یکی از کلید واژه های اصلی و همیشگی رهبر انقلاب «استکبار ستیزی» است. مفهومی که باید مقالات پژوهشی متعددی در تبیین ابعاد مختلف آن نگاشته شود. آنچه در این میان اهمیت پرداختن به این مفهوم را دوچندان می کند، آیات متعدد قرآن در این باره است. رهبر انقلاب نیز در بسیاری از بیاناتشان درباره ضرورت استکبارستیزی، علاوه بر دلایل عقلی، به آیات متعدد قرآن و عبارات نهج البلاغه استناد کرده اند. آنچه در ادامه خواهد آمد، مجموعه ای از بیانات قرآنی رهبر انقلاب پیرامون ضرورت «استکبارستیزی» است.
ابلیس، اولین مستکبر
نکتهى دومى که جوانها باید به آن توجه کنند، این است که ما چرا با فلان دولت یا فلان رژیم مخالفیم؟ آیا این درست است که کسى تصور کند موضعگیرى ما در مقابل قدرتهاى استکبارى عالم، یک موضعگیرى موسمى یا مصلحتى یا تاکتیکى است، یا نه؟! البته که این تصور غلطى است. معنا و مفهوم استکبار، یک مفهوم قرآنى است و چیزى نیست که بىخود و بىدلیل، در فرهنگ انقلاب ما به وجود آمده باشد. مفهوم استکبار، مقابله با استکبار را از سوى مسلمین و مؤمنین و نظام و انقلاب اسلامى اقتضا مىکند؛ آن هم نه به صورت مصلحتى و موسمى و تاکتیکى؛ بلکه به صورت همیشگى این مقابله وجود دارد. ذات انقلاب این است و تا انقلاب هست، چنین چیزى هم خواهد بود. اصلًا مفهوم استکبار در قرآن همین است که عنصرى یا شخصى یا جمعى یا جناحى، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زیر بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاک حق قرار بدهد! اولین مستکبر در تاریخى که قرآن براى ما ترسیم مىکند، ابلیس است: «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ»( بقره/ 34). او، اولین مستکبر است. ممکن نیست فرض کنیم که یک مسلمان یا مؤمن یا موحّد، حتّى یک روز یا یکلحظه، از دشمنى با ابلیس و شیطان منصرف بشود. اصلًا خط اسلام، یعنى خط ضد ابلیس و شیطان. در طول دعوت انبیا، مستکبران کسانى بودند که دعوت الهى و توحید را قبول نکردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ»(اعراف/88). وقتى پیامبر سخن حق مىگوید و مردم را به حق دعوت مىکند، مستکبران مىگویند: اگر زیاد حرف بزنى، تو را اخراج مىکنیم! این لحن زورگویانه، در مقابل داعى به حق است. این، معنا و تصویرى روشن از استکبار است که در دنیاى امروز، همان نظام سلطه مىباشد و در محیط سیاسى دنیا، همان روح ابرقدرتى و هرآن چیزى است که به سمت ابرقدرتى کشش داشته باشد و تمایل پیدا بکند. قدرتهایى که هنوز ابرقدرت نیستند، اما خودشان را نیمهابرقدرت (!) مىدانند، آنها هم در برخوردشان همینطورند... همین جنجالِ مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده کنید. علىرغم شعارهاى آزادىیى که مىدهند، ولى یک گرایش کوچک و یک مظهر محدود از تفکرِ غیر و ضد خودشان را بههیچوجه تحمل نمىکنند. این، همان روح استکبار است، همان «لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ»(اعراف/88) است که چون برخلاف نظر ما حرف مىزنى، اصلًا تحملت نمىکنیم. (10/ 08/ 1368)
مبارزه با استکبار یک شعار احساسی و تاکتیکی نیست
یکى از کسانى که در قرآن، راجع به او کلمهى استکبار و مستکبر به کار رفته، شخص «فرعون» است. او، در بارهى موسى(علیه السلام) چنین حرفهایى مىزد. بنابراین، مسألهى استکبار یک مسألهى قرآنى است. ما با همهى این جلوههایى که بیان شد، مخالفیم. مبارزهى ملت ایران، یک مبارزهى شعارى و احساساتى و موسمى و تاکتیکى نیست؛ بلکه یک مبارزهى قرآنى و عمیق و داراى ریشهى مکتبى است. ما با همهى مظاهر استکبار در دنیا برخورد مىکنیم. با امریکا بیشتر از دیگر دولتها و مستکبران عالم برخورد مىکنیم؛ چون بیشتر از همه مستکبر است؛ چون جاهلانهتر و غرورآمیزتر از همه، نسبت به ملتهایى که با او روبهرو هستند- و بیش از همه نسبت به ملت ما- استکبار را به کار مىبرد. تحلیل مبارزهى مردم ایران، اینگونه است. (10/ 08/ 1368)
در مقابل مستکبر احساس ضعف نکنید
