مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

به پرسمان خوش آمدید
لطفا از توهین و تحقیر دیگران و بیان نظر بدون آدرس و نشانی اکیدا خودداری کنید. شرعا راضی نیستم.
هدف از راه اندازی این وبلاگ -به حول و قوه الهی- پاسخ به شبهات و سوالات می باشد.
و لذا قصد ما تنها کپی برداری نبوده، بلکه جامعه هدف ما نسل جوان است.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ بهمن ۹۸، ۰۹:۵۵ - آموزش فروشندگی طلا و جواهر
    فوق العادست
نویسندگان

ا سلام
لطفا بفرمایید حاکم شرع کیست ؟
آیا مراجع تقلید میباشند و یا به دلیل قبح تعدد حاکم فقط بر ولی فقیه انطباق دارد؟
لطفا تمام مستندات (روایی ، تاریخی و ...) را نیز مرقوم بفرمایید.

با تشکر

پاسخ: 

با سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان با این مرکز
حاکم شرع مجتهدی است که با موازین شرعی دارای فتوا است.(1)
بر اساس روایات، علما و فقها و ولی فقیه جامع الشرایط در زمان غیبت حضرت بقیه الله به عنوان نیابت عام از سوی امام زمان(ع) برای بیان و اجرای احکام شرعی مأموریت دارند . در این باره تنها به ذکر دو روایت اکتفا می‌شود :
« مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْک‏ ؛(2)
کسی که از شما احادیث ما را روایت می‌کند . در حلال و حرام ما صاحب نظر است . احکام ما را می‌داند ، باید او را به عنوان حاکم بپذیرید . ما او را حاکم بر شما قرار دادیم، پس هر گاه به حکم ما حکم کرد و شما حکم او را نپذیرفتید، حکم خدا را سبک شمرده‌اید و ما را رد نموده‌اید . ردّ ما ردّ خداوند و در حد شرک به خدا است».
حضرت ولی عصر در یکی از توقیعات خود از فقها به عنوان حجت‌های خود یاد کرد.
«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِم‏».
در این نامه حضرت ولی عصر به اسحاق بن یعقوب فرمود: " در مورد رویدادهای زمان ( مسایل سیاسی و اجتماعی، فقهی و فرهنگی و غیر آن) به راویان‏ حدیث‏ها( حدیث شناسان و آگاهان به احکام خدا و دستورهای الهی) رجوع کنید ، زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم".(3)
این جمله که آنان "حجت من" بر شما هستند و من "حجت خدا" بر فقها می‏باشم، دلیل خوبی بر نیابت فقها و مراجع از امام می‌باشد .
طبق این احادیث، فقهای جامع الشرایط به نیابت عام از سوی حضرت حق در هر زمان، حاکم شرع و صاحب ولایت‌اند،
اما درباره ولایت وحاکم به معنی حکومت و در دست گرفتن امور جامعه چون به کارگیری این نوع ولایت در جامعه به صورت رسمی نمی‌تواند توسط تمام آنان انجام پذیرد و هرج و مرج و اختلاف گسترده ایجاد می شود ، یک نفر جهت اِعمال ولایت توسط فقهای مجلس خبرگان معرفی می‌شود، تا به امور اداره جامعه بپردازد به چنین فردی ولی فقیه گفته می‌شود.

پی نوشت ها:
1. رساله توضیح المسائل آیه الله فاضل لنکرانی ، ص 529 ، انتشارات امیر العلم قم.
2. کافی، ج 1، ص 67، شیخ کلینى، حدیث 10. ناشر اسلامیه‏.
3. کمال الدین، ج 2، ص 484. شیخ صدوق‏، ناشر اسلامیه‏.


  • .......
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فتن ٬ سه دهه پیش در حالی که هنوز انجمن حجتیه اعلام تعطیلی نکرده بود نویسنده ای جوان به نام عمادالدین باقی نوشتن کتاب را درباره انجمن آغاز کرده بود و همزمان با اعلام تعطیلی انجمن به صورت سلسله مقالاتی در روزنامه اطلاعات انتشار داد که بلافاصله به صورت کتابی مستقل درآمد. باقی خود در دوره جوانی چند مدتی را در انجمن گذرانده بود و به همین علت از سازمان و عقاید آن اطلاع دقیقی داشت.
با گذر زمان و تحولات سیاسی- اجتماعی عمادالدین باقی نیز از یک انقلابی جوان به اصلاح طلبی در امتداد مسیر تحولات نسل خود تبدیل شد. بعدها باقی مقاله «نیم قرن حیات رازآلود مذهبی» را بمناسبت درگذشت حلبی نوشت و نگاه منصفانه تری به کارنامه انجمن و نظری انتقادی درباره اثر خودش داشت. نگارش مقاله انتقادی نویسنده درباره اثر خودش سبب شد باقی علاوه بر توضیح انتقادی دیگر درباره اولین اثر خود به بازنویسی سراسری کتابی دست زند که در جوانی برای او شهرت و اعتبار آورده بود و او اینک با حفظ فاصله فکری و سیاسی خود با انجمن قصد داشت به دور از ادبیات انقلابی به این تجربه فعالیت اجتماعی و مذهبی نگاه کند.
آنچه در پی می آید گزیده ای از متن ویرایش دوم کتاب «حزب قاعدین زمان» است که البته به معنای تایید تمامی محتوای این کتاب نمی باشد و صرفا بعنوان گزارشی از کسی که روزگاری در انجمن فعالیت میکرده است آورده شده است.
سازواره های عقیدتی انجمن
فصل ۱: انجمن حجتیه و حکومت اسلامی
انجمن حجتیه بر این عقیده است که باید «منتظر بود» تا «حضرت خودشان تشریف بیاورند و امور را اصلاح کنند و تشکیل حکومت حقه اسلامی بدهند» و اقدام به تشکیل هر حکومت اسلامی در دوران غیبت را به معنای اتمام رسالت قائل شدن برای امام زمان و برافراشتن پرچم ضلالت و دجالی می پندارد و معتقد است تشکیل هر حکومتی در غیاب حضرت قائم، به شکست می انجامد. انجمن حجتیه نه تنها به برپایی حکومت اسلامی اعتنایی نداشته که با آن مخالفت نیز نموده است. اگر چه انجمن همواره متهم شده است که با پیروزی انقلاب اسلامی به یمن مبارزات دیگران، نیروهای خویش را در راه اشغال پست های کلیدی حکومت گسیل داشت.
در مقابل آیت الله خمینی این سخن امام علی(ع) را یادآور می شود که: «آنچه مرا وادار کرد که فرماندهی و حکومت بر مردم را بپذیرم این بود که خداوند از علما تعهد گرفته است که بر پرخوری و بهره مندی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت ننمایند.» انجمن گرچه پس از انقلاب اسلامی اظهار می داشت که حکومت اسلامی را پذیرفته است، ولی به استناد مواضع منتشر شده ای که در پی می آید به نظر می رسد آن را به عنوان یک سیستم شرعی نمی شناخت زیرا از دیدگاه آن ها تنها سیستم شرعی، نظام برساخته امام زمان است.
حجتیه

