مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

به پرسمان خوش آمدید
لطفا از توهین و تحقیر دیگران و بیان نظر بدون آدرس و نشانی اکیدا خودداری کنید. شرعا راضی نیستم.
هدف از راه اندازی این وبلاگ -به حول و قوه الهی- پاسخ به شبهات و سوالات می باشد.
و لذا قصد ما تنها کپی برداری نبوده، بلکه جامعه هدف ما نسل جوان است.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ بهمن ۹۸، ۰۹:۵۵ - آموزش فروشندگی طلا و جواهر
    فوق العادست
نویسندگان

۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است


بد حجابی یک واقعیتِ مشهودِ ناپسند و نامقبولی است که جامعه ایرانی، امروزه به طور غیر قابل انکاری با آن دست به گریبان است. از آن جا که جامعه ایرانی جزیی از جامعه جهانی است و داد و ستد‌های فرهنگی «غیرقابل کنترلی» میان شهروندان ایرانی با سایر نقاط جهان وجود دارد –به خصوص طی سال­های اخیر که فضای مجازی به صورت افسارگسیخته‌­ای توسعه پیدا کرده- حجاب امری بسیار پیچیده و دشوار، و نیازمند تصمیمات و سیاست­گذاری­‎های فرهنگی چندلایه است.

فارغ از اینکه در کشور ما متولیان فرهنگی و نهاد‌های مؤثر در فرهنگ تا چه اندازه به کار‌های «دانش‌­بنیان و پژوهش­‌محور» در این رابطه مشغول‌­اند تا امیدوار باشیم در دهه‌­های آینده و در گام دوم انقلاب، در اجرا و تحقق «حکم الهی حجاب» به نقطه امن و به سطح مطلوبی می­‌رسیم، اما آنچه که در این هیاهوی رسانه‌­ای راجع به برخورد نیروی انتظامی با هنجارشکنی و آسیب­‌های اجتماعی خصوصاً بدحجابی می‌­توان بیان کرد «تایید نسبی» آن است. اصل این برخورد‌ها به دو جهت قابل توجیه و تایید است:

آن­‌گونه که دیدیم این برخورد‌ها باعث برانگیختن «گفتمان فرهنگی حجاب» شده و مسئولین و متولیان فرهنگی را به «همفکری عاجل و حرکت فعال»، و گروه‌­های فرهنگی کوچک مردمی را به «اقدامات خودجوش» در این مساله پیچیده و دشوار رهنمون می‌­سازد. انبوه یادداشت­‌ها و مقالات له یا علیه، که در این مدت اخیر راجع به مبارزه انتظامی با بدحجابی تولید و منتشر شده است فی نفسه پدیده­ای مبارک و ستودنی است. با تغافل و غفلت از بدحجابی به عنوان یک مساله فرهنگی و یک آسیب اجتماعی به یقین هیچ برون‌­رفتی یافت نشده، و هیچ راه حلی تولید نخواهد شد و اذهان از جستن ریشه­‌ها، چگونگی از بین بردن­شان، و بررسی آثار و پیامد‌های بدحجابی، بی‌اثر و بی‌بار خواهند گشت.

بدحجابان عجیب و غریب و غیرعادی که به نظر عموم جامعه، بی‌چشم و رو، بی‌حیا، پررو، دریده، گستاخ، هتاک و در یک کلمه «وقیح» تلقی می­‌شوند، پیشرُوان هنجارشکنی، منادیان ضد فرهنگ و مبلغان بی‌حجابی­‌اند و به قطع و یقین، کار فرهنگی برای تثبیت حجاب و نهادینه­‎کردن آن، علاوه بر اقدامات «ایجابی و اثباتی»، نیازمند «فعالیت‎­های سلبی و برخورد‌های قهری» نیز می‌­باشد. بنابراین نیروی انتظامی در برخورد با «جریان ضد فرهنگ» نه تنها نباید ملامت و سرزنش شود، که باید از سوی مردم و مسئولین مورد تمجید و ستایش واقع گردد.

البته بیان این نکته ضروری است که در برخورد انتظامی و مبارزه سلبی و اقدامات قهری و جبری باید به عیوب، نواقص و آسیب­‌ها توجه جدی نمود؛ برخورد بی‌ضابطه و سلیقه‌­ای، حضور نیرو‌های انتظامی مرد در برخورد با زنان بدحجاب، عدم توجه به شأن و کرامت انسان­ها در برخوردها، ... بخشی از آن­هاست.

اما در این میان افرادی هستند که مبارزه حکومتی و انتظامی با پدیده بدحجابی را در قالب­‎های گوناگون، زیر سوال برده‎اند که به چند گروه تقسیم می­‌شوند:

افرادی که هیچ منطق و استدلالی بر مدعای خویش عرضه نمی­‌کنند و غرض آن‌ها تنها مقابله با حکومت و مسأله­‌دارکردن اقدامات اوست.

گروهی که معتقدند به جای برخورد با خطا‌ها باید به سراغ «علت­ها و ریشه­‌ها» رفت. در مواجهه با چنین منطقی، این سوال مطرح خواهد شد که آیا این بدان معناست که با خطا‌های معلول نباید مبارزه و برخورد کرد؟ آیا باید سالیان طولانی صبر کرد تا علل از بین بروند؟ با این استدلال و استدلال‌­های مشابه می­‌توان بسیاری از جرائم نظیر سرقت را به حال خود رها نمود؛ چرا که آن‌ها نیز معلول یک سری علل­‌اند.

دیگر اینکه بدحجابی در عین اینکه می‎­تواند معلول باشد، می‎­تواند علت بسیاری از مفاسد اجتماعی و آسیب‌های اخلاقی و فرهنگی نیز باشد. اضافه بر آن، گاهی علت بدحجابی، علت بیرونی نیست بلکه ناشی از «فساد درونی برخی افراد» یا عمد یا بدجنسی آنان می­‌باشد. به علاوه اینکه اصولاً به همان دلیلِ «اراده آزادی» که انسان را از حیوان و جماد جدا نموده است، افراد «مسئول رفتار‌های خود» هستند و نمی­‌توان علل و عواملی را علت تامه سوء رفتار آن‌ها دانست. بنابراین «رفتار فعلی» آن‌ها باید ملاک توبیخ و تنبیه‌­شان قرار گیرد؛ همان‌گونه که موارد بسیاری از مجرمین را به دلیل فقر و رشد در خانواده فاسد و ... تبرئه نکرده و حکم مجازات­شان را ملغی نمی­‌کنیم.

این دسته با نشر تصاویر صحنه­‌های اعتیاد، بیکاری، تکدی­‌گری، گرانی، ... به کنایه چنین پدیده‌­هایی را «گناه­تر» از بدحجابی اعلام می­‌کنند. باید از این جماعت پرسید که ملاک رتبه­‌بندی در گناه چیست؟ اگر ملاک، «منابع دینی» است که با توجه به آن‌ها شاید بتوان گفت گناه غیبت، از بدحجابی و بسیاری از گناهان دیگر بیش­تر است. اگر ملاک، «پیامد‌های اجتماعی» است، اگر نگوییم آثار شوم بدحجابی از گناهان دیگر بیش­تر نیست، کمتر هم نیست. «بدحجابی وقیحانه و هنجارشکنانه» که مهم­ترین ویژگی‌­اش «تحریک جنسی» جامعه است و همین هم مورد توجه پلیس است نه بدحجابی­‌های عادی که متأسفانه بخش زیادی از زنان حتی زنان پاکدامن و عفیف به دلایل ناموجهی همچون عادت، مُد، کم­‌توجهی به احکام شریعت، ... گرفتار آن هستند، با زمینه‌­سازی اعمال خلاف عفت، بساط «فروپاشی خانواده­‌ها» را فراهم می­‌آورد.

بنابراین بدحجابی یک «تهدید جدی برای جامعه» و گناه بزرگی برای صاحبان آن است. «بدحجابی وقیحانه»، نیروی انسانی جامعه را از نیرو‌های خلاق، ماهر، عالِم، مولّد، حساس نسبت به اوضاع سیاسی و اجتماعی، به «نیرو‌های فاسد، عاطل و لاابالی» تبدیل می‎­کند. اما گذشته از این­ها، بر فرض، بدحجابی گناه کوچکی باشد، بر اساس کدام قاعده و اصل باید گناهان کوچک را رها کرد و فقط به گناهان بزرگ پرداخت؟ آیا بهتر نیست گفته شود همان­گونه که با بدحجابی مبارزه می­‌شود با گناهان دیگر هم مبارزه شود؛ نه اینکه، چون به گناهان بزرگ رسیدگی نمی­‌شود، پس رسیدگی به گناهان کوچک نیز تعطیل شود؟

گروهی می­‌گویند در دنیای امروز نمی­‌توان با صحنه­‌های گناه، با رفتار‌های مجرمانه و اعمال خطا، برخورد‌های فیزیکی کرد. این افراد بر اساس چه نمونه­‌هایی چنین عباراتی را مطرح می­‌کنند؟ مثال­‎های نقضِ روشنِ فراوان، این جمله را رد می­‌کند. در همه جای دنیا با قتل، سرقت، رانت­خواری، ... برخورد فیزیکی می­‌شود و حتی در کشور‌هایی، برخورد‌های فیزیکی سختی می­‌شود. در هیچ کجای دنیا برخورد‌های قهری و فیزیکی به امید کار‌های فرهنگی تعطیل نمی­‌شود.

افرادی جرم­‎بودن بدحجابی را محل سوال و تردید دانسته‎­اند. این در حالی است که اولاً در قوانین ما بدان تصریح شده است و دوماً از آن‎جایی که «بدحجابی وقیحانه»، تعرّض به حقوق دیگران در برخورداری از «محیط اخلاقی» و به دور از «محرکات جنسی» است، به طور قطع و یقین یک جرم تلقّی می­‎شود.

  • .......

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای یکی از خیانت‌های جریان فکری غرب‌گرا و وابسته را تحقیرِ فرهنگ ایرانی و اسلامی و تلاش در جهت تغییر سبک زندگی در ایران به‌ نفع الگوی غربی می‌دانند. ایشان نوع نگاه و رفتار «تقی‌زاده» را نماد این جریان معرفی کرده و هشدار داده‌اند که «تقی‌زاده‌های جدید» هم خط فکری و رفتاری تقی‌زاده را تعقیب و بازتولید می‌کنند:
«در دوره‌ی طاغوت، آدمی مثل تقی‌زاده، به این مضمون گفت که ایران باید از فَرقِ سر تا ناخن پا غربی بشود؛ یعنی سبک زندگی در ایران باید غربی بشود. امروز هم تقی‌زاده‌های جدید از این حرف‌ها می‌زنند... آن‌هایی که پشت سر سند ۲۰۳۰ -سند ۲۰۳۰ یعنی برگرداندن سبک زندگی اسلامی به زندگی غربی- می‌ایستند، همان تقی‌زاده‌های امروز هستند.» ۱۳۹۸/۰۱/۰۱

همین جریان در دوره‌ی رضاخان تمام‌قد به‌عنوان «بازوی فکری و فرهنگی» دیکتاتوری وارد عمل شد و در مسائلی چون «
کشف حجاب» نقش‌آفرینیِ استعماری کرد:
«شخصیتهای فرهنگی معروف زمان رضا شاه، مثلاً علی اصغر حکمت -اینها چهره‌ها هستند دیگر- در قضیه‌ی کشف حجاب نقش ایفا کردند، نقش استعماری ایفا کردند، یعنی آن پشت جبهه‌ی حقیقی رضا شاه اینها بودند. رضا شاه تفنگ دستش بوده و اینها کسانی بوده‌اند که فکر می‌ساختند و به رضا شاه جهتگیری می‌دادند که او تفنگ را کجا به کار ببرد.» ۱۳۹۶/۰۱/۰۸

 روشن‌فکری جریانی نیست که از دل تحولات فرهنگی و فکری جامعه‌ی ایرانی برخاسته باشد، بلکه می‌تواند به سبب سفرهای خارجی اجزای وزارت خارجه و بازرگانان یا شازده‌ها باشد. این جریان فکری تقریبا از اوایل دوران قاجار و از زمانی در ایران پدید آمد که جامعه‌ی ما با غرب درگیر شد ‌و تحصیل‌کرده‌های ما با تحولات جهان غرب آشنا شدند. برخی چهره‌های ما به فرانسه، انگلستان، روسیه و مانند این‌ها می‌رفتند و با بعضی افکار و تحولات آن‌جا آشنا می‌شدند. اغلب نیز در آثارشان دیده می‌شود که ابتدا جذب ظواهر و سبک زندگی غربی‌ها می‌شدند و بعد نحوه‌ی حکومت و ساختارهای حکومتی آن‌ها نظرشان را جلب می‌کرد.


نابراین ما باید ریشه‌ی جریان روشن‌فکری را در اقشار و طبقات شازده‌ها یا وزارت خارجه یا بازرگانان جست‌وجو کنیم. هر چه درگیری این گروه با غرب بیشتر می‌شود، این جریان بیشتر پر و بال می‌گیرد. بعضی‌ از آن‌ها به‌تدریج با بخش‌هایی از دستگاه‌های حاکمیتی و امنیتی و با کانون‌های سرمایه‌داری خارج از کشور ارتباط برقرار می‌کردند. این قضیه از دوره‌ی محمدشاه قاجار بیشتر خودش را نشان می‌دهد و مراودات تقریباً رنگ و بوی اقتصادی، سیاسی و نظامی هم پیدا می‌کند. مثلا در دوره‌ی جنگ‌های روسیه علیه ایران چون بیشتر ماجرا نظامی بود، برای این که مقاومت نیروهای نظامی را در برابر تهاجمات روسیه افزایش دهند، به ‌دنبال کمک‌های سیاسی و نظامی از این کشورها بودند.

میرزا ملکم خان یا میرزا حسین خان سپهسالار از چهره‌های شاخص این دوره‌اند که از آن‌ها به ‌عنوان «پدران روشن‌فکری» در ایران یاد می‌کنند. هر دو این‌ها سابقه‌ی حضور در سفارتخانه‌ها و مراکز دیپلماتیک ایران در خارج از کشور را داشتند و آن‌جا با بعضی کانون‌های فکری، مالی و اقتصادی ارتباط برقرار می‌کردند. مثلاً‌ وقتی ناصرالدین شاه را به اروپا می‌برند، خود او در خاطراتش در روزنامه‌ای ذکر می‌کند که ملکم خان و میرزا حسین خان سپهسالار، روچیلد فرانسه را برای دیدار با من می‌آورند. درواقع می‌توان گفت این‌جا به‌اصطلاح یک دیدار سیاسی-اقتصادی صورت می‌گیرد. روچیلد یک چهره‌ی معروف سرمایه‌دار یهودی در فرانسه بوده و در آن دیدار یک سری معافیت‌هایی را برای یهودی‌های ایران تقاضا می‌کند و یک تقاضای فرهنگی-سیاسی هم دارد که تأسیس شعبه‌ی مدرسه‌ی «آلیانس» در ایران است.

مشاهده می‌کنیم که سطح مراوادت میرزا حسین خان سپهسالار و میرزا ملکم خان با این کانون‌ها گسترش پیدا می‌کند و همین مقدمه‌ای می‌شود برای ورود اقتصادی آن‌ها به ایران. بخشی از این ورود اقتصادی‌ به شکل فروش کالا به ایران است و بعدها به‌تدریج امتیازات بزرگ و سنگینی به دولت‌های غربی در ایران داده می‌شود و این مناسبات گسترش می‌یابد؛ از جمله‌ برقراری ارتباط میرزا حسین خان سپهسالار با فردی به ‌نام «ملکجی» در بمبئی. ملکجی به‌ عنوان فرستاده‌ی «انجمن اکابر پارسیان هند» به ایران می‌آید. ظاهرا یک تاجر است، اما در همه‌ی مسائل فرهنگی، سیاسی و حتی امنیتی ورود می‌کند و در حوزه‌ی چاپ کتب و مخصوصاً کتب ساختارشکن فعالیت دارد.

