداها ابوها

آیت الله سید نصر الله مستنبط از کتاب «کشف اللئالی» نقل فرموده که روزی عده ای از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسش هایی داشتند که می خواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. امام علیه السلام در سفر بودند، پرسش های خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم نمودند، چون عزم سفر کردند برای پاسخ پرسش های خود به منزل امام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امکان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسش ها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان از مدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادف شدند و داستان خود را برای آن حضرت شرح دادند.

هنگامی که امام(ع) پرسش های آنان و پاسخ های حضرت معصومه(س) راملاحظه کردند، سه بار فرمودند:«فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.» باتوجه به این که حضرت معصومه(س) به هنگام دستگیری پدر بزرگوارش خردسال بود،این داستان از مقام بسیار والا و دانش بسیار گسترده آن حضرت حکایت می کند.http://www.hawzah.net/

  • .......

     


اینجا کلیک کنید دریافت 



  • .......