حجتیه

انجمن حجتیه، ولایت فقیه و مرجعیت
با ظهور انقلاب و برپایی جمهوری اسلامی در ایران، اصل ولایت فقیه به عنوان یکی از ارکان نظام جدید به تصویب مجلس خبرگان قانون اساسی رسید. و انجمن نیز اظهار داشت که ولایت فقیه را پذیرفته است.
انجمن در «اصلاحیه پیشنهادی قانون اساسی» که بعداً از آن به عنوان «متن کامل پیشنهادی» نام بردند، ولایت فقیه را در چند کلمه پیشنهاد می کند و بعد ها جهت اثبات پذیرش ولایت فقیه توسط انجمن به آن استناد می نماید. اما برداشت دقیق تر این گروه از ولایت فقیه پیشنهادی چه بود؟
انجمن، چنان که از اصلاحیه قانون اساسی پیشنهادی بر می آید، ولایت فقیه را به مفهوم و معنای محدودی باور داشت زیرا کلمه ولایت فقیه صرفاً در همان جمله «ولایت فقیه به نیابت امام عصر مبنای حکومت است»، به چشم می خورد و در تمام اصلاحیه، همه اختیارات فقیه را سلب کرده و فرماندهی کل قوا را به رئیس جمهور تفویض و اعمال فرماندهی را نیز از طریق وزارت دفاع در شورای فرماندهی، پیشنهاد می کند. در این صورت ولی امر نقشی نداشته و اذن دفاع و جنگ و جهاد و صلح و بسیاری از احکام شرعیه مربوط به نظام و ارتش، از کف اختیار ولی فقیه خارج می شود.
همچنین تعیین و انتصاب مجتهدین عضو شورای نگهبان را به عهده مراجع تقلید گذارده و به آنان حق عزل و نصب افراد منتخب خودشان را می دهد و می نویسد: «پنج نفر مجتهد در مسائل شرعی که آگاه به مقتضیات زمان بوده و به معرفی مراجع تقلید طراز اول و به نیابت از آن تعیین می شوند».
انجمن در کنار پیشنهاد ولایت فقیه که مفهوم و محتوای آن را در اصول بعدی اصلاحیه پیشنهادی مشخص می کند، همه مراجع طراز اول را در امور حکومتی حتی بیشتر از خود ولی فقیه دخالت می دهد و از نظر مخالفان انجمن با محدود ساختن ولایت تامه ولی فقیه بر ارکان حکومتی و اقشار اجتماعی و ولایت بخشیدن به همه مراجع، رهبری را تجزیه می کند. مخالفان انجمن با التفات به سابقه ناسازگاری آنان و انقلابیون در سال های پیش از انقلاب، اعتقاد داشتند چنین طرحی هدف دار بوده و پشت آن اغراض سیاسی نهفته است و انجمن میخواهد به واسطه همفکران خود در شورای مراجع اعمال نفوذ و نظر کند.
آیت الله شیخ محمود حلبی، رهبر انجمن، شرط ولایت و رهبری و پیشوایی را «عصمت» می داند نه عدالت و نتیجه می گیرد که فقط معصوم باید حاکم علی الاطلاق باشد و در این صورت واجب است که دنبال سر او راه افتاد و اطاعتش کرد: «… عادل گاهی اشتباه می کند، خون مردم، عرض مردم، ناموس مردم را نمی توان سپرد به کسی که هوی و هوس دارد، باید به کسی سپرد ناموس مردم را، عرض مردم را، جان مردم را، مال مردم را، به کسی که گناه نکند، به کسی که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسی که معصوم باشد…»
در مقابل این دیدگاه، نظر آیت الله خمینی بود که درباره شرایط زمامداری می گوید: «پس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر، دو شرط اساسی وجود دارد: ۱- علم به قانون، ۲- عدالت…۱- حاکم و خلیفه اولاً باید احکام اسلام را بداند یعنی قانون دان باشد… زیرا حکومت اسلامی حکومت قانون است نه خودسری و نه حکومت اشخاص بر مردم، ۲- باید از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصی آلوده نباشد… این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیشتر از فقیه است باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم(ص) بیش از همه عالم است و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر(ع) از همه بیشتر است لکن زیادی فضائل معنوی اختیارات حکومتی را افزایش نمی دهد… این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه(ع) و رسول اکرم(ص) است زیرا اینجا صحبت از مقام نیست بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای شرع مقدس… امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است. ولایت فقیه از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد مانند جعل (قرار دادن و تعیین) قیم برای صغار… مثل این است که امام(ع) کسی را برای حضانت، حکومت با منصبی از مناصب تعیین کند. در این مورد معقول نیست که رسول اکرم(ص) و امام با فقیه فرق داشته باشد. مثلاً … آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم(ص) و امام و فقیه امتیازی است؟ یا چون رتبه فقیه کمتر است باید کمتر بزند؟ حدزانی که صد تازیانه است اگر رسول اکرم جاری کند ۱۵۰ تازیانه و حضرت امیرالمومنین ۱۰۰ تازیانه و فقیه ۵۰ تازیانه می زند؟ … »
فصل ۲: انجمن حجتیه و عقیده مهدویت
در نظرگاه انجمن، برافراشتن هر پرچمی برای استقرار حکومت در عصر غیبت امام مهدی، پرچم ضلالت است زیرا تنها مصداق حاکم اسلامی و یگانه برپادارنده حکومت اسلامی و داد، ولی معصوم است. شیخ محمود حلبی رهبر و مؤسس گروه، در جلسه درس و سخنرانی خویش می گوید: «الان هم می گویی حکومت اسلامی خوب است، شما آن مصداق حاکم اسلامی را نشان بدهید، کسی که معصوم از خطا باشد نشان بدهید، کسی که معصوم از گناه باشد نشان بدهید، کسی که هوی و هوس و حب ریاست و شهرت و غصب و تمایلات نفسی به هیچ وجه در او اثر نکند نشان بدهید، او بیاید توی میدان، جلو بیفتد ملت می افتد به خاک پایش، تمام روحانیون قربان خاک پایش می شوند.»