از جهت فکری کم‌کم آن ظاهرنگری آغازین و این که فقط شیفته‌ی خیابان‌های تمیز و بلوارهای شیک اروپایی باشند، فراتر می‌رود و افرادی با مبانی نظری مدرنیته آشنا می‌شوند و به این نتیجه می‌رسند که وارد کردن تکنولوژی به ایران، همه‌ی اهداف را پوشش نمی‌دهد، بلکه ‌باید نوع تفکر و حکومت‌گری غربی را در ایران پیاده کنند. آن اوایل مثلاً‌ میرزا ملکم‌ خان به‌شدت تحت تأثیر آگوست کنت قرار ‌گرفت و تفکر و ایده‌های او را در ایران منتشر و ترویج نمود. بحث ترقی یا «پروقره» به قول آخوندزاده برای آن‌ها بسیار اهمیت داشت. آن‌ها معتقد بودند همان مسیری که غرب برای پیشرفت طی کرده، باید در کشور ما نیز طی شود و ما باید در همه‌ی زمینه‌ها از آن‌ها تقلید کنیم. مثلاً می‌گفتند تلگراف که ساخته و پرداخته‌ی غرب است و ما آن را وارد کرده‌ایم و در حال استفاده از آن هستیم، پس نوع حکومت ما هم باید همانند حکومت آن‌ها باشد تا نتیجه بگیریم.

در حوزه‌های فرهنگی نیز وقتی فعالیت فرهنگی‌شان را در ایران شروع می‌کنند، به‌شدت با آموزه‌های دینی ناسازگاری و مخالفت می‌ورزند؛ چه آن چیزی که در جامعه و بین مردم رواج داشته و چه آن چیزی که علما مروج آن بودند. این گروه دین را کاملاً یک مسأله‌ی فردی می‌دانستند و برای فردی بودن آن هم چارچوب و حد و حصر قائل می‌شدند. از همان هنگام هجمه به حجاب و آموزه‌های اسلامی در ایران رواج یافت و برای حذف اسلام، ترویج باستان‌گرایی در کشورهای اسلامی و زرتشتی‌گری و باستان‌گرایی در ایران را در دستور کار قرار دادند. حرف‌های تند و افراطی هم گاهی می‌زدند؛ مثل آخوندزاده که معتقد بود راه برون‌رفت ایران از مشکلات، انهدام اسلام از اساس و پایه است.


میرزا ملکم خان به تقلید بی چون و چرا از غرب اعتقاد داشت. تقی‌زاده معتقد بود که باید از فرق سر تا ناخن پا غربی بشویم. یعنی هم تفکر از فرق سر تا ناخن پا غربی شود، هم سبک زندگی و حتی پوشش و خوراک و آداب معاشرت. در همین زمینه نیز سکولاریسم یا به قول خودشان در آن مقطع، جدایی دیانت از سیاست، در دستور کارشان قرار ‌گرفت و دو طبقه در ایران را مورد هجوم قرار دادند؛ یکی طبقه‌ی روحانیت شیعه و دیگری طبقه‌ی قاجار. به این جهت به قاجار حمله کردند که ساختار حکومتی آن‌ها هیچ تناسبی با آنچه که در اروپا مشاهده ‌کرده بودند، نداشت و می‌گفتند این باید عوض شود. در این‌جا بحث قانون را مطرح کردند و ملکم خان نام نشریه‌اش را گذاشت «قانون». مستشارالدوله نیز اسم «قانون» را برای کتاب خود انتخاب کرد. این‌ها معتقد بودند که باید از قانون تبعیت کرد و این ایده را هم خیلی کلی مطرح می‌کردند.

 افرادی مثل آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی باصراحت می‌گفتند این چیزی که ما می‌گوییم، هیچ نسبتی با مبانی و آموزه‌های دینی ندارد، ولی ملکم خان تمام تلاشش این بود که آموزه‌های دینی را به ‌شکل جدید و نوین آن مطرح کند. در هر صورت این‌ها در مبانی نظری کاملاً تابع تحولات و تغییرات غرب بودند؛ غرب اومانیستیِ سکولار و تجربه‌گرایِ نسبی‌انگار.


جریان روشن‌فکری در ایران تقریباً در مواقع بسیاری «دوزیست» بوده است. یعنی هم از ظرفیت‌ها و امکانات حکومت قاجار بهره می‌برده و هم بحث تغییر ساختار و تغییر رویکردها را پیگیری می‌کرده است. البته زمانی تلاش کردند که شاه را با خودشان همراه کنند. برای همین هم سفرهای شاه به اروپا را تدارک می‌دیدند که طی همین سفر‌ها امتیازاتی هم واگذار می‌شد. لذا یک پیوندی بین جامعه‌ی ایرانی با آن‌چه اصطلاحاً در غرب به‌ عنوان سرمایه‌داری شکل گرفته بود، از طریق اقتصاد برقرار می‌شد که مبنای برخی تحولات نیز بود. بعد هم سعی داشتند با استفاده از همین روش، قوانین را تغییر دهند. مثلاً وقتی فردی نظیر سپهسالار به‌ عنوان صدر اعظم ایران در رأس کار قرار می‌گیرد، فضا را برای خیلی‌ها باز می‌کند تا بتوانند زمینه‌ی بسیاری از تحولات را در ایران فراهم سازند. آن‌ها در حاکمیت نفوذ داشتند و از نفوذشان استفاده می‌‌کردند تا هم شبکه‌ی خودشان را گسترش دهند و هم بتوانند شاه و بخش‌های تصمیم‌ساز حاکمیت را با خود همراه کنند و در تصمیم‌گیری‌ها تأثیر بگذارند.

اگر در بین بخشی از روشن‌فکران ما واکاوی انجام شود، به‌ نظر می‌رسد که اثر شیفتگی نسبت به غرب شاید به‌ خاطر عدم شناختِ ذات استعمار بوده است، زیرا گمان می‌کردند اگر به آن‌ها امتیازات بدهیم، آن‌ها هم برای بازسازی و بهسازی به ایران خواهند آمد و بالاخره یک نوع آبادانی نصیب کشور خواهد شد. شاید مثلا به ‌طور طبیعی ناصرالدین شاه هیچ‌وقت به‌ سمت امضای امتیاز رویتر نمی‌رفت، ولی وقتی به شاه وانمود ‌کردند که اگر می‌خواهید در ایران پیشرفت اتفاق بیفتد، پس باید این کارها را بکنید، او هم امضا ‌کرد. وقتی شاه اظهار تمایل می‌کرد برای آمدن اروپایی‌ها، آن‌ها می‌گفتند که شاه باید انگیزه داشته باشد و او هم انگیزه را با دادن امتیازی مثل قرارداد رویتر فراهم می‌کرد. کل دنیا به‌ خاطر این اقدام شاه تعجب ‌کرد؛ از خود انگلیسی‌ها که این امتیاز را گرفته بودند تا فرانسوی‌ها و دیگران همه تعجب می‌کردند که چگونه می‌شود کشوری امکانات و ظرفیت‌های خود را این‌چنین در اختیار بیگانه قرار دهد؟!در تقی‌زاده تحصیلات دینی داشته است و خود او هم ابتدا تحصیلات دینی کرد، منتها در همان ابتدای راه برای او دو اتفاق ‌افتاد؛ یکی این که از چهارده سالگی به مطالعات علمی مخصوصاً‌ به ریاضیات علاقه‌مند شد و دیگر این که کاملاً تحت تأثیر منابع و آراء "شیخیه" قرار ‌گرفت. شیخیه با روحانیت تضاد جدی‌ و اصولی دارد و می‌توانیم بگوییم آن جناح افراطی اخباریون در ایران در تداوم حیات خودش به شیخیه می‌رسد. البته خود شیخیه هم دسته‌بندی دارد. مثلا شیخیه‌ی کرمان یا شیخیه‌ی تبریز که این‌ها تفاوت‌هایی با هم داشتند. تقی‌زاده به آموزه‌های فرقه‌ی شیخیه متمایل ‌شد و حتی این قضیه را که او روحانی بوده، اما از کسوت روحانیت خارج ‌شد، باید در چهارچوب تفکرات شیخی‌گری دید. بنابراین روحانیِ اصولی نبود. مثلاً‌ شیخ علی زنجانی جزو روحانیون اصولی بود که دچار اعوجاج و انحراف شد.


تقی‌زاده تقریباً تا نوزده سالگی تمایل به علوم طبیعی،‌ گرایش به شیخی‌گری و نقد نسبت به جامعه‌ی دینی و روحانیت شیعی را دارد و در ۲۱ سالگی با انقلاب مشروطیت در ایران مواجه می‌شود. این‌جا او کاملاً‌ تحت تأثیر افکار میرزا ملکم خان، باورهای غربی پیدا می‌کند و همانند ملکم خان معتقد به اقتباس از غرب می‌شود و این که آموزه‌های دینی و آموزه‌های فرهنگی برخاسته از مبانی دینی در ایران مانع از پیشرفت و ترقی است و ‌باید آن‌ها را حذف کرد. از همان مقطع هم گرایش جدی به سیاست‌های انگلستان در ایران پیدا می‌کند و فکر می‌کند انگلستان می‌تواند گره‌گشای مشکلات ایرانی‌ها باشد. اعتماد به غرب و انگلیسی‌ها شاید خوش‌بینانه‌ترین تحلیل و تفسیری است که می‌شود از تقی‌زاده داشت. البته هر چه می‌گذرد، به‌ نظر می‌رسد این اعتماد جنبه‌ی شخصی هم پیدا می‌کند و فقط بحث فکری نیست. فراماسون شدن، برقراری مناسبات ویژه‌ با سفارت انگلستان، مخصوصاً‌ در ماجرای مشروطه‌ی اول و دوم، نقش‌آفرینی در حاکمیت پهلوی اول و کمک به تثبیت رژیم او در ایران حکایت از جنبه‌های شخصی تقی‌زاده دارد. مثلاً‌ در ماجرای به توپ بستن مجلس که اتفاقاً مقصر اصلی این ماجرا خود تقی‌زاده و باند او بودند، به محض این که این اتفاق می‌افتد، این‌ها به سفارت انگلیس مراجعه می‌‌کنند و انگلیسی‌ها آن‌ها را کاملاً‌ تحت پوشش و حمایت قرار می‌دهند و از ایران خارج می‌کنند.


تقی‌زاده‌های جدید و امروزی درواقع شکل نوین و احیاشده‌ی تفکرات میرزا ملکم خان و تقی‌زاده هستند. در آن مقطع ایران را قابل پیشرفت و توسعه بر اساس تفکر ملی و بومی نمی‌دانستند و معتقد بودند که ما باید در نظام بین‌الملل ادغام شویم. در این ادغام شما عملاً هویت ملی خودتان را از دست می‌دادید. یا مثلا در دوره‌ی رضاخان به جوانان، زنان و مردان ما آموزش سلام علیک و معاشرت بر اساس فرهنگ غربی می‌دادند و در این زمینه جزوه و کتاب هم منتشر می‌کردند. همه‌ی این‌ها هم بر اساس سبک زندگی و الگوی غربی‌ بود. عملاً نیز این جریان امروزی  بازسازی‌شده‌ی همان جریانی است که در حوزه‌ی آموزش‌وپرورش به ‌سمت ۲۰۳۰ و در حوزه‌ی حقوق زنان به ‌سمت تفکرات فمنیستی و در حوزه‌ی فرقه‌های ضاله به‌ سمت تبلیغ و ترویج تفکرات آن‌ها می‌رود.

در سال‌های دولت اصلاحات، آقای خاتمی بحث مذاکرات با اروپایی‌ها را آغاز کرده بود که گفت‌وگویی همه‌جانبه بود. آغاز این گفت‌وگوها بر سر مسائل اقتصادی و گشایش‌های آن و رابطه‌ی تکنولوژیک بود. یکی از نشریات معروف آن دوره که سردبیرش می‌توانم بگویم از تقی‌زاده‌ها بدتر است، به اروپایی‌ها خط داد و گفت تا زمانی که با ایران در زمینه‌های فرهنگی و سیاسی به توافق نرسیدید، توافق اقتصادی و تکنولوژیک را عملیاتی و اجرا نکنید. به این معنی که ما ‌باید به ‌سمت اجرایی و عملیاتی کردن اصول مدرنیته در حوزه‌های سیاسی و فرهنگی برویم. حتی به دولتی که خودشان جزو آن دولت بودند و با آن همراهی داشتند هم رحم نمی‌کردند و همان ‌طور که می‌دانید، این اتفاق افتاد و این‌ها به این اصول تن دادند. مثلاً‌ به سند ۲۰۳۰ یا به خیلی از مسائل مورد نظر غربی‌ها در حوزه‌های حقوقی، قضائی، اجتماعی و فرهنگی تن دادند؛ شبیه همین پیش‌شرط‌هایی که امروزه امثال پمپئو و ترامپ برای مذاکره با ایران می‌گذارند.


آقای «دکتر موسی حقانی»، مورخ، استاد دانشگاه و رئیس مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر

  • .......

 تاریخ گواه آن است که انگلیسی‌ها همواره با دستاویز قرار دادن مسائل مذهبی سعی در نشر تفرقه در میان مسلمانان داشته اند. دامن زدن به اختلافات بین شیعه و سنی و ایجاد گروه‌هایی برای گمراه کردن مسلمانان بخشی از سناریوی آنها برای تفکیک و تجزیه امت اسلامی بوده است.

اما این مهم محدود به تفرقه افکنی بین شیعیان و اهل تسنن نمی‌شود، به نحوی که در یکی دو دهه اخیر شاهد آن بودیم که جریانی که امروز به عنوان شیعه انگلیسی شناخته می‌شود دست پرورده دستگاه‌های جاسوسی همین کشور است.

این مسئله آنجا ابعاد مهم تری به خود می‌گیرد که در سالهای اخیر دشمنان جمهوری اسلامی تلاش کرده اند از هر جریان و گروه رادیکال، برای ضربه زدن به ایران استفاده کنند. تعبیر کشاندن جنگ به داخل ایران که از سوی بن سلمان مطرح شد به طور واضح ذیل چشم‌اندازی آمریکایی ـ صهیونستی و انگلیسی برای ایران ارائه شده است.

** ماجرای شهادت امام جمعه کازرون

در همین راستا چندی پیش خبری عجیب رسانه‌های داخلی و فضای مجازی را به خود مشغول کرد.حجت الاسلام خرسند امام جمعه شهرستان کازرون در حین بازگشت از مراسم احیا از سوی فردی با ضربات متعدد چاقو مورد اصابت قرار می‌گیرد و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت می‌رسد.

قاتل او فردی به نام حمیدرضا درخشنده بود که از همان ابتدا به قتل اعتراف کرده بود اما درباره انگیزه‌های قتل اطلاعات ضد و نقیض بسیاری مطرح شد که در ادامه با واکاوی‌های صورت گرفته ماجرا شکل روشن تری به خود گرفت.

گفته می‌شود درخشنده که در زمان ارتکاب قتل و به شهادت رساندن حجت الاسلام خرسند لباس تعزیه به تن داشته است، تحت تاثیر یکی از جریان‌های مدعی مهدویت قرار گرفته واین اقدام را انجام داده است.

شهید حجت الاسلام خرسند

** احمد الحسن کیست؟

جریان منتسب به فردی که خود را احمد الحسن الیمانی می‌خواند و پا را فراتر از ادعای یمانی بودن گذاشته و کار را به جایی رسانده است که خود را فرزند امام زمان و حتی مدعی امامت معرفی می‌کند.

احمد الحسن که در مورد ادعای سیادت او شک و شبهه‌های جدی مطرح است با حمایت بازماندگان حزب بعث و برخی عناصر جاسوسی غربی در دوره پس از سرنگونی صدام خود را مطرح کرد و به ترویج افکار گمراه کننده خود پرداخت.

معاون اسبق گاطع «شیخ حیدر المنشداوی» ملقب به «ابن ابو فعل» بود، المنشداوی در زمان زمامداری صدام برای تبلیغ به ایران سفر کرد که بعد از ورود به ایران دستگیرشده و به مدت ۶ ماه زندانی شد.نام اصلی او احمد اسماعیل گاطع در سال ۱۹۶۸ در روستای همبوشی در منطقه هویر از توابع شهرستان زبیر از استان بصره متولد شد و توانست فارغ‌التحصیل دانشکده مهندسی نجف در سال ۱۳۷۸ شود، بعد از ارتباط با دستگاه جاسوسی عراق وارد حوزه علمیه شده که البته پس از دو سال تحصیل در حوزه علمیه شهید سید محمد صدر از این مدرسه اخراج شد. در این خصوص گفته می‌شود که «شیخ کاظم العقیلی» مسئولیت شاخه نظامی و فردی به نام «عبدالرحیم ابومعاذ» مرشد معنوی این فرقه است.