امروز بحمد اللّه این استقلال، این شجاعت و این ایستادگى در مقابل زورگویى استکبار جهانى، مخصوص این ملت و این کشور است و همین است که استکبار را نسبت به این کشور و این ملت، دچار حقد و بغض کرده است. اما من این را عرض کنم؛ این هم ناشى از وعدهى الهى است که حقد و بغض استکبار، هیچ کارى نخواهد توانست بکند؛ «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».(آلعمران/139) قرآن کریم در دو جا مىفرماید: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا»(آلعمران/139)، «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ»(محمّد/35). هرگز از مواضع خودتان پایین نیایید و در مقابل دشمن احساس ضعف نکنید. او که بناى کار را بر دروغ و فریب و زورگویى گذاشته، ضعیف است؛ اما شما که به خدا متکى هستید، قوى هستید. (30/ 11/ 1370)
«استکبار» غیر از «تکبّر» است
البته «استکبار»، معناى وسیعى دارد. در قرآن هم، شاخهها و مشتقّات «استکبار»، مکرّر به کار رفته است. خود کلمهى «استکبار» هم، در قرآن به کار رفته است.( فاطر/ 42 و 43) به نظر مىرسد که «استکبار»، غیر از «تکبّر» است. شاید این طور بشود گفت که «تکبّر»، بیشتر به یک صفت قلبى و روحى اشاره مىکند؛ یعنى انسان خود را برتر از دیگران بداند و بگیرد. «استکبار»، بیشتر به جنبهى عملىِ تکبّر توجّه دارد. یعنى کسى که کبر مىورزد و خود را بالاتر از دیگران مىداند، در رفتار خود با دیگران هم، طورى کار را سازماندهى مىکند که این تکبّر، در عمل مشخّص و واضح مىشود. دیگران را حقیر مىکند، به دیگران اهانت مىکند، در کار دیگران دخالت مىکند و براى دیگران، به عنوان تصمیمگیرنده ظاهر مىشود. این، معناى «استکبار» است که در آیهى کریمهى قرآن هم، آن جایى که در بارهى مستکبران سخن مىگوید، مىفرماید: «فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ»(فاطر/43). یعنى در مقابل پیامبر و حرف حق، استکبار ورزیدند. نگفتند ما بالاتریم؛ بلکه این بالاتر بودن را، این بیشتر حق داشتن یا براى خود حقّ بیشترى قائل بودن را، در عمل سازماندهى کردند؛ یعنى همان جنگهاى طولانى و تمام نشدنى جبههى کفر و عناد و طغیان، با جبههى پیام حق و معنویت و نور و هدایت. «استکبار»، یعنى این. البته در هر زمانى و براى هر ملتى، ممکن است «استکبار» معناى خاصى پیدا کند. براى ما ملت ایران، در جریان انقلاب و پیش از انقلاب و بعد از آن تا این ساعت، استکبار معناى خاصى داشته و عبارت از قدرتهاى مسلّطى در جهان بوده است که در مسائل این کشور و در سرنوشت و کارهاى این ملت، حضورى ظالمانه و قدرتمندانه و قلدرانه را در پیش گرفتند. براى ما، معناى استکبار، این بوده است. اگر بخواهیم در بین دولتهاى دنیا، مستکبر را پیدا کنیم، دچار مشکل نمىشویم. یعنى دولت «امریکا»- که امام به او لقب «شیطان بزرگ» دادند- در مقابل نداى حقطلبانهى ملت ایران، مستکبر بود. استکبارى که در زمان ما شکل گرفت، «استکبار امریکایى» بود. قبل از انقلاب هم این طور بود. در دوران انقلاب و تا امروز هم همینطور است. (09/ 08/ 1375)
معنای بسیاری از آیات قرآن را امروز می فهمیم
امروز که حکومت اسلامى تشکیل شده و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمده است، ما معناى بسیارى از آیات قرآن را مىفهمیم، که قبل از تشکیل حکومت اسلامى، تصویر گنگ و مبهمى از آن آیات داشتیم. امروز که دشمنی هاى استکبار و قدرتهاى ظالم و ستمگر و افزونطلب در مقابل چشم ماست و صفآرایی هاى آنها را مشاهده مىکنیم- توطئهها و نقشههاى آنها و نوع فریب افکار عمومى یا فریب بعضى ذهنهاى آلودهى برخى از خواص- براى ما آشکار مىشود که عمق معناى آیهى قرآن چیست و به کجا اشاره مىکند و چه آسیبهایى را براى ذهن خوانندگان و متدبّران در قرآن مجسم مىکند. قدر این را باید دانست. (28/ 06/ 1380)
چرا این قدر نام «شیطان» در قرآن تکرار شده است؟!
راه ادامهى این موفقیتها، عزیزان من! این است که ما دشمن را فراموش نکنیم. دشمن را فراموش نباید کرد. در همهى قضایا باید توجه داشت که دشمنى وجود دارد که از غفلت ما ممکن است استفاده کند، ضربه وارد کند. این، روشى است که قرآن به ما یاد مىدهد. شما ببینید سرتاسر قرآن چقدر اسم «شیطان» تکرار شده. خوب، یکبار مىگفتند یک شیطانى هست، تمام شد دیگر؛ این براى همین است که انسان در عرصهى زندگى- که عرصهى چالشها و مبارزه است؛ زندگى سرتاپا چالش و مبارزه است- فراموش نکند که دشمن دارد و دشمن ممکن است ضربه بزند. راهش این است: دشمن را فراموش نکنیم؛ خداى متعال را هم که پشتیبان ماست، از یاد نبریم؛ احساس مسئولیت حضور در صحنه را هم از یاد نبریم. این، آن عامل بسیار مؤثر و مهم است. (08/ 10/ 1386)
ادامه دارد
- ۰ نظر
- ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۰۸