آموزگاران انجمن به حدیث و روایت نیز اتکا می کردند، به ویژه به سخنی از امام صادق که می گوید: «تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد، احدی از ما برای دفع ظلم و جور آن ها و اقامه حق، خروج نکرده و نخواهد کرد جز آنکه مبتلای به قتل و شهادت بشود و هر که قیام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شیعیان ما بیفزاید، کاری از پیش نبرد.»
پس از انقلاب نیز انجمن به اصول فکری خود وفادار ماند و هر قیامی برای برپایی حکومت شرعی را نفی می کرد. یکی از فعالان انجمن، در ماه های نخست پس از پیروزی انقلاب، مطابق آموزش تشکیلاتی که به آن ها داده شده بود می گفتند: «این روز ها (بعد از انقلاب) امام زمان دارد از یاد می رود، امروز روز غربت امام است، چون یکی از خوبان خواب دیده که کشتی امام زمان بر گل نشسته…» و یکی از مخالفان انجمن به وی پاسخ می دهد آن امام زمانی که کشتی اش به گل نشسته، امام زمان ما نیست، امام زمان ما کشتی اش به گل نمی نشیند، او کشتی اش در حال حرکت است و به ساحل نجات می رود و ملت ایران در حال زمینه سازی است و دارد لایروبی می کند که کشتی را به ساحل برساند. وی در پاسخ خویش افزود: آیا در ایام حاکمیت طاغوت، امام زمان غریب نبود و اعتنا و عنایت کامل به او روا می شد و عموماً به یاد او بودند و کشتی امام زمان در امواج متلاطم جامعه حرکت می کرد؟ ولی در جمهوری اسلامی اوضاع دگرگون و به زیان و ضرر امام زمان شده و او دارد از یاد ها می رود؟
محتوا و آثار خارجی و اجتماعی نوع برداشت انجمن درباره امام زمان
نطق های آیت الله حلبی و نشریات انجمن دلالت داشتند که در این گروه اعتقاد به امام زمان به مفهوم محبت و ولایت (دوستی) و به تبع آن، بعد عبادی و نماز خواندن برای امام زمان است. آن ها بر خلاف اسلام سیاسی که به «انتظار»، جنبه انقلابی می بخشید، جنبه ها و فرازهای دیگر اعتقاد به امام زمان را اموری فرعی قلمداد می کردند.
از نظر انجمن تمام مسوولیت ها و وظایف یک انسان مسلمان در عصر غیبت، عبارت است از: «۱- انتظار: وضع انتظار و ندیدن امام معصوم از بزرگترین مصیبت ها است. ۲- تقلید از مجتهد جامع الشرایط، ۳- غمگین بودن به جهت مفارقت آن حضرت، ۴- دعا برای تعجیل فرج آن حضرت، ۵- گریستن از دوری وی، ۶- تسلیم و انقیاد داشته باشد که برای امر امام عجله نکند. ۷- صدقه به قصد سلامت آن حضرت بدهد.»
در نوشته های انجمن درباره امام زمان به ویژه نگارش های پیش از سال های انقلاب به یکی از ارکان مفهوم انتظار در فلسفه سیاسی شیعه که قیام و مبارزه با تبهکاران و حکام جور است عنایتی نشده. اگر قید می کنیم نشریات پیش از سال ۵۷، به این لحاظ است که پس از انقلاب، انجمن، شعارهای برون تشکیلاتی خود را تغییر داد لکن شعور درون تشکیلاتی نظیر سخنرانی آقای حلبی که به گوشه ای از آن اشاره شد در سطوح بالای انجمن به قوت خود باقی ماند. از این رو است که در بررسی دیدگاه های انجمن پس از انقلاب به مواضع درونی آن باید التفات بیشتری مبذول داشت و مواضع و نشریات بیرونی، فقط بخشی از دیدگاه های انجمن را نشان می دهند.
از نشانه ها و علائم فرج امام قائم این است که در اثر شیوع گناه و فحشاء مردم بد ترین خلق خدا در روی زمین می شوند و خداوند آن ها را به بلای جور سلطان و ستم حکام و فرمانروایان دچار می کند.
این دیدگاه در عین مخالفت با فحشاء می گوید آنچه خیر است در بطن شرور نهفته است لذا لازمه اش این است که به وضع موجود رضایت دهد و تقوای گریز پیدا کند نه تقوای ستیز .
فصل ۳: انجمن حجتیه و سیاست
یکی از گروه هایی که با شعار دفاع از تشیع و دیانت، مبلغ اندیشه جدایی دین از سیاست بود، انجمن حجتیه بود. در تبصره دوم از ماده دوم فصل یکم اساسنامه که مبنای خط مشی انجمن است آمده: «انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسوولیت هر نوع دخالتی را که در زمینه های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد برعهده نخواهد داشت.»
این گروه با تبلیغ عدم مداخله در سیاست، هر مبارزه و فعالیتی را که جهت گیری ضدرژیم داشت تحت عنوان اینکه دخالت در سیاست است نفی می کرد و به تبع اساسنامه قانونی اش پیش از وقوع انقلاب اسلامی (از ۱۵ خرداد ۴۲ بدین سو) اولین تعهد کتبی که از اعضای انجمن می گرفت عدم دخالت در مسائل سیاسی بود.
انجمن حجتیه دخالت در سیاست را نفی نمی نماید ولی آن را از دین جدا و منفک می داند و رسالت دین را منحصر به پاره ای دستورات اخلاقی می پندارد. انجمن حجتیه (و البته رقیب و خصم آن، فرقه بهائیت) نه تنها مروج انفکاک مذهب و سیاست هستند که اساساً مداخله در سیاست جدای از مذهب را نیز نفی کرده و از عهده خویش خارج می دانند. عقیده مندرج در اساسنامه آن ها چیزی نبود که حساسیت و نگرانی دستگاه امنیتی شاه را برانگیزد.
فصل ۴: انجمن حجتیه و فلسفه