معاون اسبق گاطع «شیخ حیدر المنشداوی» ملقب به «ابن ابو فعل» بود، المنشداوی در زمان زمامداری صدام برای تبلیغ به ایران سفر کرد که بعد از ورود به ایران دستگیرشده و به مدت ۶ ماه زندانی شد.

پیروان این فرد خود را «انصار امام مهدی» می‌نامند و فعالیتشان را با استفاده از فضای مجازی و اینترنت، ساخت برنامه‌های تبلیغاتی مانند مستند «ظهور کرده»، چاپ کتاب و جزوات توسط انتشارات وابسته به جریان احمدحسن با نام «اصدارات الامام المهدی»، تبلیغ چهره به چهره در محافل عمومی اعم از مدارس، خیابان و دانشگاه‌ها، شرکت در نمایشگاه‌های کتاب فرانکفورت و بغداد در سال ۲۰۱۲، تأسیس رادیو، چاپ ماهنامه صراط مستقیم و هفته‌نامه منجی (به صورت الکترونیکی) انجام می‌دهند.

تصویر احمد اسماعیل بصری که مورد تأیید اقوام وعشیره وی قرار گرفته است

** سیر رشد و دگرگونی ادعاهای احمد الحسن

احمد الحسن اما ادعا دارد که همان سید یمانی است که در باور شیعه به عنوان یکی از علائم قطعی و زمینه‌ساز اصلی ظهور امام زمان(عج) پیش از ظهور قیام می‌کند. از سوی دیگر او خود را با چهار واسطه از اولاد امام زمان(عج) می‌داند. همچنین این شخص مدعی است که بعد از حکومت امام عصر (عج) اولین مهدیین از نسل اوست که پس از شهادت حضرت مهدی (عج) حکومت را به دست خواهد گرفت.  

علاوه بر این، او در بیانیه‌ای خود را داناترین مردم به قرآن و تورات و انجیل معرفی می‌کند و علمای ادیان را به مناظره و مباهله دعوت می‌کند.

احمد الحسن از رؤیت امام در خواب به رؤیت امام در بیداری و از آن به بابیت امام که نوعی دیگر از یمانی بودن است، رسیده و به تازگی مبلغان این جریان چهره‌ای از احمد الحسن معرفی می کنند که کاملا مطابق با امام زمان (عج) است. یعنی به مرور زمان، شبیه جریان بهائیت در حال انتقال کارکردهای امام زمان (عج) به احمد الحسن هستند.

او مانند سایر مدعیان به طرح تدریجی ادعاهای خود پرداخت تا نوعی به واسطه مخاطبنش پس زده نشود.

اسماعیل گاطع سلسله ادعاهای کذب زیادی داشته اما یکی از جالب‌ترین آن ها ادعای ظهورش و سپس به دوران غیبت رفتنش است؛ شروع دورانی که دیگرکسی او را نمی‌بیند و همه می‌بایست از طریق نزدیکانش با وی ارتباط داشته باشند.

تصویری از احمد اسماعیل بصری ، در  هنگام تحصیل در دانشکده مهندسی بصره

 گفته می‌شود در حال حاضر اسماعیل گاطع به شکل مداوم در کشورهای جنوبی خلیج‌فارس در سفر بوده و بیشتر در امارات و قطر حضور دارد.

** نکاتی در باب دروغین بودن ادعاهای احمد الحسن

یک) همانگونه که پیشتر ذکر شد این شخصا ابدا از بنی هاشم نیست که بخواهد ادعای سیادت داشته باشد و استفاده عمامه سیاه و سید خواندن خود از باب دروغ‌گویی و فریب دیگران، از نظر شرعی فعلی حرام است.

دو) در فیلمی که سال ها پیش از او منتشر شده او به کرات دچار اشتباهات نحوی و صرفی می‌شود که نشانگر عدم سنخیت سواد او با ادعاهایش است.

 سه) احمد اسماعیل گاطع از یک سو ادّعای فرزندی امام زمان (عج) را مطرح می‌کند و از سوی دیگر، ادّعا دارد که برای اولین بار امام زمان (عج) را در عالم خواب و سپس در ماه شعبان ۱۴۲۰ ق (۱۳۷۸ ش) امام زمان را برای دومین بار در بیداری دیده است، یعنی در آن زمان که بیش از ۲۵ سال از عمر او گذشته است. درحالی که منطقا امکان ندارد فرزند امام زمان (عج) تا آن سن ایشان را رویت نکرده باشد.

 چهار) وی با وجود ادّعای فرزندی امام زمان (عج) خود را احمد بن الحسن می‌نامد؛ در حالی که می‌بایست خود را «احمد بن محمد» می‌نامید؛ چون نام امام زمان، حسن نیست؛ بلکه حسن، نام پدر امام زمان است.

پنچ) احمد الحسن خود را یمانی می‌داند و روایاتی را که درباره خروج یمانی صادر شده است، بر خود منطبق می‌داند؛ در حالی که در روایات آمده است: یمانی، خراسانی و سفیانی در یک سال و یک ماه و یک روز خروج می‌کنند و پس از چند ماه، در همان سال، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم قیام می‌کند.

شش) وی در عین این که خود را فرزند امام زمان و سید هاشمی می‌داند، خود را یمانی نامیده است؛ در حالی که دو عنوان «یمانی» و «هاشمی» آن هم برای کسی که اهل عراق است، قابل جمع نیست.

هفت) این شخص به خواب‌های خودش و خواب های دیگران استناد می‌کند؛ در حالی که خواب در مسائل شرعی و عقیدتی برای دیگران هیچ گونه حجیّت و اعتباری ندارد.

هشت) استناد دیگر او به پیش‌بینی وقوع حوادث آینده، مثل سقوط صدام هم مضحک است؛ زیرا این پیش‌گویی توسط هر آدم آگاه به مسایل سیاسی امکان پذیر بود.

 نه) آمادگی برای مناظره و مباهله با علمای شیعه، سنی، یهودی و نصرانی هم صرف ادّعا است و هیچ چیزی را ثابت نمی کند. بله؛ اگر مناظره و مباهله صورت گرفت و طرف مقابل که دارای صلاحیت علمی باشد، محکوم شد یا عذاب الهی بر او نازل گردید، قابل استناد است؛ در حالی که این اتفاق برای مخالفان جریان یمانی پیش نیامده است.

ده) درباره استناد جریان یمانی به احادیث که قبل از این مفصّلاً توضیح داده شد که احادیث مورد ادّعا، به مدّعای او ربطی ندارد. چون احادیث می‌گوید: «مهدیین بعد از ظهور و وفات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌آیند، نه قبل از او»؛ در حالی که مدعی جریان یمانی می‌گوید: «من الآن وصیّ امام زمان هستم». معلوم است که وصی باید بعد از مرگ مُوصی وارد عمل شود، نه در حال حیات مُوصی و قبل از مرگ او.

** ستیز با حوزه در دستور کار احمد الحسنی‌ها

از جمله مسائلی که او مطرح می‌کند لزوم مقابله با حوزه علمیه است که به زعم وی و به نقل آنچه سخنان امام زمان می‌خواند به انحرافات عملی و مالی دچار شده است.

پس از این‌که این فرد ادعای خود را در عراق علنی کرد و با کمک گروهی از پیروانش جزوات و کتاب‌هایی منتشر نمود، برای گرفتن بیعت از مراجع تقلید و علمای عراق اقدام کرد. علما و بزرگان حوزه پس از بررسی ادعاهای این فرد، مخالفت خود را با این جریان اعلام نموده و کتاب‌های متعددی در بیان انحرافات و رد ادعای او منتشر کردند.

از این‌رو، احمدالحسن به تخریب چهره آنان همت گماشت و حتی عالمی بزرگ مانند آیت‌الله سیستانی که زعامت شیعیان را به عهده دارد و با تدبیر و در نظر گرفتن مصالح امت اسلام و تشیع، به اداره اوضاع آشفته و پر از آشوب شیعیان عراق مشغول است را عالم آمریکایی معرفی کرد!

او همچنین در جمادی الثانی ۱۴۲۴ قمری در پیامی مدعی می‌شود که من انتظار یاری علمای دین را ندارم. زیرا بسیاری از آنان با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با لسان و سنان خواهند جنگید؛ چون با ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بساط مرجعیت آنان درهم پیچیده می‌شود. به گفتة او مقصود از اوثان و اصنام (بت‌ها) همان علما هستند.

این جا دقیقا همان نقطه ای است که می‌توان آن را از جمله انحرافاتی دانست که برخی افراد از جمله قاتل امام جمعه کازرون را به ارتکاب چنین جنایتی ترغیب می‌کند.

** فعالیت‌ها و اقدامات مسلحانه الحسنی‌ها در عراق

واقعیت آن است که جریان‌های از این دست با سوء استفاده از احساسات پرشور مذهبی جوان‌ها و میان سالان آنها را به عنوان مخاطب هدف خود در نظر می‌گیرند و به ترویج افکاری می‌پردازند که هیچ سنخیتی با فکر و اندیشه مهدویت ندارد.

البته اقدامات جریان احمد الحسن به نشر و ترویج افکار خود محدود نمی‌شود و ما مشاهده می‌کنیم که آنها در سال ۱۴۲۸ حمله ای مسلحانه را در نجف اشرف ترتیب می‌دهند که البته با مداخله نیروهای امنیتی از وقوع یک فاجعه جلوگیری می شود اما در آن حادثه ۱۴۳ نفر از نیروهای نظامی عراق شهید شده و ۲۰۰ نفر از پیروان احمد الحسن کشته می‌شوند. شمار بسیاری نیز در پی این واقعه دستگیر می‌شوند.

یاران احمد الحسن در سال ۲۰۰۸ در نواحی بصره و ناصریه نیز با پلیس عراق درگیر شدند که این درگیری‌ها صدها کشته و مجروح به جا گذاشت. پس از این اتفاقات احمد الحسن ناپدید و حامیانش ضمن ادامه دادن تبلیغ برای وی هم‌زمان سعی کردند با نوشتن کتبی در تأیید او مبارزه را به عرصه کلامی بکشانند و ادعاهای وی را زنده نگه دارند.

احمدالحسن در تظاهرات‌ سال ۲۰۱۶ و ۲۰۱۸ که با ادعای مقابله با فساد انجام می‌شد طرفداران خود را برانگیخت تا دولت مشروع عراق را با چالش مواجه کند. تا جاییکه برخی رسانه‌ها او را یکی از اصلی‌ترین رهبران تظاهرات بصره در سال ۲۰۱۸ برشمردند. در همین حال برخی رسانه‌های ایرانی، جریان یمانی را مسئول به آتش کشیدن کنسولگری ایران در بصره معرفی کردند که طبیعتا از سودی دفتر احمدالحسن تکذیب شد.

آتش سوزی کنسولگری ایران در بصره

** فعالیت جریان احمد الحسن در ایران

از حدود ده سال پیش این جریان وارد ایران شد و به صورت زیرزمینی تلاش به نفوذ کرد. استان‌هایی از قبیل خوزستان، خراسان و قم به عنوان اهداف تبلیغی این گروه ضاله معرفی شده است.

جریان احمد الحسن علاوه برایجاد تنش‌هایی در قم، مشهد و اصفهان درگیری‌هایی را در تربت حیدریه ایجاد کردند که منجر به دستگیری حدود پنجاه نفر از آنان شد.

آنها در ادامه با تجمع در برابر دادگاه انقلاب ترتب حیدریه به اغتشاشاتی دامن زدند که مشکلاتی را برای شهروندان این شهر ایجاد کرد.

** سهم فرقه‌های نوظهور در ایجاد تنش در ایران

پیشتر تاکید شد که دستگاه‌های جاسوسی غرب به ویژه انگلیس در پرونده‌های مذهبی تلاش ویژه ای را صورت می‌دهند تا کشورمان را عرصه گاه فعالیت گروه‌های ضاله کنند. آنها همچنین تلاش دارند با تقویت این گروه‌ها علاوه بر تاثیرگذاری در جنگ نرم، ایران اسلامی را گریبانگیر مشکلات داخلی کنند.

حوادث خیابان پاسداران و درگیریی‌هایی که برخی از دراویش گنابادی با نیروهای پلیس داشتند نمونه ای دیگر از این فعالیت انگلیسی‌ها است. درگیری‌هایی که به شهادت سه مامور ناجا و دو بسیجی منجر و به حادثه ای برای بهره برداری رسانه‌های بیگانه تبدیل شد.

** اهمیت حوزه‌های قم و نجف در مقابله با جریان‌های نوظهور

هوشیاری دستگاه‌های اجرایی کشور و همچنین مراکز فرهنگی از قبیل حوزه های علمیه برای مقابله نرم با این چالش باید در اولویت قرار گیرد. در صورتی که به صورت اصولی به ادعاهای جریان‌هایی از قبیل احمد الحسنی پاسخ داده شود و دروغ‌های آنان را برای جامعه برملا کرد کمتر کسی پیدا می‌شود که به سمت آنها گرایش پیدا کند.

انگلیسی‌ها همانطور که همه ظرفیت‌های خود را معطوف تاسیس بابیت و بهائیت در ایران و وهابیت در عربستان سعودی کردند اینک به دنبال آن هستند تا عراق را به عنوان کشوری که توانسته فتنه داعش را شکست دهد درگیر مسائل اینچنینی کند.

 تضعیف حوزه‌های علمیه نجف اشرف و قم مقدسه برنامه اصلی دشمنان تشییع است چرا که به خوبی از تاثیر گذاری آنها به ویژه در بحران‌های اخیر در سوریه و عراق پی برده اند و اینک تلاش می‌شود که حمایت مضاعفی از جریان احمد الحسن صورت بپذیرد در این میان این دو حوزه علمیه که همواره مدافع تشیع بوده اند می‌توانند نقش بسزایی را ایفا کنند.

  • .......

اشاره: فرهنگ یکی از مهمترین ارکان جامعه است که کم توجهی و یا بی توجهی به آن ضربات جبران ناپذیری را در پی خواهد داشت. ادبیات رهبرمعظم انقلابی در کارزار فرهنگی در سه دهه اخیر با رویکرد آرایش جنگی است که این، خود نشان دهنده اهمیت موضوع فرهنگ در جامعه است.

خبرنگار فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا در گفت و گو با حجت الاسلام سیدمحمدحسین هاشمیان به بحث درباره تعابیر مختلف فرهنگی در زبان رهبر معظم انقلاب اسلامی و همچنین مبحث سیاستگذاری فرهنگی پرداخته است. وی عضو هیأت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام و مدیر گروه مدیریت راهبردی فرهنگ این دانشگاه است. حاصل گفت و گو با این استاد حوزه و دانشگاه را در زیر می خوانید:

ولنگاری فرهنگی

رسا ـ ولنگاری فرهنگی یعنی چه؟

حضرت آقا در سال های اخیر تعابیر مختلفی را برای اینکه نشان دهند چقدر نظام فرهنگی کشور با چالش های جدی روبرو هست استفاده کردند. بعضی وقت ها این تعابیر دلالت بر تهدید بیرونی داشته باشد مثل تعبیر شبیخون فرهنگی، تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی. برخی وقت ها جنبه تذکر نسبت به چالش ها بیشتر ناظر به درون نظام فرهنگی کشور است. مثل زمانی که بحث بر سر همین مساله ولنگاری فرهنگی یا اباحی گری فرهنگی یا یک نوع تصاحب نابه جا در امور فرهنگی است، اینها را ناظر به درون نظام فرهنگی فرمودند.