موضع ضد فلسفی سرپرست و شاخص فکری انجمن زبانزد بود. کل انجمن را نمی توان مشمول ضدیت با فلسفه قرار داد زیرا افرادی در این گروه بوده اند که با این تفکر همراه و موافق نبوده و علقه ها و مطالعات فلسفی داشته اند. آیت الله حلبی و همفکران ضد فلسفه او معتقد بودند فلسفه، بدعت است و از یونان قدیم وارد اسلام شده است.
فصل ۵: کنش و نگرش اقتصادی انجمن حجتیه
انجمن در بعد اقتصادی نیز با عقاید اقتصادی متعلق به گرایش های چپ و انقلابی مخالف بود و چون اعتقاد داشت روحانیون انقلابی طرفدار آیت الله خمینی متأثر از افکار سوسیالیستی هستند با دیدگاه آنان نیز مخالف بود. برخی از اعضای هیات موسس انجمن از تجار بزرگ و مسوولان آن برخاسته از قشر متمول و مرفه بودند. تجربه غرب نشان می دهد که مالکیت، اساس لیبرالیسم بود و بخش خصوصی موجب تقویت نهادهای مدنی و حوزه عمومی شد. انجمن حجتیه نیز از نظر مالی متکی به بخش خصوصی و بازارایان متدین بود. در عین حال بعضاً ناگزیر بودند از سیستم مسلط و دولت رانتیر و نخبگان اقتصادی چون خیامی مطالبه همکاری و اعانات مالی کنند.
برای انجمن مسأله این نبود که این ثروتمندان دارای چه گرایشی هستند و به همین لحاظ، گفته شده است که برخی از منابع تأمین بودجه انجمن را وابستگان دربار نیز تشکیل می دادند.
فصل ۶: تشکیلات انجمن حجتیه
انجمن دارای تشکیلاتی سراسری، پیچیده و مجرب بود و طبیعی بود که با داشتن قریب به نیم قرن سابقه کار تشکیلاتی که در برابر شبکه بهائیت کار می کرد، تشکیلاتی منسجم و پیچیده بیابد. از سوئی وجود عوامل و عناصر امنیتی در انجمن که خود دارای تجارب اطلاعاتی و تشکیلاتی بودند برای سازماندهی انجمن سودمند بود. انجمن دارای کمیته های مختلفی از قبیل کمیته های تدریس، جاسوسی یا تحقیق، نگارش، ارشاد (تعقیب و مراقبت ـ بحث و مناظره) و ارتباط با خارج و کنفرانس ها بود.
سیمای تشکیلاتی انجمن
کمیته یا گروه تدریس و روش های جذب نیرو :
گروه تدریس سه مرحله داشت: اول: پایه؛ دوم: ویژه؛ سوم: عالی.
قسمت پایه: حدود یکسال و حداکثر یکسال و نیم به طول می انجامید که ۷ الی ۸ ماه از آن آموزش اصول اعتقادات (توحید، نبوت، و…) و سپس آشنایی مختصری با بابیت و بهائیت بود.
مرحله ویژه: در این مرتبه مسائل بهائیت در سطح بالاتری تدریس می شد و افراد، کارهای عملی را آغاز می کردند.
مرحله سوم مرحله عالی بود: این مقطع جای هر کسی نبود و افرادی که در دوره های قبل مورد آزمایش قرار گرفته بودند به این مرحله راه می یافتند. مهره ها و مسوولان انجمن نیز از این گروه انتخاب می شدند. این گروه را به علت اینکه در آن کتاب نقد ایقان(کتاب بهاءالله) تدریس می شد گروه نقد ایقان هم می نامیدند.
کمیته دوم گروه جاسوسی یا گروه تحقیق: که خود دارای تشکیلاتی بود و افراد آن به سه دسته تقسیم می شدند ـ محقق یا جاسوس نوع یک، نوع دو و نوع سه.
کمیته سوم گروه نگارش: که در رابطه با نفی بهائیت و درباره امام زمان مطلب می نگاشتند.
گروه چهارم گروه ارشاد: که از دو قسمت تشکیل می شد: ۱- قسمت تعقیب و مراقبت، ۲- بحث و مناظره.
کمیته پنجم «گروه ارتباط با خارج»: که در انجمن «وزارتخانه انجمن» نیز نامیده می شد و با کشورهای هند، انگلستان، آمریکا، اتریش، استرالیا و برخی کشورهای دیگر ارتباط داشته و در آنجا با دائر کردن شعباتی فعالیت می کرد.
گروه ششم گروه کنفرانس ها: که مسوول کل آن مهندس مهدی طیب بود. طیب پس از انقلاب ضمن مخالفت با مواضع انجمن به همراه گروه کثیری از این جریان جدا شده و به تشکیل «سازمان عباد صالح» مبادرت ورزید.
فلسفه وجودی انجمن
فلسفه وجودی انجمن مبارزه با بهائیت بود و در طول ۲۵ سال فعالیت در دوره پیش از انقلاب قادر به شکست بهائیت نشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن جمعی از بهائیان از ایران گریخته و به کشورهای غربی پناهنده شدند یا در ایران به زندگی خویش ادامه دادند و تعداد قلیلی از آنان باقی ماندند. از این رو فلسفه وجودی انجمن از بین رفت و انجمن ناگزیر بود به گونه ای عمل نماید که سوابق آن کمتر نمایان شود. پس از انقلاب انجمن نیز مانند تمامی گروه های دیگر بلافاصله از فضای باز و محیط آزاد و خلاء شدید موجود در جامعه در سال های نخست انقلاب از جمله کمبود نیروها و کادرهای مدیر و کاردان و لایق، استفاده کرد و در ارگان ها و نهادهای جمهوری اسلامی راه یافتند. از سویی چون بهائیتی در جامعه مطرح نبود تا بهانه ای برای ادامه حیات تشکیلاتی خویش داشته باشند مسأله مارکسیسم و حزب توده را تضاد عمده خود قرار داد. پس از آنکه مجاهدین خلق، حزب توده و مارکسیست ها به کار مخفی درغلطیده اند دیگر محملی برای ادامه فعالیت تشکیلاتی انجمن نماند ولی انجمن رسالت خویش را تمام شده نمی بیند.
اعتقاد به خواب دیدن
اعتقاد به خواب دیدن از جمله سوژه هایی بود که از آن در جهت تثبیت موقعیت گروه و همچنین برپا نگه داشتن تشکیلات، مورد استفاده قرار می گرفت و در مقابل بسیاری از سوالات و اشکالات از قبیل اینکه «چرا با امام خمینی مخالفت می کنید؟» یا «چرا دین را از سیاست جدا می دانید» خوابی را از فردی نقل می کردند که «امام زمان به خواب وی آمده و حاج آقا حلبی یا انجمن را تأیید فرموده اند.»
http://www.fetan.ir/home/4384
  • .......

واقعه کشف حجاب

بی حجاب کردن اجباری زنان ایرانی در نیمه دهه 1310، از میان تمام سیاست های تجدد خواهانه رضاشاه، بیشترین سهم را در عدم محبوبیت او در میان ایرانیان داشت. به عبارت دیگر کشف حجاب از جمله سیاست های مدرن سازی رضاشاه و شاید چالش برانگیزترین آن ها بود.

 

ماجرا از این قرار بود که رضاشاه پس از مسافرت به ترکیه و دیدار با آتاتورک تصمیم گرفت در ایران نیز همان سیاست را اجرا کند. در کنار نقش خاندان پهلوی در واقعه کشف حجاب، نباید بازیگران اصلی و پشت پرده این نمایش نامه را نادیده گرفت؛ یعنی دولت های روس، انگلیس و غرب گرایانی که قبل و بعد از مشروطه با تفکرات تجددگرایانه خود و تحت حمایت دولت های بیگانه دست اندر کار فراهم سازی های کشف در ایران بودند. از فعالیت های انجمن سری فراماسونری و فرقه ضاله بهائیت که از جمله عوامل و طراحان این نقشه شوم بودند نباید غفلت کرد.

 

صدیقه و یحیی دولت آبادی در زمره افرادی اند که با اتکا به حمایت بیگانگان، پیشاهنگ پدیده کشف حجاب در ایران شدند. یحیی دولت آبادی 36 سال قبل از کشف حجاب به محمد علی فروغی می گوید: «زن های ما دیر یا زود از این چادر سیاه بیرون خواهند آمد...» همو پس از فرمان کشف حجاب، از پرده دری و بی حجابی رضاشاه دفاع می کند و افتخار میکند که دختریان او در جشن فارغ التحصیلی، بدون پوشش  اسلامی شرکت نموده و این رفع حجاب را از کارهای سترگ رضا می داند و می گوید: «تصدیق باید که جز قدرت و اراده محکم شاه پهلوی رفع حجاب، بسیار مشکل بود.»

 

این گفته های او نشان می دهند که سیاست کشف حجاب تنها یک سیاست رضاخانی نبود، بلکه برنامه ای بود که از حدود 36 سال قبل از سیاست رضاشاه برای آن نقشه چیده شده بود و رضاشاه عامل کسانی دیگر بود و بودند کسانی که از مدت ها قبل در صدد طرح این نقشه بودند، ولی به  دنبال فردی می گشتند که بتواند نیات آنها را جامه عمل بپوشاند.

 

مقدمات کشف حجاب اگرچه در دروه ریاست وزرایی فروغی انجام شد اما مجال نیافت اجرای آن را در دولتش شاهد باشد به همین جهت قرعه کار به نام محمود جم زده شد. این مسئله بیشتر ناشی از یک اختلاف سلیقه در امور اداره کشور با رضا شاه بود که فروغی را از اقدام این کار بازداشت چرا که بنا بر بعضی شواهد فروغی خیلی موافق با این اقدام نبوده به همین جهت به راحتی از سوی رضاشاه کنار گذاشته شد و محمود جم که شخصیت فرمانبردار او بیشتر به چشم می آمد عهده دار انجام این کار شد.

 

در آغاز برای پیش برد این سیاست زمینه سازی های زیادی صورت گرفته شد چرا که برای زنان و مردان ایرانی مقوله کشف حجاب یکی از غیر قابل تصورترین مسائل زندگی خود بود و نمی توانستند به این راحتی با  این مقوله کنار بیایند به همین جهت زمینه سازی ها بیشتر در حطیه روانشناسی افراد حرکت می کرد. از جمله این مسائل ایجاد شعارهایی مبنی بر اینکه این کار در راستای امنیت بیشتر زنان است که در نتیجه توسعه کشور به وجود می آید و این خود اقدامی است در جهت امنیت و آسایش مردم ایران.

 

هر چند همانطور که قابل پیش بینی بود مردم ایران به خصوص زنان ایران به شدت با سیاست مخالفت کرده و تمام تلاش خود را برای ایجاد ممانعت در این قضیه به کار انداختند. دراین راستا رژیم شاه نیز برای رسیدن به اهداف خود با اعمال زور و اجبار سعی داشت اهداف خود را پیش ببرد. این مسئله باعث شد که حاکمیت به خصوصی ترین حریم زندگی ایرنیان نفوذ پیدا کند.

 

در واقع این نفوذ به حریم خصوصی از یک سو به ظاهر در جهت سیاست های کشف حجاب بود اما در باطن قضیه باعث می شد که حریم های خصوصی در معرض دید قرار گیرد و هر حرکت خارج از کنترل، تحت کنترل قرار گیرد. این مسئله شاید یکی از ویژگی های همه دولت های مدرن باشد که با ابزار های مدرن سعی در کنترل زندگی شهروندان خود دارند. اما باید این نکته را در نظر گرفت که هیچ حاکمیت مدرنی به شکل عریان به حریم خصوصی افراد وارد نمی شود و سعی می کند راه های کم هزینه تری را انتخاب کند.

 

این موضوع خود یکی  از تناقض آمیز ترین مسائل دوران رضاشاه بود و این مسئله بدین دلیل بود که کشف حجاب تحت لوای هیج قانونی انجام نگرفته بود بلکه ریشه در یک زور گویی دیکتاتور مآبانه ای بود در جهت حفظ حیات حاکمیت و اهداف قدرت های بزرگ.

 

اگر این موضوع را با این دید نگاه کنیم که در ماجرای کشف حجاب هیچ نیت صادق و دلسوزانه از سوی حاکمیت وجود نداشت یک گزاره بسیار مهم از این مسئله منتج می شود آن هم این است که رضاشاه تمام این اقدامات را در جهت یک کنترل سیاسی برای اعمال قدرت در پیش گرفته بود و برای رسیدن به این کنترل حریم خصوصی اشخاص و افراد در معرض دید حاکمیت قرار داد.

 

همچنین این نحوه از کنترل علاوه بر نفع رسانی به حاکمیت، منافع زیادی را برای کشورهای استعمار گر به همراه داشت. در واقع با ایجاد مدل های غربی سعی می شد رقابتی در بین زنان ایرانی برای مصرف پارچه ها و لباس های خارجی شکل بگیرد که از این طریق علاوه بر بی هویت کردن زنان ایرانی، کالاهای خود را به فروش برسانند.

 

حاکمیت با پیروی از یک تجدد آمرانه نوع جدیدی از برخورد را در زیست حیات ایرانی به ارمغان آورد که با زندگی و پیشینه ایرانیان کاملا نامانوس بود. اما در نهایت این مردم ایران بودند که مقاومت های پنهان و آشکار خود برنامه های این سبک از حکم رانی را با شکست همراه کرد.

 

منابع:

1.استفانی کرونین، رضاشاه و شکل گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات جام، 1387

2.یحیی دولت آبادی، حیات یحیی،تهران، فردوسی، 1361،ج4

3.رضا مختاری اصفهانی، پهلوی اول از کودتا تا سقوط، تهران، پژوهش های نوین تاریخی،1392

4.تورج اتابکی، تجدد آمرانه، ترجمه مهدی حقیقت خواه،ققنوس،1391 

http://www.irdc.ir/fa/content/55039/default.aspx

5.فاطمه استاد ملک، حجاب و کشف حجاب در ایران، تهران،عطایی، 1367

  • .......