آنچه که هست، نظام فرهنگی در کشور ما در درون خودش با ضعف های بسیار جدی روبرو است که حضرت آقا در سال های اخیر سعی می کنند تذکر دهند. در بیرون هم متاسفانه تهدیدات جدی در حوزه فرهنگ را نشانه می رود که در قالب آن تعابیر به کار می رود. اما مدلول این بیان چه هست؟

 در حقیقت ولنگاری فرهنگی را می توانیم اینگونه تشریح کنیم که در نظام فرهنگی کشور در سطح رفتارهای مدیریتی ما یک الگو و یک نظام متقن برآمده از مبانی دینی مان در خیلی از بخش ها برای مدیریت فرهنگی کشور مشاهده نمی شود و نتیجه آن سبب شده است که در سطح رفتارهای فردی و اجتماعی در عرصه فرهنگ شاهد بروز آن هستیم، رفتارهایی را ببینیم که متاسفانه با رفتارهای مطلوب و تراز از منظر مبانی اسلامی و انقلابی ما فاصله جدی داشته باشد.

 لذا می توانیم یک چنین تعریفی را از ولنگاری فرهنگی ارائه بدهیم که اولا در سطح مدیریتی ما مدیریت مطلوبی در حوزه فرهنگ نداریم و دوما در سطح رفتارهای فردی و اجتماعی مان این رفتار و همینطور اخلاقیات و نظام ارزشی حاکم بر فرهنگ جامعه و همینطور نظام اعتقادات و مبانی که حاکم بر جامعه هست با سطح تراز فرهنگی مطلوب ما فاصله دارد.

چرا که اگر فرهنگ را مبتنی بر همان الگوی سه لایه ای مطرح معروف که عبارت است لایه اعتقادات و باورها، لایه ارزش ها و اخلاقیات و همینطور لایه رفتارها تعریف کنیم وقتی اشاره به ولنگاری فرهنگی می شود یعنی ما در هرسه لایه با آن سطح مطلوبمان از منظر اسلامی فاصله جدی داریم.

رسا ـ آیا این مساله را قبول دارید که در عرصه فرهنگ شاهد ولنگاری هستیم؟ این مساله متوجه چه نکته ای است؟ سیاستگذاری یا اجرا؟

در حقیقت نظام مدیریتی کشور نظامی است که خروجی اش متاسفانه یک خروجی قابل قبولی نبوده و سبب شده است که در سطح جامعه امروز شاهد ولنگاری فرهنگی باشیم. حالا اگر بخواهیم از منظر سیاستگذاری تحلیل کنیم در هر سه بخش مدیریتی ما که یک بخش آن تدوین سیاست ها و خط مشی ها و راهبردهای مطلوب و مساله شناسی به هنگام نسبت به مسائل فرهنگی است و قبل از آن، رصد دقیق نسبت به مسائل فرهنگی و چالش ها و بحران ها قطعا ما با مشکل روبرو هستیم تا بیاییم برسیم به حوزه اجرا که خوب در حوزه اجرا حقیقتا ساختارها و نهادهایی که در کشور ما هستند خیلی وقت ها از عهده وظایف خودشان برنمی آیند و یا اگر یک دستگاهی به صورت انفرادی کار را درست انجام دهد در فعالیت هایی که نیازمند یک کار مشترک میان دستگاهی و میان سازمانی هستیم باز با مشکلات جدی روبرو هستیم.

حتی صرفا دستگاه ها را لحاظ نکنیم در حوزه اجرای برنامه ها و راهبردها ما متاسفانه در سال های اخیر خیلی از ظرفیت های مردمی و جبهه فرهنگی مردمی انقلاب اسلامی غفلت کرده ایم و هرجایی که این ظرفیت های مردمی فعال شده است ما از خیرات و برکاتش بهره مند شدیم.

حقیقتا یکی از دلایل این هست که آن طور که بایسته و شایسته است فعالان سازمانی در حوزه اجرا در برنامه های فرهنگی خیلی جدی گرفته نمی شود. این که آقا فرمودند اینکه نیازمند آتش به اختیار هستیم و فرمان آن را صادر می کنند تا حدودی یکی از دلایلش این است که در خیلی از جاها، نهادها و سازمان های فرهنگی ما در گیر و دار بروکراسی های اداری گرفتار شدند و نمی توانند ماموریت های خودشان را به نحو احسن انجام بدهند.

همینطور در حوزه سوم که حوزه ارزیابی باشد. باز در حوزه ارزیابی و نظارت هم آن طور که شایسته و بایسته است واقعا ما نمی آییم بررسی کنیم این برنامه هایی که با صرف هزینه هایی از بیت المال انجام شد چه دستاوردهایی داشت و اشکالاتش کجا بود؟

 احیانا اگر نیازمند اصلاحاتی هستند انجام بشود و نیازمند کسب تجربه از برخی از برنامه های اجرا شده هستیم که ما این کار را انجام بدهیم. این ضعفی هستیم که ما متاسفانه در حوزه سیاستگذاری شاهد آنیم.

رسا ـ آتش به اختیار یک واژه نظامی است چرا حضرت آقا از این واژه استفاده کردند؟

به اعتقاد من حضرت آقا در سال های اخیر تماما عرصه فرهنگ در چارچوب استعاره های جنگی و نظامی می نگرند. از تعبیری که ایشان در دهه 70 داشتند با نام تهاجم فرهنگی که بعد شد ناتوی فرهنگی. خوب این ها تعابیر جنگی هست و ما حقیقتا در جنگ نرم قرار داریم و این جنگ، جنگ واقعی است ولی در لایه های پنهان و اقتضائات خاص خودش را دارد و فعالان خاص خود و کنشگران و بازیگران خاص خود را دارد.

 لیکن ادبیات جنگی و رزمی همانطور که در جنگ سخت به کار برده می شود در جنگ نرم هم این ادبیات الان بازتولید می شود مانند آتش به اختیار.

در اینجا این تعبیر به این معنا است که خیلی از فعالان و کنشگران فرهنگی امروز نمی توانند معطل بمانند تا در حوزه فرهنگ یک سازمانی بیاید و سازماندهی کند و به فعالیت هایشان جهت بدهد، نه. تا بخواهد این اتفاق در قالب این بروکراسی های کُند سازمان های فرهنگی رقم بخورد چه بسا ما آسیب ها و لطمات جدی از تهاجم فرهنگی دشمن ببینیم. مخصوصا در عرصه فضای مجازی.

خوب این تعبیر به این معناست که عمل به آیه شریفه «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى» این که واقعا هرکسی البته با بصیرت و با درک به هنگام و صحیح از شرایط زمانی و مکانی و تکلیفش وارد صحنه شود و تکلیف خود را برای کسب رضای الهی انجام بدهد این تعبیر می شود آتش به اختیار. فلذا این تعبیر حقیقتا در فضای امروز که جنگ نرم در بخش فرهنگ حاکم است کاملا تعریف به جا و متقنی است.

رسا ـ علیرغم وجود نهادهای مختلف عریض و طویل در عرصه فرهنگ از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان رکن اصلی سیاستگذاری فرهنگی وزارت ارشاد و... چرا باید وضعیت فرهنگی ما به گونه ای باشد که از رهبرمعظم انقلاب این تعبیر را به کار ببرند. نظر شما چیست؟

اولا اینکه ما فکر کنیم تنها کنشگران و موثرین در عرصه فرهنگی کشور نهادهای رسمی، دولتی و حاکمیتی هستند این تلقی درستی نیست و به هر ترتیب ما نباید سیاستگذاری و مدیریت فرهنگی کشور را تماما یک امر حاکمیتی بدانیم بلکه بخش های مختلف می توانند نقش آفرین باشند؛ اما خوب این در سال های اخیر به هر تقدیر از کارآمدی نهادهای رسمی و حاکمیتی و دولتی در عرصه سیاستگذاری فرهنگ کاسته شده است.

یکی از دلایلش این است که خیلی وقت ها این نهادها در گیر و دار بروکراسی های اداری، در گیر و دار قبض و بسط های منابع مالی و بودجه هایی می شوند. در سال های اخیر مخصوصا به جهت تحریم ها این ها دستخوش برخی اتفاقات شده است.

خیلی وقت در گیر ودار  مباحث سیاسی، ظرفیت های این نهادها به حاشیه رانده می شود و به جای اینکه بیایند ماموریت های اصلی و ذاتی شان را انجام بدهند در گیر و دار مباحث سیاسی قرار می گیرند و حواشی که پیش می آید، انرژی و ظرفیت ها را متاسفانه هدر می دهد. فلذا حضرت آقا اینکه می فرمایند جبهه فرهنگی متشکل از جوانان مومن حزب اللهی امروز به میدان بیایند یکی از دلایلش این است که بتواند این خلا و ضعف را پوشش بدهد.

رسا ـ یکی از موضوعاتی که دغدغه بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران عرصه فرهنگ هست این است که ما در عرصه فرهنگی و تبلیغی شناخت درستی از مسائل فرهنگی نداریم و به همین دلیل سیاستگذاری های ما نیز ناظر به نیاز و خلاها نیست. تحلیل شما و راهکارتان چیست؟

خوب ما در عرصه سیاستگذاری فرهنگ یک موضوع بسیار مهم داریم و آن عبارت است از فهم صحیح و به هنگام از مسائل فرهنگی. ما حقیقتا بتوانیم اولا مساله را درست بفهمیم یعنی مساله اصلی را با فرعی خلط نکنیم. ریشه را از عارضه، علت را از معلول بتوانیم تفکیک قائل شویم. مساله اولویت دار را از مساله کم اهمیت تفکیک قائل شویم.

 متاسفانه ما این خلا را داریم. شاید دلیلش این باشد که ما یک نظریه فرهنگی متقنی نداریم که مبتنی بر آن بتوانیم مسائل فرهنگی کشور را طبقه بندی کنیم. مسائل اصلی را از فرعی جدا کنیم و مسائل ریشه ای را از عارضی تفکیک کنیم.

بنابر این یک وقت هایی می بینیم در نظام مدیریت و سیاستگذاری فرهنگی یک مساله دست چندم فرعی چه میزان از وقت و منابع کشور را صرف خودش می کند مثل مساله حضور زنان در ورزشگاه ها.

در حالی که مسائل بسیار مهمی در حوزه زن و خانواده داریم که معطل باقی مانده است، لیکن یک مساله ای که از طریق رسانه ها به آن دامن زده می شود این است که مساله فرعی برجسته می شود. مستحضرید یکی از نظریات حوزه رسانه نظریه برجسته سازی است.

یعنی رسانه ها می آیند از طریق برجسته کردن برخی موضوعات اجتماعی آنها را در افکار عمومی به عنوان یک مساله اصلی مطرح می کنند و نظام سیاستگذاری فرهنگی نمی تواند نسبت به این مساله بی تفاوت باشد و درگیر این مساله می شود.

بعضی وقت ها ممکن است برخی جریانات سیاسی برای اینکه توجهات را از مسائل اصلی که ظرفیت و توان حلش را ندارند به سمت مسائل فرعی و حاشیه ای بکشانند خودشان به این مسائل دامن می زنند یعنی از عمد دنبال می کنند تا از طریق رسانه ها مسائل کاذب را در سطح جامعه برجسته کنند.

خوب این یکی از چالش های کشور ما هست. یعنی ما امروز مسائل اصلی مان که تعدادش شاید از انگشتان یک دست بیشتر نباشد در حوزه مثلا مسائل فرهنگی خانواده، معطل می ماند و مسائل بسیار حاشیه ای و فرعی جزو مسائل اصلی می شود که دغدغه نه فقط افکار عمومی بلکه متاسفانه خیلی وقت ها نخبگان جامعه می شود.

یکی از چالش های ما این است که ما مسائلمان را درست تشخیص نمی دهیم و دومین بحثمان این است که مسائل را بهنگام، تشخیص نمی دهیم یعنی حقیقتا خیلی وقت ها مسائل را وقتی تشخیص می دهیم که آن مسائل تبدیل به بحران های اجتماعی می شوند و یا خدای نکرده حتی وارد فاز فاجعه اجتماعی می شوند.

 یک نظام سیاستگذاری فرهنگی مطلوب نظامی هست که مسائلش را می تواند بهنگام تشخیص دهد و در مرحله ای که هنوز آن مساله ابعاد تاثیرش در سطح وسیع و جامعه گسترش پیدا نکرده است و آن پیامد های منفی اش آشکار نشده است مساله تشخیص داده شده و راه حل ها شناسایی شده و وارد حوزه اجرا شده است.

این فضا، فضایی است که مساله شناسی و اقدام به موقع و بهنگام مهم است. بنابراین ما یکی از ضعف هایمان ضمن اینکه مساله را درست تشخیص نمی دهیم این است که به مساله دیر می پردازیم. فلذا این دو چالش را جزو چالش های مهم در مرحله تدوین سیاست های ما هست که در حوزه مساله شناسی با آن روبرو هستیم.

سخن نگاشت/ امام خامنه ای: آتش به اختیار به معنای بی قانونی نیست

رسا ـ روش اثرگذاری بهتر و موثرتر در جبهه نرم برای گروه های فعال فرهنگی حزب اللهی چیست؟ اگر دولت ها با آن تعارض پیدا کنند راه حلش چیست؟

سیاستگذاری فرهنگی اسمش را با خود به همراه دارد، سیاست فرهنگی. این یعنی مداخله سیاست در فرهنگ و سیاست اقتضای خاص خودش را دارد.

 یعنی چه؟‌ یعنی طبیعی است که دولت ها به تبع سلایق سیاسی شان مداخلات متفاوتی ممکن است انجام بدهند و باید ما یک حدی از آن را بپذیریم. الزاما این نیست که همه دولت ها بتوانند یک فضای کاملا همراه برای این جریانات فرهنگی ایجاد کنند.

البته این نکته، نکته درستی است که اقتضا در یک دولت اسلامی، یک دولت برآمده از جمهوری اسلامی بر اساس تعهدی که به قانون اساسی دارد این است که بتواند در حوزه تبیین و ترویج فرهنگ اسلامی کمک کند و زمینه مساعدی را برای فعالان ایجاد کند؛ ولی به هر تقدیر سیاستگذاری فرهنگی علاوه بر اینکه یک عمل مدیریتی است یک کنش سیاسی هم محسوب می شود و در سطح دولت ها رویکردهای سیاسی خیلی وقت ها به رویکردهای مدیریتی غلبه پیدا می کند و با رنگ و بو و اغراض و اهداف سیاسی ورود پیدا می کند.

در اینجا باید جریانات فرهنگی انقلاب، مهارت های سیاسی شان را ارتقا دهند. اینکه ما فکر کنیم همه بخش های حاکمیت صرفا با نگاه مدیریتی و دغدغه مندانه در فضای سیاستگذاری فرهنگ باشد این طور نیست. ما باید مهارت های سیاسی، ارتباطی خودمان را ارتقا بدهیم تا بتوانیم از ظرفیت های موجود استفاده کنیم.

ضعف مهارت های سیاسی و ارتباطی ما سبب می شود که این رویکردهای سیاسی باعث شوند ما کلا از صحنه مدیریت فرهنگی به مرور حذف شویم. باید جریانات حزب اللهی، جوانانی که با یک دغدغه دینی وارد فضای فرهنگی کشور می شوند این را یاد بگیرند که چگونه با این جریان های سیاسی تعامل برقرار کنند تا در نهایت امر بتوانند ضمن پایبندی شان به اصول و مبانی فرهنگی دینی و انقلابی در جهت اعتلای این فرهنگ خدمت کنند و گرنه اگر وارد حواشی سیاسی شوند و نتوانند با مهارت لازم با این جریانات روبرو شوند به تبع، این گروه ها با توجه به اینکه آن جایگاه اقتدار سازمانی و نهادی را ندارند حذف خواهند شد و به مرور حضورشان کم رنگ می شود.

  • .......


مجموعه تلویزیونی «گاندو» به کارگردانی «جواد افشار» سریال شبانه شبکه سه است که از هجدهم خردادماه هر شب ساعت ۲۰:۴۵ روی آنتن رفته است. این سریال به جهت نوع ورود به مسائل امنیتی کشورمان که کمتر با پرده‌پوشی‌های سریال‌های مشابه خود همراه است، مورد توجه قرار گرفته و خیلی زود توانست در کنداکتور شبکه سه سیما جای خود را میان مخاطبان باز کند.

این سریال روایت مقابله نیروهای امنیتی با خطرات این حوزه است که با چالش آقازادگی، فساد اقتصادی همراه شده است. با توجه به رویکرد این سریال در به تصویرکشیدن پرونده‌های امنیتی واقعی و علی الخصوص بخش‌های مربوط به پرونده جاسوسی «جیسون رضائیان» این سریال مورد توجه بسیاری از مخاطبان واقع شده است.

سریال گاندو در فضای مجازی واکنش های فراوانی را به همراه داشته است که در ادامه برخی از این واکنش ها را می خوانید.‌


‌



‌




  • .......

«او با نص وصیت پیامبر آمده، علم به متشابهات آشکار کرده، دعوت به حاکمیت الهی و زیر پا گذاشتن دمکراسی و حاکمیت مردم کرده و هزاران رؤیا از معصومین به حجیتش شهادت دادند، شما چطور به خاطر نداشتن ادله­ فقهی ردش می‌کنید؟» اینها جملات آشنایی هستند برای کسانی که با طرفداران و مبلغین فرقه «احمد الحسن» * مواجه شده‌اند. نباید تعجب کرد اگر بشنویم که این جملات نهایت استدلالات این فرقه برای اثبات این ادعا است که: «احمد الحسن بصری، همان یمانی است»! مشکل اساسی این فرقه این است که دلیلی ندارند که شیعیان را قانع کند که این شخص همان یمانی است؛ او نه معجزه‌ای دارد، نه خصوصیات منصوص جسمانی، روحانی یا اخلاقی خاصی که شک و شبهات را از بین ببرد، نه نسب قابل اثباتی و نه هیچ دلیل دیگری. فقط رؤیاهایی است که ادعا می‌کنند دیده شده و البته خودشان هم دیگر به این نتیجه رسیده‌اند که رؤیا نه تنها اعتبار شرعی، بلکه توان قانع کردن جمعیت زیادی را برای گرویدن به این فرقه نیز ندارد.

برای آشنایی بیشتر با این مدعی دروغین مهدویت با حجت‌الاسلام والمسلمین سیدحمید رفیعی طباطبایی پژوهشگر فرهنگستان علوم اسلامی و کارشناس مهدویت گفت‌وگو کرده‌ایم که مشروح آن در ادامه می‌آید:

 پیامبر اکرم (ص) اهتمام فراوان به ذکر نام و نسب ائمه داشت

در روایات، مشخصات امام زمان (عج) به خوبی ترسیم شده است. چگونه است که در این عصر برخی افراد به راحتی ادعای دروغین خود را در زمینه مهدویت مطرح می‌کنند؟

انبیاء الهی (ع) هرگاه به موعودی وعده می‌دادند که ایمان به او جزیی از دین خدای متعال بوده، علائم واضح، فراوان و روشن برای تعیین مصداق آن موعود بیان و اقامه می‌کردند تا این تعیین مصداق به روشنی و وضوح رخ دهد. هرگاه پیامبری وعده ظهور پیامبری بعد از خود را می‌داد، چنان با نشانه‌ها و علائم روشن و با ذکر اسم و نسب دقیق و خصوصیات جسمی و قومی و اخلاقی و ... او را مشخص می‌کرد که به تعبیر قرآن هر کس او را ندیده باشد نیز بتواند او را تصور کرده و به خصوصیاتش کاملاً مطلع باشد؛ همانگونه که یک پدر از خصوصیات فرزندش آگاه و به آن مطلع است: «الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون‏» (سوره بقره، آیه ۱۴۶) بعد از آن نیز، خود آن نبی با اقامه بینات و معجزات باهره، امت خود را در مسیر شناسایی رسالت خویش امداد می‌کرد.

به همین شکل و پیرو این سنت رایج در بین انبیاء الهی بود که پیامبر اکرم (ص) هنگامی که امت خویش را به پیروی از اوصیاء دوازده‌گانه خود دعوت می‌کرد، اهتمام فراوان به ذکر نام و نسب ایشان نیز داشت تا هر کسی توانایی ادعای احراز این جایگاه را نداشته باشد. در روز عید غدیر، دست امیرالمؤمنین علی (ع) را روی دست گرفته و اینگونه او را منصوب می‌کند: «فهذا علی مولاه». مکررا تعداد دوازده‌گانه اوصیاء را بیان، تأکید می‌فرمودند که همه آن‌ها از نسل علی هستند و همگی فرزند امام قبلی‌اند (و جز در مورد امام حسین (ع)، امامت به برادر منتقل نمی‌شود). در نهایت نیز در روایات متعددی، یک یک آن‌ها را به نام معرفی می‌فرمود.

ائمه مردم را برای شناخت امام بعدی در تاریکی رها نمی‌کردند

این محکم‌کاری راه را بر مدعیان بست؛ چنان که کسی نمی‌توانست این منصب را ادعا کند و در صورت ادعای امامت نیز اقبالی در اجتماع به سمت او شکل نمی‌گرفت؛ زیرا اولین لازمه این ادعا، زاده شدن از امام قبل بود که با وجود حضور و حیات امام قبل در میان شیعیان، به راحتی قابل سنجش و راستی‌آزمایی بود. به هر حال اهل بیت (ع)، مردم را در شناخت امام بعد از خود یاری می‌کردند و در تاریکی و حیرت رها نمی‌کردند؛ به گونه ای که اگر کسی به امامت امام زمان خویش ایمان می‌آورد، شناخت امام بعدی بر او آسان و روشن بود. علاوه بر اینکه خود امام بعد نیز با ارائه معجزات و ابطال ادعای مدعیان، حجت را بر شیعیان تمام می‌کردند.

مهم‌ترین مشکل بر سر راه مبلغین «احمد الحسن»

در تاریخ شیعه انشعابات همیشه از ناحیه ادعاهایی مثل توقف یا غیبت امام قبل یا امامت شخصی که سابقاً وفات یافته و ... واقع می‌شد؛ نه مدعیان دروغینی که در جامعه حاضر و خود را امام بدانند. حتی در شدیدترین شرایط تقیه (مثل زمان وفات امام صادق (ع)) نیز امام پیشین، به گونه‌ای عمل و وصیت می‌کرد که ضمن حفظ تقیه، شناخت امام بعد با استمداد از قواعد مسلمی مثل زاده شدن از امام قبل، مرد بودن، عدم فسق و ...) برای امت میسور و آسان بود. این سیره مسلم انبیا و ائمه (ع)، امروز مهم‌ترین مشکل بزرگ بر سر راه مبلغین «احمد الحسن» است؛ زیرا آنان مدعی‌اند که بیعت با یمانی و ایمان آوردن به او، مانند بیعت با امام زمان واجب و تمرد از او موجب تکذیب رسول خداست. با این حال دلیلی ندارند که ثابت کند این شخص همان یمانی است. آن‌ها علامت و دلیلی ندارند که اثبات کند چرا اگر شخص دیگری خود را حائز این مقام بنامد دروغگو، ولی احمد حسن بصری راستگو است.

ردپای امام سیزدهم قبل از ظهور امام مهدی (عج)!

با این وجود مبلغین او می‌خواهند قبل از زمان ظهور (و حتی قبل از خروج سفیانی) که ادعاهای او قابل راستی آزمایی شود، برای این شخص بیعت بگیرند. او و مبلغینش برای حل این مشکل بزرگ چه چاره ای اندیشیده‌­اند؟

وی برای حل این مشکل ادعا می‌کنند او صرفاً یمانی نیست، بلکه سعی دارند علاوه بر یمانی بودن، برای او منصبی دست و پا کند که شیعیان، غالباً بدون درخواست معجزه یا علامتی محرزه، صاحب آن منصب را قبول می‌کردند و ادعای احراز آن منصب را از یکی از فرزندان «پدری خاص» می‌پذیرفتند؛ یعنی جایگاه «امامت». احمد الحسن و مبلغینش ادعا می‌کنند: «یکی از جایگاه‌هایی که در عقاید شیعه اثبات شده و ایمان به صاحب آن جایگاه واجب است، منصب شخصی است که «هم نایب خاص امام زمان در دوران غیبت و هم امام سیزدهم در زمان بعد از وفات حضرت» است و بر شیعیان زمان غیبت لازم است که علاوه بر ایمان به امام زمان، به «یکی از فرزندان معصوم امام زمان» نیز به عنوان «امام سیزدهم و نایب خاص امام زمان» ایمان داشته باشند!

مهم اینجا است که آن‌ها مدعی‌اند که ایمان تعلیقی به اینکه «اگر بعد از وفات امام زمان (عج)، احمد بن محمد المهدی را دیدم به او ایمان آورده با او بیعت می‌کنم» نیز کافی نیست. این ایمان و بیعت، باید بعد از تولد او و در زمانی که او ادعای نیابت کرد، بالفعل شود و شیعیان از همان زمان (در زمان غیبت) باید خود را ملتزم به فرامین او بدانند. آن‌ها با این ادعا به دنبال آن هستند که اولاً «یمانی» را از حد نایبی خاص به حد امامت و «انکار یمانی» را از حد انکار نایب به حد «انکار یکی از ائمه (ع)» ارتقاء دهند و ثانیا از طریق اثبات امامت، می‌خواهند بیعت با یمانی را بدون اقامه حجتی شرعی واجب کنند؛ یعنی چیزی بیش از آنچه در روایات است که فقط مخالفت با او را حرام دانسته‌اند.

اگر مقام امامت برای او ثابت نشود، او باید برای اخذ بیعت با خود (به عنوان نایب خاص) دلیل فقهی و شرعی اقامه کند تا بعد از آن بتواند ایمان به خود را جزیی از دین و انکار آن را تکذیب رسول خدا بداند؛ زیرا نایب موظف است فقط در محدوده‌ای که نیابت دارد وظایف خود را انجام دهد. حضرت مسلم (ع) در شهر کوفه فقط برای امام حسین (ع) بیعت گرفت و هیچ‌گاه بدون اقامه بینه و حجت شرعی برای خود بیعت نگرفته، ادعا نکرد که بیعت با من و ایمان به نیابت من جزیی از تشیع است.

ادعای کذب «امامت» بدعت‌گذاری در دین محسوب می‌شود

ما که چیزی به عنوان مقام امامت برای یمانی نداریم و این بر خلاف اندیشه‌های تشیع است.

ادعای مقام امامت برای یمانی، موجب می‌شود علامت محرزه خواستن از مدعی یمانی شبیه دلیل خواستن از یکی از امامان برای امامت خویش و امری خلاف سیره تاریخی شیعیان شود؛ زیرا ادله استمرار امامت تا روز قیامت به شیعیان اجازه می‌داد که اگر بعد از فوت یکی از ائمه، تنها یک نفر مدعی امامت بود و علائم عمومی امامت (مثل مرد بودن و عدم فسق و فرزندی بلافصل امام قبل) را واجد بود، بدون خواستن علامت محرزه از او، به او ایمان بیاورند. بلکه معمولاً به دلیل روشن بودن اینکه امام بعدی کیست، خواستن علامت محرزه و حجت شرعی از ائمه (ع) رایج نبوده و کم سابقه است. مبلغین احمد الحسن هم مدعی‌اند که خواستن علامت محرزه از کسی که مدعی درجه امامت است واجب نیست. علاوه بر این، او می‌تواند بعد از ادعای امامت، بدون اقامه دلیل فقهی، برای خود بیعت گرفته و دایره ولایت و اختیارات خود را هر اندازه که دلش خواست تعیین کند. به عبارت دیگر، «حرمت ادعای منصب نیابت بدون اقامه حجت شرعی و ادله معتبره فقهی» با ادعای امامت برطرف می‌شود؛ زیرا اعتبار بخشیدن به ادله فقهی به دست امام است.

این مغالطه بسیار ظریف این طایفه است. زیرا اولاً اعتبار بخشیدن به اینکه کدام دلیل نزد شارع معتبر است و کدام غیر معتبر، به دست امامی است که امامتش محرز است، نه به دست کسی که صرفاً مدعی امامت است. ثانیاً نخواستن دلیل شرعی و حجت معتبره از ائمه اثناعشر در دوران حضور به این معنی نیست که شیعیان، صرف ادعای امامت با ایشان بیعت کرده بوده‌اند؛ بلکه ایمان آوردن به ائمه همواره همراه دلیل معتبر شرعی و فقهی بوده و قبول امامت آن‌ها بدون مطالبه علائم محرزه یا معجزه، به خاطر وضوح و تعیین امامت در یک یک ائمه بوده است نه تساهل در تعیین مصداق امامت. در روایات ما، تساهل در تعیین امام و ادعای امامت برای کسی است که انتصابش از جانب خدای متعال به این منصب محرز نشده است، از محرمات قطعی و از اعظم گناهان و بدعت‌گذاری در دین و موجب اشد عقوبات الهی است.

تکاپوی طرفداران احمد الحسن از فرقه‌سازی تا ساختن یک امام جدید!

چرا بر این مفهوم امامت یمانی تأکید دارد؟

از جهت روانی هم، این فرقه به کمک ادعای امامت یمانی، به دنبال این هستند تا شیعیان را برای یافتن امام سیزدهم و بیعت با او قبل از ظهور امام زمان، به تکاپو و جستجو بیندازند. به تکاپو انداختن شیعیان برای یافتن شخصی احمد نام که مدعی فرزندی امام زمان باشد، احمد الحسن را از جایگاه مدعی که باید دلیلی بر ادعای خود بیاورد، به جایگاه امام سیزدهمی منتقل می‌کند که شیعیان به دنبال آن می‌گردند تا با او بیعت کرده و دور او تجمع کنند. به همین خاطر است که آن‌ها سعی می­‌کنند با کنار هم قرار دادن روایاتی که خودشان هم آنها را (به خاطر مبتلا بودن به روایات معارض فراوان و اشکالات سندی و دلالی) از روایات متشابه می‌دانند و با بافیدن مقدمات فراوان، امکان حضور امامی غیر از امام زمان را در زمان غیبت تصویر و شیعیان را به تکاپوی یافتن او بیندازند؛ حال آنکه به فرض اثبات این ادعاها، هر شیعه‌ای از خود می‌پرسد: «از کجا معلوم که یمانی در زمان ما ظهور کرده باشد تا لازم باشد من او را از میان مدعیان این مقام جستجو و انتخاب کنم؟ چرا او نباید خود را با ادله معتبر و اطمینان‌بخش به امت معرفی کند؟»

راهی که «احمد الحسن» از آن فراری است

درباره چگونگی استدلال به «حدیث وصیت» و «روایات یمانی» و سهم هر یک از این دو منصب در مدعای این فرقه توضیح بدهید.

اساس ادعای احمد الحسن، ادعای «یمانی» بودن است، نه «امام سیزدهم یا اول مهدیین یا فرزند امام زمان» بودن؛ زیرا او به فکر بیعت گرفتن از مردم «قبل از زمان ظهور» است؛ اما اثبات وجود چنین امامانی، تکلیفی را قبل از زمان ظهور برای شیعیان ایجاد نمی‌کند، ولی بعضی از روایات، از مخالفت با یمانی نهی کرده است. اما چرا از اول نمی‌گویند که احمد الحسن «یمانی» است و باید با او بیعت و به او به عنوان نایب خاص ایمان آورد؟ چرا بیش از یمانی بودن، او را به عنوان «امام احمد» معرفی می‌کنند و خود را به دردسر اثبات امامت او می‌اندازند؟

علت این است که آن‌ها دریافته‌اند که اختیارات «یمانی» محدود به «فقه» است. او اگر بخواهد، ایمان آوردن به خود را نیز (مثل ایمان به امام زمان) واجب و از ضروریات و لوازم تشیع بخواند و یا بخواهد با همه مراجع تقلید مخالفت و یا حکمی بر خلاف فقه رایج صادر کند، باید ادله معتبر فقهی و شرعی اقامه کند و نمی‌تواند بدون دلیل فقهی روایات صادره از ائمه گذشته را نقض یا برای خویش در جایی ولایت قائل شود. مثلاً باید به دلیل معتبر فقهی اثبات کند که این اعمال را به دستور حضرت انجام می‌دهد یا با ارائه بحث فقهی، این اعمال را مستنبط از روایات اهل بیت بداند.