حکومت منتظران و امنیت

در فرهنگ انتظار وجود ناامنی، فساد و ناتوانی در تامین امنیت یکی از نشانه های حکومت جور و باطل است:

«یأتیکم بعد الخمسین و المائه اُمراء کفرة و أمناء خونة و عرفاء فسقة فتکثر التجّار و تقلّ الأرباح، و یفشو الربا، فتکثر أولاد الزنا، و تغمر السفاح، و تتناکر المعارف، و تعظم الأهلة، و تکتفی النساء بالنساء و الرجال بالرجال ».

امام صادق (علیه اسلام) نیز ظلم و ستم، هراس از حاکمان، کمی محصولات، گرسنگی و ... از نشانه های حکومت ظالمان و ستم گران می خواند و این گونه حکومت ها را از نشانه های ظهور حجت آل محمد می داند و به آیه شریفه: ( وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ ) (32) استناد می کند. (33)

در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام)، وجود ناامنی و فساد و نگرانی عمومی را مشخصه حکومت جور و باطل معرفی می کند: در حکومت جور امنیت وجود ندارد و مردم به شدت نگران و مضطربند. زلزله، فتنه، مصیبت و طاعون مردم را می آزارد، ناسازگاری مردم شدت می یابد و آتش جنگ و جدال میان مردم روشن می شود. تشتت در دین به اوج می رسد و نگرانی های روحی و روانی تشدید می شود تا آن جا که مردم هر روز و شب آرزوی مرگ می کنند. (34)

افزون بر فرهنگ انتظار در آیات وحی نیز وجود ناامنی و فساد از نشانه های حکومت جور معرفی شده است:

(وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لاَ یُحِبُّ الْفَسَادَ )؛ (35)

هنگامی که قدرت می یابند، در راه فساد در زمین می کوشند، و زراعت ها و چهارپایان را نابود می سازند خدا فساد را دوست نمی دارد.

در برابر این حکومت، حکومت های حق خواهان امنیت و رفاه عمومی هستند و در تأمین این مهم کوشش بسیار دارند. برای نمونه آن زمان که ابراهیم (علیه السلام) به منصب امامت رسید: ( قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً ) (36) تامین امنیت و رفاه عمومی را خواستار شد:

(وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ )؛ (37)

و هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا این سرزمین را شهر امنی قرار ده و اهل آن را- آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آورده اند- از ثمرات روزی ده.

این آیه به قرینه سیاق پیشینی: ( قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً ) (38) تامین امنیت، رفاه عمومی و فراهم ساختن زمینه های مناسب برای عبادت را از خواسته ها و تکالیف پیشوایان دینی قرار می دهد.

حضرت علی (علیه السلام) نیز که وظیفه اصلی حاکم اسلامی را ایجاد امنیت و استقرار آرامش می دانست در حکومت خویش ناگزیر از جنگ با کسانی شد که امنیت داخلی را به مخاطره افکنده بودند:

اللهم إنّک تعلم أنّه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان و لاالتماس شیء من فضول الحطام و لکن انزدّالمعالم من دینک و نظهر الأصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک؛ (39)

خدایا تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جای گاه خویش باز گردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.

امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) نیز وقتی ظهور کنند و حکومت عدل خویش را برقرار سازند با ناامنی مبارزه می کنند و عوامل ناامنی را از میان می برند؛ به گونه ای که سراسر هستی پر از عدل و داد خواهد شد و امنیت افراد کاملاً تامین می گردد.

بنابراین منتظران حضرت ولی عصر با الهام از آیات وحی، تامین امنیت را وظیفه حکومت می دانند و امنیت را یک کالای عمومی معرفی می کنند و این مهم را بر دوش حکومت اسلامی می نهند چه این که:

الف. تامین امنیت از سوی خود افراد- هر چند بهترین گزینه است و امنیت را برابر با نیازها می سازد- ولی هزینه های بسیار زیادی دارد و توان و قدرت فراوانی می طلبد و شهروندان فاقد این توان و امکانات هستند.

ب. وقتی افراد از ناامنی رنج می برند و برای فرار از هرج و مرج به زندگی اجتماعی تن می دهند و حقوق و آزادی های طبیعی خویش را به دولت وا می نهند خود دولت را به عنوان متولی امنیت به رسمیت می شناسند و از میان بد و بدتر دولت را انتخاب می کنند.

چنان که فرهنگ انتظار و آیات وحی امنیت را یک کالای همگانی معرفی می کند که دولت تامین گر آن است در اعلامیه حقوق بشر نیز امنیت فردی یک کالای عمومی است: « حمایتی که جامعه به هر یک از افراد و اعضای خود برای حفظ جان، حقوق و دارایی آنها اعطا کرده است ». و در ماده چهارم اعلامیه حقوق بشر سال هشتم انقلاب فرانسه امنیت حمایت و معاونت هم جامعه برای تامین حقوق هر یک از اعضای خود است.

بنابراین دولت چه حداقلی و چه حداکثری وظیفه تامین امنیت را دارد. وقتی دولت تامین امنیت را بر عهده می گیرد در برابر زندگی اجتماعی و مزایای آن از شهروندان خواسته هایی دارد که این خواسته ها تا وقتی در راستای تامین امنیت قرار دارد با امنیت فردی ناسازگار نمی نماید و با مقاوله نامه کار اجباری همخوان است. برای نمونه دولت می تواند خدمت نظام وظیفه را اجباری کند، از افراد دیگر دفع آفات، آتش سوزی ها، سیل، زلزله و ... یاری طلبد و متخلفان را بازخواست و توبیخ کند. حکومت منتظران در راستای تامین امنیت ملی نخست باید امنیت داخلی و اجتماعی را تامین کند و پس از آن امنیت ملی را دنبال کند. امنیت ملی کشورها با امنیت داخلی و اجتماعی و فردی ایشان پیوند عمیق و شدید دارد. هر کشوری که از ناامنی داخلی رنج ببرد از امنیت ملی خوبی برخوردار نیست و هر کشور که امنیت داخلی و اجتماعی در خور قبولی داشته باشد به همان نسبت امنیت ملی خوبی دارد.

بنابراین شایسته است نخست درباره امنیت داخلی و عوامل ناامنی و راه کارهای تامین امنیت فردی و داخلی بحث شود و آن گاه امنیت ملی مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

 http://www.irdc.ir/fa/content/55039/default.aspx

  • .......