پناه بردن به علمیات روانی 

اما آن‌ها به دنبال اثبات منصبی هستند که هم قبل از ظهور، ایمان آوردن به او واجب باشد و هم مقید به فقه نباشد و بتوانند بدون ارائه دلیل فقهی ایمان به آن را جزیی از دین بدانند.

به همین خاطر سعی کرده‌اند که با استفاده از احادیثی مثل حدیث وصیت و ادعای وحدت یمانی و مهدی اول (البته بدون اقامه دلیلی روشن)، ادعا کنند باید قبل از ظهور با یمانی بیعت کرده و اختیارات امام برای او قائل شده، او را با فقه محدود نکنیم. از جمله اینکه برای اثبات یمانی بودن، از او دلیل «فقه پسند» مطالبه نکنیم. سهم حدیث وصیت در ادعای ایشان این است که برای اثبات به دنیا آمدن امام سیزدهم قبل از ظهور و رشید بودن او در زمان ظهور به انتهای این حدیث اشاره می‌کنند (که به او صفت «اول المومنین» داده شده است که ظهور در این دارد که بعد از وقوع ظهور حضرت، او اولین کسی است که به ایشان ایمان می آورد، پس باید در زمان ظهور به رشد خود رسیده باشد). اما برای ترغیب به اینکه الان به دنبال چنین شخصی گشته و همین الان با او بیعت کرد، به روایات یمانی تمسک می‌کنند و بیعت با این نایب خاص امام زمان را (بدون مطالبه دلیل فقهی) جزیی از تشیع معرفی می‌کنند که حتی به او اجازه می‌دهد بدون اقامه هیچ دلیل معتبره فقهی، بر خلاف فقه موجود عمل کرده و حدود الهی را جابجا کند.

البته برای خود احمد الحسن هم روشن است که استناد این مطالب با این اهمیت و گستردگی که می‌تواند به راحتی حدود الهی را جا به جا کند، بر خلاف روش معمول اهل بیت در بیان شریعت و احکام الهی و ضروریات تشیع است و روایات ما هیچگاه مطلبی در این سطح از اهمیت را به این شکل بیان نکرده‌اند. به همین خاطر خود ایشان هم مدعی هستند که این مطلب از متشابهات است نه از محکمات، اما احمد الحسن، این مطلب اعتقادی مهم را که با روایات متشابه بیان شده است به کمک شواهد خود به محکمات تبدیل کرده است.

البته وی برای قبولاندن این ادعاهای واهی به مخاطب خود، عملیات‌های روانی هم انجام می‌دهد. مثلاً قبل از ورود به بحث، مدعی می‌شود که ادعاهای امام زمان (عج) و اموری که ایشان به آنها دعوت می‌فرمایند باید به قدری عجیب باشد که ابتدائاً هر کسی آن‌ها را «دین جدید» بداند، پس مخاطبان ما باید آماده شنیدن هر حرف عجیب و غریبی باشند! یا اینکه ادعا می‌کند که تقلید از مراجع هم با چنین ادله پیچیده و متشابهی بیان شده است، لذا بعید نیست که ضرورت بیعت با یمانی و ایمان آوردن به او به عنوان امام نیز اینگونه بیان شده باشد.

البته این کارهای روانی هم مخاطب آن‌ها را آماده پذیرش این ادعای بزرگ نمی‌کند. اما وی با طول دادن دوران معاشرت با کسانی که روی آن‌ها تبلیغ می‌کنند و تکرار مدعاهای خود در صددند تا کاری کنند که مخاطب گمان کند عقاید امامیه همگی از همین دست و ادله‌ای متشابه هستند. آن‌ها به مخاطب القاء می‌کنند که انکار این گونه ادله، ملازم انکار ادله‌ای است که وجود امامان دوازده‌گانه از امام علی (ع) تا امام زمان (عج) را اثبات می‌کند و اگر بخواهیم ادله امامت احمد الحسن را به دلیل عدم وضوح یا عدم اعتبار فقهی و .... انکار کنیم به همین سیاق باید ادله اثبات دوازده امام را هم انکار کنیم.

 مدعی یمانی بودن برای اثبات ضرورت بیعت باید ادله ارائه کند 

چگونه به ادعاهای این فرقه دروغین پاسخ می‌دهید؟

در مقابل ادعاهای این فرقه می‌گوییم: فارغ از اشکالات سندی و دلالی و روایات معارضی که در بعضی بخش‌های استدلالات شما قابل طرح است، مهم‌تر از هر چیز این است که دلیلی فقاهتی برای اثبات یمانی بودن این شخص و دایره اختیارات و ولایت او مطرح کنید. «حدیث وصیت» نیز کمکی در این امر به شما نمی‌کند. نهایت امری که با حدیث وصیت قابل اثبات است این است که ما قبول کنیم که بعد از ظهور و وفات امام زمان (عج)، با فرزندی از ایشان به نام «احمد» بیعت کرده به او ایمان بیاوریم؛ بدون درخواست معجزه یا علامت محرزه‌ای دیگر.

اما اثبات وجود امامی از اولاد امام زمان که در دوران غیبت نیز حیات دارد، تکلیفی را برای امروز ما اثبات نمی‌کند، الا اینکه به نحو تعلیقی به او ایمان بیاوریم (اگر بعد از وفات امام زمان (عج)، زمان چنین شخصی را درک کردیم به او ایمان خواهیم آورد). به هر حال اثبات یا انکار وجود او، تغییری در مواجهه ما با کسی که مدعی یمانی بودن است ایجاد نمی‌کند. همانطور که فقها، برای ادعای نیابت عامه خود از امام زمان (عج)، یا ولایت «فقیه» در دوران غیبت، حجت شرعی و ادله فقهی ارائه می‌کنند. بر کسی که ادعای یمانی بودن دارد نیز لازم است، برای اثبات یمانی بودن خود و دایره ولایت یا نیابت خود و همچنین برای اثبات ضرورت بیعت با خود، حجت شرعی و دلیل فقهی (نه رؤیا یا استخاره یا ...) اقامه کند. بعد از اقامه چنین دلایلی، اگر ادله وجود امام سیزدهم و وحدت او با یمانی تمام باشد، می‌توان از او ادعای امامت سیزدهم را نیز پذیرفت.

پی‌نوشت:

* احمد اسماعیل گاطع الصیمری در حالی به دروغ مدعی فرزندی و وصایت امام زمان (عج) است که هنوز امام زمان ظهور نفرموده است؛ اما ادعای قیام کرده و خود را اولین نفر از مهدیین می‌نامد. وی با اینکه سید نیست و اصل و نسب او از طایفه «صیامر» معلوم و معروف است، عمامه سیاه بر سر ‌می‌گذاشت و در مجامع عمومی ظاهر می‌شد؛ از جمله ـ طبق فیلمی که از او گرفته شده است ـ بر بالای منبر در یک مسجد، با لباس روحانی و عمامه سیاه سخنرانی کرده و ادعاهای ضد و نقیض خود را مطرح کرده است.

  • .......
بستر تحولات شگرفی در عرصه فناوری‌های مبتنی بر اینترنت و به‌نوعی «انقلاب اینترنتی» ایجاد کرده است که «فضای مجازی»، بدون تردید یکی از این موارد به شمار می‌آید.
 
گرچه این فضا، «مجازی» شناخته می‌شود، نه واقعیت، ولی تقارن و تداخل آن در امور واقعی، آن را به بخش لاینفک «واقعیت» تبدیل کرده و بخش‌هایی از آن مانند شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها، نقش بسزایی در شکل‌گیری تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی امنیتی بازی می‌کنند.
 
ازاین‌رو، فضای مجازی می‌تواند هم «تهدید» باشد و هم «فرصت» و برای استفاده از فرصت‌های آن، بدون تردید باید بر کارکرد‌های منفی این بستر فراخ، نظارت دقیق و پیشگیرانه داشت و مجال بهره‌گیری از ظرفیت‌های آن را در دسترس قرار داد.
 
به تعبیر رهبر معظم انقلاب در جلسات شورای عالی فضای مجازی، این فضا مثل یک رودخانه پر از آب و خروشان است که جاری می‌شود و دائماً هم بر آب آن افزوده و خروشان‌تر می‌شود. اگر ما برای این رودخانه تدبیر کنیم و برنامه داشته باشیم؛ زه‌کشی کنیم و هدایت کنیم تا آب رودخانه به سد بریزد، تبدیل به فرصت می‌شود و چنانچه دست روی دست بگذاریم و با خوش‌خیالی به آن نگاه کنیم و برنامه‌ای برای آن نداشته باشیم، تبدیل به تهدید خانمان براندازی به نام سیل می‌شود.

اولین و بدیهی‌ترین کارکرد فضای مجازی را می‌توان در موضوعات اجتماعی و تغییراتی که در رفتار‌های عموم مردم – چه مثبت و چه منفی – ایجاد می‌کند مشاهده کرد. امروز پیام‌رسان‌ها جایگاه رسانه‌های گروهی از قبیل رادیو و تلویزیون را پشت سر گذاشته‌اند و هر خبر و رویدادی با سرعت بسیار بالا و در کسری از ثانیه در شبکه‌های اجتماعی در مرئی و منظر همگان قرار می‌گیرد.
 
عده‌ای عقیده دارند که شبکه‌های اجتماعی با انتشار اخبار مرتبط با جرم‌ها و جنایت‌ها، به ترویج این اعمال کمک و نقش یک موسسه آموزشی بزرگ در تدریس خشونت و جنایت را بازی می‌کنند.
 
در مقابل، برخی هم معتقدند که انتشار اخبار بزه‌های اجتماعی، اطلاع‌رسانی در امتداد افزایش آگاهی عمومی در جهت پیشگیری از ارتکاب و یا قرار گرفتن در معرض جرائم است و به مخاطبان، شناخت جامعی از عواقب و مضرات جرم را گوشزد کرده و در نتیجه، انگیزه ارتکاب جرم را کاهش می‌دهد. واقعیت، اما این است که مسائل اجتماعی به این سادگی قابل‌تحلیل نیست، چراکه هزار نکته باریک‌تر ز مو اینجاست.

به‌عنوان نمونه، شبکه‌های اجتماعی برای ارائه صد‌ها و هزاران خبری که روزانه منتشر می‌کنند، طبقه‌بندی سنی قائل نمی‌شوند و ظرفیت افراد را نمی‌سنجند، بنابراین، این روش ناکارآمد است.
 
فرض کنید که در یک جمع خانوادگی یا محلی، انواع و اقسام تجارب، سخنان و افعال قبیح و زشت گفته و انجام شود و بعد از همه سنین و جنسیت‌ها اعم از کودکان و زنان بخواهیم که بیایند و در این جمع حضور یابند تا درس عبرت بگیرند و مرتکب چنین اعمالی نشوند! همین‌قدر که این ماجرا مضحک است، آزادی بی‌قیدوبند در فضای مجازی و به فرمایش مقام معظم رهبری «فضای بی‌در و دروازه» به این سبک و سیاق نیز مسخره به نظر می‌آید.
 
یا در ماه‌های اخیر دیدیم که برخی از سلبریتی‌ها در فضای مجازی به بهانه تحلیل اوضاع سیاسی – اجتماعی و به‌اصطلاح آگاه‌سازی مردم، به‌دروغ پراکنی و نشر اکاذیب پرداختند و تبعات بدی به همراه داشت. این نتیجه آزادی بی‌قیدوبند فضای مجازی در حوزه اجتماعی است.

ولنگاری فرهنگی به فضای مجازی هم سرایت کرده و گویی که متولی و ناظری بر مسائل فرهنگی در این فضا وجود ندارد. عجیب است که برخی، نظارت عمومی و مردمی بر محتوا‌های بعضاً مخرب و مستهجن شبکه‌های اجتماعی را رافع مسئولیت خود می‌دانند.
 
در موضوعات فرهنگی، همیشه پیشگیری مهم‌تر از درمان است و درحالی‌که کشورمان درگیر شبیخون و نبرد فرهنگی است، نمی‌توان به پاک‌سازی و ایمن‌سازی فضای مجازی بی‌اعتنا بود. در بند ششم و هفتم وظایف شورای عالی مجازی آمده است: «اهتمام ویژه به سالم‌سازی و حفظ امنیت همه‌جانبه فضای مجازی کشور و نیز حفظ حریم خصوصی آحاد جامعه و مقابله مؤثر با نفوذ و دست‌اندازی بیگانگان در این عرصه... ترویج هنجارها، ارزش‌ها و سبک زندگی اسلامی ایرانی و ممانعت از رخنه‌ها و آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی در این عرصه و مقابله مؤثر با تهاجم همه‌جانبه فرهنگی و نیز ارتقای فرهنگ کاربری و سواد فضای مجازی جامعه.» بااین‌حال، بعضی از جریان‌ها، آزادی‌های مخرب و بی‌حدوحصر در عرصه مجاز را که حتی بخشی از آن را نمی‌توان در جوامع غربی آدرس داد، پلی برای مقاصد سیاسی خود کرده‌اند که این امر، گناهی بزرگ است.
 
علاوه بر این، شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی، نقش غیرقابل‌انکاری در تهدیدات مرتبط با امنیت ملی ایفا می‌کنند. در جریان فتنه ۸۸ و اغتشاشات دو سال پیش، پیام‌رسان‌های خارجی، کانال ارتباطی اغتشاشگران با سرویس‌های اطلاعاتی خارجی بودند.
 
به‌عنوان نمونه، «هیلاری کلینتون»، وزیر خارجه اسبق آمریکا صراحتاً اعلام کرد که کاخ سفید از مدیران توئیتر در آن مقطع خواسته بود که عملیات تعمیر و نگهداری سامانه‌های خود را به دلیل تقارن با فتنه سبز به تأخیر بیندازند.
 
در جریان حمله داعش به مجلس شورای اسلامی نیز تروریست‌ها از طریق تلگرام با یکدیگر در ارتباط بودند و زمانی که مسئولین کشور اطلاعات آن‌ها را درخواست کردند، مسئولین این جاسوس‌افزار از ارائه اطلاعات به بهانه رعایت حریم خصوصی کاربران امتناع نمودند! این، جنبه سلبی موضوع است، ولی وجه ایجابی آن از اهمیت بیشتر برخوردار است.
 
به‌بیان‌دیگر، ما علاوه بر رصد و مانیتورینگ دقیق و به‌موقع برای مقابله با خطرات این حوزه، باید برنامه‌ای برای ترویج فرهنگ ایرانی – اسلامی، مقابله با تهدیدات امنیتی برآمده از فضای مجازی و حملات سایبری داشته باشیم. اگر صرفاً در لاک دفاعی فرو برویم، قطعاً ضربه خواهیم خورد، درحالی‌که عقل و منطق حکم می‌کند که بهترین دفاع، حمله است.
 
اولین گام برای حمله، ساماندهی و ایفای نقش هر از یک از ارکان حاکمیت در این فضاست و نباید اجازه داد که این ناهنجاری‌ها و چالش‌ها، ضربه اول را وارد کنند، آنگاه به فکر چاره بیفتیم. برای ساماندهی فضای مجازی هم راه‌حل جامعی در نظر گرفته‌شده که عبارت است از مرکزیت «شورای عالی فضای مجازی» و حذف همه نهاد‌های موازی با آن؛ «شورایی که با مرکز ملی فضای مجازی وابسته به آن، به‌عنوان نقطه کانونی مواجهه هوشمندانه و مقتدرانه با تحولات پرشتاب این عرصه، برای استفاده از فرصت‌ها و ظرفیت‌ها و مقابله با آسیب‌ها و تهدیدات آن شناخته‌شده است.» (رهبر معظم انقلاب – ۱۴ شهریور ۹۴)
 
با توجه به موارد پیش‌گفته باید گفت که فضای مجازی نقش بسزا، کلیدی و بسیار حائز اهمیتی در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی دارد و نمی‌توان بدون مدیریت و هدایت آن، به شاخصه‌ها و مؤلفه‌های جمهوری اسلامی دست یافت. /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: حمایت
  • .......

افرادی که پورن می‌بینند و الگوی جنسی شان را از این نوع فیلم‌ها می‌گیرند از آنجا که متوجه فانتزی بودن صحنه نیستند، در زندگی واقعی خود از شریک جنسی و همسرشان انتظار دارند مانند ستاره‌های پورن رفتار کند. این ماجرای تاسف بار به همین جا ختم نمی‌شود، از آنجا که پورن یکی از مهم‌ترین کمک کننده‌ها به خود ارضایی است، مردان و اخیرا زنان زیادی با دیدن این فیلم‌ها به خود ارضایی‌های مکرر روی می‌آورند، عملی که تهدیدی جدی برای خانواده و سلامت فرد است.


پورنوگرافی! با مغز شما چه می کند؟!


پیشینه

پورنوگرافی در میان بسیاری از ملل جهان از گذشته‌های دور وجود داشته است، حتی در دوران پیشاتاریخ  نیز بشر به توصیف سکس و برهنگی علاقه نشان می داده است. آثار به جا مانده از عصر پارینه سنگی، نقاشی‌های روی دیواره‌های غارها، سنگ تراشی‌ها و تندیس ها، مکتوبات به جا مانده و نقاشی‌های روی سنگ و پارچه، نشان از تمایل بشر به کشیدن یا توصیف صحنه‌های پورن دارد. تصویر کردن بدن‌های برهنه و اندام‌های تناسلی به بیش از ۲٫۶ میلیون سال قبل می‌رسد.

در گذشته تاریخی ایران نیز طیفی از آثار پورنوگرافی وجود داشته و به شدت محبوب بوده است، از جمله نقاشی‌های سقف و دیوار‌های کاخ‌های پادشاهان و منازل اعیان و اشراف، کتب خطی که تماما دربردارنده متون شهوانی و تحریک آمیز بودند، متونی تحت عنوان «لذات النسا» که حاوی داستان‌های به شدت شهوانی همراه با تصویرند، اشعار دربردارنده مضامین سکسی، متونی تحت عنوان الفیه و شلفیه که محتوایشان معرفی غذا‌ها و نوشیدنی‌های افزایش دهنده قدرت جنسی بود و کتبی که تماما نقاشی‌های پورن و اشعار دور نقاشی را در بر می گرفت.


آمار‌های تکان دهنده در خصوص صنعت پورن


علی رغم سابقه دیرینه جهان در پورنوگرافی، پورن تا دوران جدید هرگز به صورت یک صنعت نبوده، بدین معنا که پورن هم اکنون یکی از پولسازترین صنعت‌های دنیا با سازوکاری بسیار پیچیده است. صنعتی با گردش مالی وحشتناک که با سرمایه گذاری و مشارکتِ بزرگترین شرکت‌ها و بانک‌های بین المللی و شبکه‌ها و کانال‌ها و وب سایت‌های  اینترنتی در دنیا اداره می‌شود. هزاران زن و مرد و کودک در چرخه این تجارت پرسود حضور دارند. قلب این صنعت کثیف، آمریکاست.
 
صنعت پورن کار خود را به صورت جدی در سال ۱۹۵۳ میلادی با مجله «پلی بوی» در آمریکا آغاز کرد. این مجله، عکس‌های برهنه و نیمه برهنه زنان و همچنین مقالاتی در خصوص مسائل جنسی منتشر می‌کرد. این مجله به سرعت در سراسر جهان چنان پرطرفدار شد که تمام نسخه‌های آن به صورت روزانه به سرعت به فروش می‌رفت. در کشور‌هایی مانند هند، ایران و اندونزی ترجمه و چاپ این مجله ممنوع بود. در اندونزی تنها یک شماره از این مجله منتشر شد و در کمتر از چند ساعت کل نسخه‌های آن به فروش رفت.

آمریکا به سرعت در زمینه تولیدات پورن پیشرفت کرد و شرکت‌های فیلم سازی شروع به ساختن پورنوگرافی کردند. تنها در سال ۲۰۰۶  گردش مالی پورن ۹۶ میلیارد دلار بوده که سهم آمریکا ۱۳ میلیارد دلار که بیشتر آن از درآمد هر سه شبکه اصلی آمریکا بود.

در سال ۲۰۰۷ این درآمد به رقمی بیش از ۲۰ میلیارد دلار رسید. اینترنت و سکس آزاد، دسترسی به پورنوگرافی را به شدت تسهیل کرد و ۵۰ درصد از درآمد‌های تولید فیلم‌های بلند پورن کاست. آمار همین سال نشان می‌دهد که در هر ثانیه ۳۰۷۵۶۴ دلار در پورن هزینه می‌شده و در هر ثانیه ۲۸۲۵۸ نفر پورن می‌دیدند.

در آمریکا هر ۳ ونیم ساعت یک فیلم پورن ساخته می‌شود و ۵۰ درصد از کاربران پورن می‌بینند. در این کشور و از ۱۰۰ درصد معتادین به پورن ۷۰ درصد مردان و ۳۰ درصد زنان هستند.

تا قبل از سال ۲۰۱۸، در هرماه نزدیک به ۲/۵ میلیارد پورن دانلود می‌شد. بیش از ۴۲۰ میلیون پیج پورنوگرافی وجود دارد و در هر سال بیش از ۱۳۰۰۰ فیلم پورن در آمریکا تولید می‌شود که علی رغم هزینه کمی که برای تولید صرف می‌شود، درآمد ناشی از فروش آن‌ها با تمام استودیو‌های هالیوود برابری می‌کند. بیش از ۵ میلیون وب سایت پورن وجود دارد و حدود ۸۰ میلیون نفرماهانه از این وب سایت‌ها بازدید می‌کنند.

بیش از ۷۰ میلیون از جستجو‌های اینترنتی به پورنوگرافی مربوط است. تنها در آمریکا بیش از ۵۰ میلیون نفر به صورت دایم، پورن می‌بینند و پورن، سالانه  ۲۸۴ میلیارد دلار تنها از طریق اینترنت کسب درآمد می‌کند. درسال ۲۰۱۰ در این کشور ۴۷ درصد از خانواده‌ها گفته اند که پورنوگرافی معضلی در خانواده هایشان است و خیانت زوجین به بیش از ۱۰۰ درصد رسیده است. ۴۰ درصد از معتادین به پورن گفته اند که همسرانشان را به این دلیل از دست داده اند.

بررسی پرونده‌های کودک آزاری و آزار جنسی کودکان نشان می‌دهد که بسیاری از این افراد، ببیننده‌های پورن کودکان بودند. روزانه نزدیک به ۱۶۶۶۰۰۰ سرچ مربوط به پورن کودکان در اینترنت وجود دارد. در آمریکای شمالی در سال ۲۰۰۲، ۵۴ وب سایت پورن مخصوص به پورن کودکان وجود داشت که در نتیجه، آمار آزار جنسی کودکان در این کشور بالاست.
 
 
پورنوگرافی! با مغز شما چه می کند؟!
 
 
اینترنت و انقلاب پورن
 
اینترنت به صورت کلی، چهره پورن را تغییر داد و باعث شد پورنوگرافی به آسانی در دسترس همه قرار بگیرد و هر شخصی در هرجای دنیا حتی روستایی دورافتاده، این امکان را بیابد که بدون اینکه شناخته شود پورن ببیند. چنین امکانی سبب شد که ۳۶ درصد از اینترنت به پورن اختصاص یابد. پورن آنلاین در ثانیه ۳ هزار دلار درآمد داشته و از هر ۴ سرچ یکی به موضوع پورن اختصاص دارد. پورن و اینترنت و تکنولوژی در یک چرخه به بهبود هم کمک می‌کنند. چت زنده، پاپ آپ ها، پاپ آندرها، سرویس‌های موبایل و بهترشدن نمایشگر‌های موبایل که کیفیت دید را بهبود می‌بخشند، همگی امکانی برای در دسترس بودن پورنوگرافی با کیفیت، فراهم آورده اند.
 
صنعت پورن و جابه جایی میلیون‌ها دلار
 
تولیدکننده‌های پورن با بانک ها، کمپانی‌های کارت اعتباری، مسئولان شبکه‌های کابلی و ... سروکار دارند و همه در سود مشترک گسترش پورنوگرافی شریک هستند، در نتیجه یک شبکه پیچیده برای حمایت و محافظت از پورن وجود دارد و این یعنی صنعت پورن.

در شهر «لاس وگاس» سالانه نمایشگاه‌های مختلف با حضور برند‌های مختلف برگزار می‌شود. در این نمایشگاه ۸۲۰۰ غرفه به عروسک‌های که بسیار شبیه زن واقعی ساخته شده اند و کاربرد‌های جنسی دارند، اختصاص دارد. تقاضا برای این عروسک‌ها به شکل عجیبی در سراسر جهان بالاست، بدین ترتیب است که پورن با یک کمپانی عروسک سازی مرتبط می‌شود.

آزاد شدن پورن به رونق آن کمک کرد و دهان مخالفین آن را تا حد زیادی بست، زیرا اعتراض به این صنعت نابودگر با این بهانه که آزادی همین است خاموش می‌شد. کمپانی «فیبین تایلمن» یکی از معروفترین کمپانی‌های تولید پورنوگرافی است، «مایلند گیگ» کمپانی دیگری است که صاحب ۶ کانال معروف «استریم» است که روزانه ۸۰ میلیون بازدید کننده دارد.

سایت «پورن هاپ» به تنهایی روزانه بازدیدی بیشتر از شبکه «نت فلیکس» دارد. هدف این سایت تبدیل پورن آزاد به پول است، بدین ترتیب که سایت‌های پورن آزاد با سایت‌های پولی مانند فروش و تبلیغ محصولات افزایش دهنده میل جنسی و حجم دهنده‌ها در ارتباط هستند. 

پورن چنان صنعت قدرتمندی است که می‌تواند به سیاست، فرهنگ و قانون شکل دهد. به عنوان مثال در آمریکا قانون اجباری کردن استفاده از کاندوم در فیلم‌های پورن تصویب شد. به سرعت اما کمپینی برای مخالفت با این قانون تشکیل شد، کمپانی «من وین» هزینه جلوگیری از اجرای این قانون را داد و در کالیفرنیا ۲۵۰ هزار دلار پول خرج کرد تا جلوی اجرایی شدن این قانون را بگیرد.

صنعت پورن در سال ۲۰۰۲ نیز قانون ممنوعیت بکارگیری دختران زیر ۱۸ سال در فیلم‌های پورن را دور زد. بدین ترتیب می‌بینیم که سلطه صنعت پورن بر تمام عرصه‌ها اعمال می شود و این تجارت سودآور از هر چیزی؛ از انسان گرفته تا حیوان به نفع خود بهره کشی می‌کند. 
 
پورنوگرافی با مغز شما چکار می‌کند؟
 
پورن فقط نشان دادن یک رابطه جنسی نیست. پورن فرهنگ و الگوی جنسی تولید می‌کند. پورن فانتزی می‌سازد و از طریق ساختن فانتزی‌های جذاب به ویژه برای مردان، اثرات مخربی بر مغز، ذهنیت، تصویری که فرد از رابطه جنسی دارد، نگاه مرد به زن و روابط زناشویی و خانوادگی می‌گذارد.

رابطه جنسی که در پورن به تصویر کشیده می‌شود به هیچ عنوان یک رابطه عادی، انسانی، احساسی و متعارف نیست. رابطه‌ای است که در آن زن به شدیدترین شکل، تحقیر شده و تا حد یک آشغالِ فاحشهِ بی مغزی که از آزار دیدن لذت می‌برد پایین می‌آید. پورن، انسان زدایی از زنان و تبدیل مردان به موجودات شهوت پرستی است که مردانگی مرد را تنها در کام جویی خشن و وحشیانه از زنان می‌بینند.

پورن برای مخاطبینش فانتزی می‌سازد و از طریق این فانتزی، آن‌ها را معتاد می‌کند. اعتیاد به پورن وحشتناک است، زیرا روح و روان فرد را به شدت درگیر می‌کند، بدین معنا که حتی اگر فرد به لحاظ جسمی حس شهوت نداشته باشد، اما ذهنش مدام درگیر صحنه‌های جذاب پورن است و به شدت وسوسه می‌شود که به سراغ اینترنت رفته و یکی از آن صحنه‌ها را تماشا کند.

افرادی که پورن می‌بینند و الگوی جنسی شان را از این نوع فیلم‌ها می‌گیرند از آنجا که متوجه فانتزی بودن صحنه نیستند، در زندگی واقعی خود از شریک جنسی و همسرشان انتظار دارند مانند ستاره‌های پورن رفتار کند. این ماجرای تاسف بار به همین جا ختم نمی‌شود، از آنجا که پورن یکی از مهم‌ترین کمک کننده‌ها به خود ارضایی است، مردان و اخیرا زنان زیادی با دیدن این فیلم‌ها به خود ارضایی‌های مکرر روی می‌آورند، عملی که تهدیدی جدی برای خانواده و سلامت فرد است.
 
از بین بردن اساس خانواده، اصالت عشق و انسانیت در رابطه، بی ارزش کردن تعالی و آرامش روحی در رابطه جنسی و نابود کردن ارزش‌های فرهنگی جوامع، هدف پورن است. ساخت پورن‌هایی که رابطه با محارم را تبلیغ می‌کند و یا پورن‌های کودکان و از این قبیل موارد، چه هدفی جز نابود کردن خانواده و کرامت انسانی دارد؟
 
 
پورنوگرافی! با مغز شما چه می کند؟!
 

تصور کنید بزرگ شدن در جامعه‌ای را که پورنوگرافی شکل اصلی آموزش جنسی است، جامعه‌ای مانند ایران که در فقدان هرگونه آموزش جنسی، اولین مواجهه یک نوجوان با بدن خود، با جنس مخالف و با رابطه جنسی از طریق پورن است؛ آن هم پورن خشن و وحشتناکی که تحت عنوان «هاردکور» یا «گونزو» امروزه در حال تولید است و طرفداران زیادی دارد. سکسی که در آن، زنان به شدت کتک می‌خورند، مورد فحاشی قرار می‌گیرند و دست و پایشان بسته و شکنجه می‌شوند.

در این نوع از پورنوگرافی، فیلم به مخاطبش می‌گوید این زنانِ بی ارزش، خود این شکنجه را دوست دارند؛ به همین دلیل رو به دوربین لبخند می‌زنند. فیلم‌ها چنان ذهن مردان را به هم می‌ریزند که مردی که این فیلم ها را می بیند با خود می‌گوید این زن حقش است که این بلا‌ها بر سرش بیاید، او قطعا یک فاحشه بی ارزش است وگرنه مادر یا خواهر او تحمل چنین اعمالی را ندارد.

استودیو‌های «ویکید» و «یوید» در ساخت پورن‌های خشن بلند به سبک هالیود شهره هستند. فردی به اسم «مکس» ملقب به «مکس هاردکور» دیوانه ای است که فیلم‌های تولیدی اش سادیسم مطلق جنسی است. او در فیلم هایش از بدترین شکنجه‌های جنسی بر روی زنان استفاده می‌کند. جای تاسف است که غرفه همین فرد در نمایشگاه لاس وگاس پرفروش‌ترین و پربازدیدترین غرفه در سال ۲۰۰۸ بوده است. او می‌گوید: فیلم هر چقدر وحشیانه‌تر و خشن تر باشد مخاطب بیشتری دارد. تبدیل شدن جریان مکس هاردکور به عنوان جریان اصلی پورنوگرافی اتفاقی تکان دهنده و ویران گر در این حوزه است.

تصور کنید پسرنوجوانی را که با یک کلیک ساده، وارد یکی از این سایت می‌شود. متنی که در لحظه ورود می‌بیند این است: «ما به تو یاد می دهیم چطور به یک مرد واقعی تبدیل شوی، چیز‌هایی که اینجا می بینی آرزوی هر مردی است، اگر تو مردی پس این کار‌ها را انجام می‌دهی!» در ادامه پسر نوجوان با حجمی از پورن‌های وحشیانه مواجه می‌شود که در آن زنان با رکیک‌ترین و تحقیرآمیزترین الفاظ نامیده می‌شوند، کتک می‌خورند و درهمان حال می‌خندند؛ گویی هیچ عقل و احساسی ندارند. درپایان به او گفته می‌شود هرچه بیشتر بتوانی باعث کسر شأن زن شوی و خشونت بیشتری به کار ببری، مرد تری! تصویر کنید مردانی که اینگونه و در چنین فضایی بزرگ می‌شوند چه تصوری از زنان، از خانواده و از رابطه جنسی خواهند داشت.