از عمرکشون تا شیعه کشون

از حضرت امام ‌باقر- علیه‌السلام- روایت شده است که فرمودند:

بندۀ خدا روز قیامت محشور شود، درحالی‌که دستش به خونى آلوده نشده است. [ظرفی] همانند [ظرف] خون‌گیریِ حجامت یا بیشتر از آن را به دستش می‌دهند و می‌گویند: «این سهم توست از خون فلان کس.» او عرض می‌کند: «پروردگارا، تو خود می‌دانی جانِ مرا گرفتى درحالی‌که من خون کسى را نریخته بودم [و هیچ خونى بر گردنم نبود].» خداوند فرماید: «آرى، [اما] تو از فلانى روایتى چنین‌وچنان شنیدى و به‌ضرر او بازگو کردى. پس زبان‌به‌زبان به فلان ستمکار رسید و بدان روایت، او را کشت. این بهرۀ تو از خون اوست.» (محمدبن‌یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۷۰. سند این روایت صحیح است)

کسانی که بی پرده به مقدسات اهل سنت توهین می‌کنند، اندکی در این روایت تأمل کنند، انتشار یک روایت صحیح و مطلب حقی که قابل فهم دیگران نیست، چنین بازخواستی را در پی دارد، فحش و دشنام و توهین که دیگر جای خود دارد!

متأسفانه رفتارها و اقدامات ناشایست بعضی افراد در کشورهایی همچون کشور ما، سبب شده تا بسیاری از شیعیان در کشورهایی همچون عربستان، عراق و پاکستان و… تحت فشار قرار گرفته و حتی جان خویش را نیز از دست بدهند.

کافی است لحظه‌ای خود را به جای آن مسلمان اهل‌سنتی قرار بدهید که همواره از شیعه نزد او بدگویی شده است و شیعه را برای او به عنوان فرقه‌ای گمراه و بدعت‌گذار شناسانده‌اند، و حالا فیلم‌ها و صوت‌هایی برای او پخش می‌شود که به مقدسات او به صورتی آشکار لعن و دشنام داده می‌شود.

آری، متأسفانه امروز فیلم‌ و صوت بعضی از جلسات دست‌آویزی است برای دور نگاه داشتن ملت‌های مسلمان از حقیقت رسالت رسول الله، صلی‌الله علیه وآله.

این فیلم‌ها دست‌آویزی است برای قتل شیعیان عراق، پاکستان ودیگر کشورهای اسلامی!

یک استشهادی وهابی با این فیلم‌ها روزانه ده‌ها شیعه می‌کشد، خود را فریب ندهیم، ما در مقابل اعمال خود مسئولیم و بی‌تفاوتی نسبت به اثرات این مراسم، قطعا عقاب اخروی خواهد داشت.

  • .......
25 سال حضرت علی ـ علیه السلام ـ سکوت کرد همین امر باعث شد مذاهب مختلف به وجود بیایند آیا این سکوت به نفع اسلام بود؟ در حالی که اسلام آن وحدت اولیه را از دست داد؟