*بخش عمده این نوشتار برگرفته از کتاب porn land  نوشته Gail Dines است.
  • .......

عوامل گوناگونی موجب می‌شود سطح مالی و قدرت خرید برخی خانواده‌ها هر روز کمتر شود، ناامیدی، برخی خانواده‌ها را فرا بگیرد و فردی که قدرت خرید ندارد با حس فقر و نداری، دست و پنجه نرم کند؛ از این رو بررسی عوامل مخرب می تواند جامعه را در تحکیم روابط اجتماعی، استحکام بنیان‌های خانواده و گسترش نشاط اجتماعی یاری کند.

اگر فقیر را در مقابل پولدار قرار دهیم و هر بی پول یا کم در آمدی را فقیر بخوانیم حاصلش همین موج ناامیدی و ناشکری و استیصال است؛ اما حقیقت امر این است که فقیر در مقابل دارا می‌باشد و مقابل واژه‌ی پولدار نیست یعنی پولداری یکی از شئون دارا بودن است، دارا بودن گزاره‌های زیادی دارد و به پول داشتن خلاصه نمی‌شود.

دارا بودن

همان گونه که ذکر شد دارائی گزاره‌های زیادی دارد. مثلا کسی که پول دارد را دارا می‌خوانیم؛ اما کسی که سلامت دارد یا کسی که همسر خوب دارد و یا کسی که خانواده دارد یا فرزندان خوب دارد را هم در واقع باید دارا بخوانیم.

پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرمایند: الأمنُ وَ العافِیَةُ نِعمَتانِ مَغبوُنٌ فیها کَثیرٌ مِنَ النّاسِ. امنیت و سلامتی دو نعمتی هستند که بسیاری از مردم نسبت به آنها مغبون و زیان‌کارند (قدر آنها را نمی‌دانند). (نهج‌الفصاحه، ج ١، ص ٦٤)

تا زمانی که فرد یکی از این موارد را نداشته باشد معنای این دارائی و ارزش این دارائی را درک نمی‌کند. فردی که سلامت ندارد و شب تا صبح درد می‌کشد و آرامش جسمی ندارد هر چند پول هم داشته باشد حاضر است تمام پولش را بدهد تا سلامتی و آرامش جسمی‌اش را بدست آورد.

مولی امیرالمؤمنی(ع) می‌فرمایند: اَلصِّحةُ لایَعرِفُ قَدرَها الاّ المَرضی. جز بیماران، کسی قدر صحت و سلامتی را نمی‌داند. (مواعظ عددیّه، ص ١٢٧)

فردی که تمام آرزویش پولدار شدن است آنگاه که پول بدست آورد، اما صمیمیتی که بین او و همسر و فرزندانش بوده را از دست بدهد یا آرامشی نداشته باشد کلامِ این یادداشت را درک کرده و میگوید اگر از بین رفتن صمیمیت حاصل این پول است، این را نمی‌خواهم با این نگاه باید گفت چه بسیارند پول‌دارانی که دارا نیستند و فقیرند و حاضرند تمام زندگی‌شان را جهت آرامش و سلامت و دیگر گزاره‌های دارا بودن بدهند.

ثمره‌ی ترجمه‌ی غلط فقر

اما آنچه ثمره‌ی این ترجمه‌ی غلط از فقر در بین مردم است ناامیدی، ناشکری، قدر ندانستن فرصت‌ها، مشکلات خانوادگی و دست زدن به راه حل‌های خلاف انسانیت و شریعت جهت خلاص شدن از بی‌پولی است. جوان سالمی که فقر مالی دارد قطعا دردش، درد بزرگیست و ناراحتی‌اش بحق است اما این نباید سبب شود نعمت سلامتی، نعمت خانواده، نعمت همسر و فرزند و ... را فراموش نماید و شکرگزار این نعمت‌ها نباشد. اینها دارائی این شخص هستند و نیمه پر لیوانِ زندگی آن شخص می‌باشند که اگر شکرگزار آنها باشد و به درستی از داشته‌های خود استفاده نماید و با نگاه درست به آن داشته‌ها و امیدوارانه حرکت نماید قطعا شاهد تحول در زندگی خود می‌باشد و به آرامش نسبی دست پیدا می‌کند.

دنیا دار امتحان

ما به این دنیا که گذاراست به عنوان محلی که برای امتحان پس دادن است آمده‌ایم تا جایگاه خود در زندگی جاودان آخرت را در این امتحان رقم بزنیم. حال برای امتحان پس دادن گاهی حداقل یکی از گزاره‌های دارائی را از انسان سلب می‌کنند تا این انسان نشان دهد چقدر صبور است و چقدر نسبت به دیگر نعمت‌ها شکرگزار است و از آنها به درستی برای پر کردن جای آن دارائی سلب شده استفاده می‌نماید.

اما گاهی به جای راضی بودن به رضای خداوند متعال بدون اینکه نگاه امتحان الهی بودن، به برخی مشکلات داشته باشیم زمینه‌ی عدم آرامش خودمان را رقم میزنیم. حضرت امام علی(ع) مکرر به این مطلب اشاره می‌کنند که دنیا خوب جایی است، اما برای کسی که بداند اینجا قرارگاه دائمی نیست، گذرگاه و منزلگاه اوست(خطبه 223 نهج البلاغه). همچنین امام می‌فرمایند: دنیا خانه بین راه است، نه خانه اصلی و قرارگاه دائمی(خطبه 203).

خودکشی، طلاق، عدم آرامش، افسردگی، ناامیدی و ... همه ثمره‌ی جهان‌بینی و نگاه غلط به مشکلات و کاستی‌های موجود در زندگی است. چه بسیار افرادی که با راضی بودن به رضای خداوند متعال و نگاه کردن به معضلات و کاستی‌ها به چشم امتحان و دیدن نعمت‌هایی که دارند این زندگی زودگذر را به بهترین نحو ممکن با شادی و نشاط و آرامش و پر جنب و جوش سپری می‌کنند.

«ویلر» در این باره می‌گوید که فرد مذهبی از طریق اعتقادات دینی بر مشکلات چیره می‌شود و از طریق اعمال مذهبی و شرکت در مراسم دینی به شبکه وسیع حمایت های اجتماعی متصل می‌شود. «میدور» نیز اظهار می‌دارد که وابستگی دینی چون بدیل دیگر متغیرهای مؤثر بر سلامت روان مانند وضعیت اقتصادی و حمایت اجتماعی عمل می‌کند و منجر به کاهش شیوع افسردگی می‌شود. [دکتر احمد علی نور بالا، شواهد پژوهشی در رابطه بین وابستگی مذهبی و افسردگی (مقاله) اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات، ج 1، ص 17-20.]

«کارل یوستاویونگ»در اهمیت این مسئله می نویسد: «در میان همه بیمارانی که در نیمه دوم حیاتم با آنها مواجه بوده ام، یکی هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله، چیزی جز مشکل یافتن یک نگرش نسبت به حیات باشد. با اطمینان می توان گفت که همه آنان از آن رو احساس بیماری می‌کرده اند که چیزی را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود، عرضه می دارند، از دست داده‌اند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینی خود، شفای واقعی نیافته است.»[پیتر آلستون، ملتون یینگر، محمد لگنهاوزن، دین و چشم اندازهای نو، ترجمه غلامحسین توکلی، ص 163]

امید به زندگی و آرامش حاصل نگرش صحیح به زندگی است، نه صرف پولدار بودن یا داشتن برخی گزاره‌های دارائی و نداشتن دیگر گزاره‌های دارائی. گاهی مشاهده می‌شود یک فرد فلج و کم پول از یک فرد سالم و کم پول آرامش، تحرک، حس نشاط و شادی بیشتری دارد و از زندگی خود به بهترین نحو ممکن استفاده می‌نماید.

دانشمندان زیادی در عالم اسلام داشته‌ایم که قناعت را سرمایه خود دانسته و با کمترین درآمد بهترین زندگی‌ها را رقم زدند و از دیگر داشته‌های خود برای خدمت به خود، آخرت خود، خانواده و جامعه استفاده نمودند.

در این یاداشت در صدد توجیه یا نادیده گرفتن سختی‌های فقر مالی نیستم، تنها مقصود یادآوری هدف از زندگی و یادآوری داشته‌ها و سرمایه‌هایی است که با امیدواری و استفاده بهینه و درست از آنها میتوان اندکی بر سختی‌های فقر مالی چیره شد و آرامش و تعادل ماشینِ زندگی که هدف مشخصی دارد را حفظ کرد. این حفظ تعادل و آرامش از نگاه درست و جهان‌بینی درست نشات می‌گیرد که هنر انسان در این دنیا همین حفظ تعادل در زندگی و ناامید نشدن و استفاده درست از داشته‌ها می‌باشد.

  • .......

وظیفه‌ی زن و مرد،‌ ای حکیم، دانی چیست؟

یکیست کشتی و آن دیگریست کشتیبان (پروین اعتصامی)

دوست طلبه‌ای دارم که اکنون امام جمعه‌ی شهر کوچک زادگاه خویش است، سال‌ها پیش که با هم برای ادای نماز جماعت، در دو نمازخانه‌ی پایگاه چهارم شکاری دزفول، هم رکاب بودیم، روزی ماجرایی را برایم تعریف کرد که نمی‌دانم بگویم خنده‌دار بود یا گریه‌دار. گفت که سوار مینی‌بوسی بودم و به روستایی دیگر می‌رفتم. جایی در مسیر، راننده ایستاد و زن و مردی سوار شدند؛ زن هم زیبا بود و هم آرایش‌کرده و هم جا‌هایی از مو و بدنش پیدا. همین که روی صندلی جا گرفتند؛ یکی از هم‌ولایتی‌ها که مردی میانسال بود، رو به شوهرِ زن کرد و با صدایی بلند که تقریباً همه شنیدند با لحنی خریدارانه گفت: «به به عجب چیزیه!» و اشاره کرد به زن او. مرد سرخ شد و گفت: «حرف دهنتو ببند مرتیکه‌ی پفیوز».

دوستم تعریف می‌کرد که ما انتظار داشتیم این رفیق ما هم عصبانی بشود و جواب بددهنی او را با بددهنی یا حداقل با عصبانیت بدهد؛ ولی اتفاقاً برعکس با لحن آرامی گفت: «ببخشید منظوری نداشتم. آخه دیدم خانمتون زحمت کشیده و این‌قدر خودش رو خوشگل کرده حتماً برای امثال من بوده؛ چون اگه برای تو بود که فقط توی خونه این‌طوری می‌چرخید...».

علت‌های گوناگونی برای نامناسب بودن حجاب برخی از خانم‌ها، بیان شده است؛ در این میان یکی از علت‌ها که شاید کمتر به آن توجه می‌شود، نگرش‌ها و باور‌ها و رفتار‌های شوهران آنهاست؛ در چند سطر آینده می‌خواهم به نکاتی درباره این عامل اشاره کنم؛ بی‌آنکه منکر نقش و اهمیت سایر عوامل دست‌اندرکار باشم.

۱. ترجیح داشتن همسر غیرمحجبه برای برخی مردان

برخی مردان همان‌قدر که با مدل ماشین و مدل موبایلشان به دیگران پز می‌دهند، با زیبایی و به تعبیر رایج باکلاس بودن خانمشان هم احساس برتری و کسی بودن می‌کنند و می‌دانیم که در زمان ما، هر چقدر زن آرایش‌کرده‌تر و برهنه‌تر باشد، باکلاس‌تر به‌حساب می‌آید؛ شاید به خاطر شباهت بیشتر او به زنان غربی و حس برترانگاری‌ای که نسبت به غرب در ذهن داریم؛ زبان حال این‌گونه مردان حدس می‌زنم چیزی ازاین‌دست باشد: «ببینید عجب چیزی به چنگ آوردم؛ ببینید چقدر از زن شما بهتره، دلتون بسوزه شما ندارین، چقدر من آدم باحالی‌ام که او من رو انتخاب کرده...»

۲. وجود قراردادی نانوشته بین برخی مردان و همسرانشان

برخی مردان عادت به مانیتورینگ مستمر زنان دیگر دارند؛ ولی نگران واکنش خانمشان هستند؛ اتفاقاً در بعضی موارد، خانم آن‌ها هم دوست دارد؛ هر جا وارد می‌شود چشم‌های مردان او را پیوسته به صورت رنگی اسکن کنند؛ ولی او هم نگران واکنش شوهر است؛ اینجاست که قراردادی در سکوت بین آن‌ها تنظیم می‌شود که کاری به کارم نداشته باش تا کاری به کارت نداشته باشم.

قبل از بیان نکته‌ی سوم، از شما دعوت می‌کنم گزارش مختصر یک پرونده‌ی دادگاهی را که در تاریخ ۲۹، آبان ۱۳۹۰ در خبرگزاری ایسنا آمده، بخوانید، تا ببیندی چه دور و زمانه‌ای شده است و با چه آدم‌ّهایی شده‌ایم ۸۱ میلیون نفر:

زنم زیباست، نمی‌خواهم حجاب داشته باشد!

زنی در دادگاه خانواده حضور یافت و درخواست طلاق خود را به قاضی دادگاه ارائه کرد. وی در توضیح دلیل این درخواست گفت: یک سال گذشته به عقد همسرم درآمدم و بعد از مدت کوتاهی با برگزاری مراسم عروسی به منزل مشترک رفتیم. من و همسرم هر دو در خانواده‌هایی مذهبی بزرگ شده‌ایم و زمانی که همسرم به خواستگاری من آمد از این موضوع اطلاع داشت که حجاب من چگونه است و من تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم آن را تغییر دهم؛ ولی بعد از گذشت مدت کوتاهی از شروع زندگی مشترکمان، مرتب از من ایراد می‌گرفت که چرا من این‌قدر پوشیده‌ام؛ در حالی که حجاب خانواده خودش نیز همانند حجاب من است.

زن جوان که ۲۵ سال سن داشت، عنوان کرد: همسرم از من می‌خواست تا حجابم را مطابق میل او تغییر دهم و در مهمانی‌هایی که من هرگز نمی‌توانم در آن حضور داشته باشم شرکت کنم. اوایل فکر کردم شاید بعد از گذشت مدت کوتاهی از حرف‌های خود پشیمان شود، اما اصرار او هر روز پرر‌نگ‌تر می‌شد.

شوهر این زن جوان نیز گفت: این درست است که من جزء خانواده‌ای مذهبی و معتقد هستم؛ اما افکار و عقاید شبیه آن‌ها نیست؛ زیرا من دوست ندارم همسرم حجاب داشته باشد. وی در پاسخ به پرسش قاضی مبنی بر اینکه اگر افکارت این‌گونه است چرا این دختر را به عقد خود درآوردی، گفت: همسرم از لحاظ ظاهری بسیار زیباست و زمانی که او را دیدم به او علاقمند شدم و فکر کردم می‌توانم او را از افکارش دور کنم و پوشش او را به آنچه که خود می‌خواهم تغییر دهم.

مرد ۲۹ ساله گفت: به نظر من باید تا زمانی که زنده است از این زیبایی استفاده کند در حالی که او خود را در پوششی پنهان کرده است که نمی‌تواند از آن لذت ببرد...

لازم به ذکر نیست شوهر نامردش که می‌گوید: «با این پوشش نمی‌تواند از زیبایی‌اش لذت ببرد» بیشتر منظورش این است که «با این پوشش نمی‌توانم از زیبایی‌اش استفاده کنم»؛ چون اگر بخواهد در مجالس خاص آنچنانی دوستانش و همسرانشان شرکت کند و از زیبایی آن‌ها لذت ببرد؛ او هم باید دانگ خود را بپردازد!

۳. کمبود مهارت گفت‌وگوی مؤثر و اقناع در برخی مردان

بعضی شوهران از وضعیت پوشش همسرشان ناخشنودند؛ اما مهارت ارتباط اثرگذار و گفت‌وگوی قانع‌کننده برای درخواست تغییر رفتار از همسرشان را ندارند؛ بنابراین یا زبان‌بسته می‌مانند یا دعوا می‌کنند یا طلاق می‌دهند که در هرصورت نتیجه یکی است

محمدرضا آتشین صدف


  • .......