امام علی ـ علیه السلام ـ پس از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شایسته ترین فرد برای ادارة امور جامعة اسلامی بود و در حوزة اسلام به جز پیامبر اسلام هیچ کس از نظر فضیلت، تقوا، بینش فقهی، قضایی، جهاد و کوشش در راه خدا و سایر صفات عالی انسانی به پایة علی ـ علیه السلام ـ نمی رسید.
به دلیل همین شایستگی ها، آن حضرت بارها به دستور خدا و توسط پیامبر اسلام به عنوان رهبر آیندة مسلمانان معرفی شده بود، که از همة آن ها مهم تر جریان (غدیر) است، از این نظر انتظار می رفت که پس از درگذشت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، بلافاصله علی ـ علیه السلام ـ زمام امور را در دست گیرد و رهبری مسلمین را ادامه دهد.
اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت اسلامی پس از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ منحرف گردید، و علی ـ علیه السلام ـ از صحنة سیاسی و مرکز تصمیم گیری در ادارة امور جامعه به دور ماند، ولی آن حضرت این انحراف را تحمل نکرد و سکوت در برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلال ها و احتجاج های متین خود، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد، مرور ایام و سیر حوادث نشان داد که این گونه اعتراض ها چندان سودی ندارد.
در این هنگام علی ـ علیه السلام ـ بر سر دو راهی حساس و سرنوشت سازی قرار گرفت: یا می بایست به کمک مردان خاندان رسالت، و علاقه مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع و قانونی نمی دانستند بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را قبضه کند. و یا آن که وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خود بپردازد.
از آنجا که در رهبری های الهی قدرت و مقام، هدف نیست، بلکه هدف چیزی بالاتر از حفظ مقام و موقعیّت است و وجود رهبری برای این است که به هدف تحقق ببخشد، لذا اگر روزی رهبر بر سر دو راهی قرار گرفت و ناگزیر شد که از میان مقام و هدف، یکی را برگزیند، باید از مقام رهبری دست بردارد، و هدف را مقدم تر از حفظ مقام و موقعیت رهبری خویش بشمارد. علی ـ علیه السلام ـ که با چنین وضعی روبرو شده بود، راه دوم را برگزید.[1]
حالا سئوال این است که حضرت امام علی ـ علیه السلام ـ بیست و پنج سال سکوت کرد و همین امر باعث شد مذاهب مختلف به وجود بیایند، آیا این سکوت به نفع اسلام بود؟ در حالی که اسلام آن وحدت اوّلیه را از دست داد؟
برای دریافت پاسخ، توجه به مطالبی که ذیلاً ذکر می شود لازم است.
امام علی ـ علیه السلام ـ با این که خلافت خلفا را به رسمیت نمی شناخت، و خود را وصی منصوص پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و شایسته ترین فرد برای ادارة امور سیاسی و دیگر مسایل رهبری می دانست ـ با وجود این ـ هر وقت پای مصالح اسلام و مسلمین به میان می آمد، از هر نوع خدمت و کمک و بلکه فداکاری و جانبازی دریغ نداشت، و با چهرة باز به استقبال مشکلات می شتافت، زیرا او فرزند اسلام بود، و در آغوش اسلام پرورش یافته بود، در پرورش نهال اسلام که بوسیلة پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ غرس شده بود، زحمت ها و رنج ها کشیده و در راه آن خون ها نثار کرده بود، ایمان و وجدان پاک علی ـ علیه السلام ـ اجازه نمی داد در برابر مشکلات اسلام و امور پیچیدة مسلمانان، مهر سکوت بر لب نهد و خود را از هر نوع مداخله کنار بکشد.
شخصیت امام بالاتر از آن بود که مانند برخی بیندیشد و بگوید: حالا که زمام خلافت را از دست من گرفته اند، در هیچ امری از امور مملکت مداخله نمی کنم، در حل هیچ مشکلی گام برنمی دارم، تا هرج و مرج، محیط اسلام را فرا گیرد، و موج نارضایتی بالا رود، و دستگاه خلافت دچار تزلزل گردد، و سرانجام سقوط کند.[2]
بقاء و پایداری اسلام، توسعه و گسترش آن در جهان، آشنا ساختن امت به معارف و اصول و فروغ اسلام، برای امام هدف اساسی بود، و تا آنجا که راه به روی امام باز بود، و دستگاه خلافت مزاحم وی نبود، و احیاناً دست نیاز به سوی او دراز می کرد، از رهبری و راهنمایی نه تنها مضایقه نداشت، بلکه استقبال می نمود.[3]
سکوت امام ـ علیه السلام ـ در دوران برکناری او از مقام خلافت، که بیست و پنج سال به طول انجامید، سکوت مطلق، به معنای دوری از هر نوع مداخله در امور رهبری نبود، بلکه در حالی که مقام خلافت و رهبری سیاسی را دیگران اشغال کرده، و نصب و عزل افراد و اختیار دارایی اسلام به دست آنان بود ـ مع الوصف ـ مرجع فکری و یگانه معلم امت که تمام طبقات در برابر دانش او خضوع می کردند، امام علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ بود.[4]
امام ـ علیه السلام ـ در نامه ای که به مردم مصر فرستاد به این حقیقت تصریح می کند، و علت همکاری خود را در حفظ مصالح کلی اسلام، پس از دوری از خلافت چنین تشریح می نماید: من در آغاز کار، دست نگاه داشتم (و آنان را به خود واگذاشتم) تا این که دیدم گروهی از اسلام برگشته و مردم را به محو دین محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دعوت می کنند، ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان برنخیزم، رخنه و یا ویرانی در کاخ اسلام ببینیم که مصیبت آن برای من بزرگتر است، از دوری از حکومت چند روزة که بسان سراب زایل می شود.[5]
امام به صورت یک سرپرست و حامی دلسوز دین، درست است که در دوران خلفا سکوت سیاسی کرد، و مسئولیتی را نپذیرفت ولی در عین حال هیچ گاه دربارة اسلام و دفاع از حریم دین شانه خالی نکرد، بلکه نیازهای فکری و علمی اسلام را در دوران های مختلف خلافت برطرف می کرد، و خلفا پیوسته از افکار بلند و راهنمایی های واقع بینانة آن حضرت بهره می بردند.
فعالیت های امام در این دوران را می شود در امور زیر خلاصه نمود:
1ـ تفسیر قرآن و حل مشکلات بسیاری از آیات، و تربیت شاگردان بزرگی که هر کدام بعدها منشا خیرات فراوانی شدند.
2ـ بیان حکم شرعی رویدادهای نو ظهور که در اسلام سابقه نداشت، و یا قضیه چنان پیچیده بود که قضات از داوری دربارة آن ناتوان بودند، این نقطه از نقاط حساس زندگی امام است، و اگر در میان صحابه شخصیتی مانند علی ـ علیه السلام ـ نبود، که به تصدیق پیامبر گرامی داناترین امت و آشناترین آن ها به موازین قضا و داوری به شمار می رفت، بسیاری از مسایل در صدر اسلام به صورت عقدة لا ینحل و گره کور باقی می ماند.[6]
3ـ پاسخ به پرسش های دانشمندان ملل جهان، بالاخص یهود و مسیحیان که پس از درگذشت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برای تحقیق و پژوهش دربارة آیین وی، رهسپار مدینه می شدند و سئوالاتی را مطرح می نمودند و پاسخ گویی جز علی ـ علیه السلام ـ ، که تسلط او بر تورات و انجیل از خلال سخنانش روشن بود، پیدا نمی کردند و اگر این خلأ به وسیلة امام پر نمی شد، جامعة اسلامی در سرشکستگی شدیدی فرو می رفت، و هنگامی که امام به کلّیه سئوالات آن ها پاسخ دندان شکن می داد، شادمانی و شکفتگی عظیمی در چهرة خلفا که بر جای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نشسته بودند، پدیدار می شد.[7]
4ـ هنگامی که دستگاه خلافت در مسایل سیاسی و پاره ای از مشکلات با بن بست روبرو می شد، امام ـ علیه السلام ـ یگانه مشاور مورد اعتماد بود که با واقع بینی خاصی مشکلات را از سر راه برمی داشت و مسیر کار را معیّن می کرد.[8]

نتیجه و پاسخ:
با در نظر داشت مطالب فوق به این نتیجه می رسیم، درست است که امام در دوران بیست و پنج سال خلافت خلفا، از نظر سیاسی سکوت کرد و مسئولیتی سیاسی نپذیرفت، ولی در عین حال هیچ گاه دربارة اسلام و دفاع از حریم دین شانه خالی نکرد، هر وقت پای مصالح اسلام و مسلمین به میان می آمد، از هر نوع خدمت و کمک و بلکه فداکاری دریغ نمی داشت، شخصیت امام بالاتر از آن بود که در برابر مشکلات اسلام و امور پیچیدة مسلمانان، مهر سکوت بر لب نهاده و خود را از هر نوع مداخله کنار بکشد، تا سکوت مطلق او باعث زیان اسلام و به وجود آمدن مذاهب مختلف گردد، بلکه وجود مذاهب علل و عوامل مختلفی داشته است که هیچ گونه ربطی به سکوت سیاسی امام نداشته است. بلکه خود مردم است که بنابر تمایلات و خواهش های مادی همراه با ضعف ایمان به سوی راه های انحرافی کشانده می شوند. لذا اولین فرقه ای که بلافاصله بعد از وفات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به وجود آمد فرقه اهل سنت بود که بر خلاف سفارشات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قدم برداشته و بر طبق هواها و امیال خودشان عقایدی را پایه گذاری نمودند که بعدها باعث ایجاد فرقه های دیگر گردید.
و شاهد بر اینکه جهل و نادانی و تمرد مردم از حق باعث ایجاد فرقه ها می شود، اینست که در زمان خود حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرقه ای خوارج به وجود آمد و نیز فرقه مرجئه و امثال آنان توسط اصحاب صفین و بنی امیه در همین زمان ایجاد گردید.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ فروغ ولایت، جعفر سبحانی.
2ـ سیرة پیشوایان، مهدی پیشوایی.
3ـ پژوهش عمیق از زندگانی علی، جعفر سبحانی.
 
پی نوشت ها:
[1] . مهدی، پیشوایی، سیرة پیشوایان، قم، موسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ، 1384، ص64ـ 65.
[2] . جعفر، سبحانی، فروغ ولایت، قم، موسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ، 1374، ص 283.
[3] . همان ص284.
[4] . جعفر، سبحانی، پژوهشی عمیق از زندگانی علی ـ علیه السلام ـ ، موسسه نشر جهان آرا، ص387.
[5] . سید علی نقی، فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 1048، نامه 62.
[6] . سیرة پیشوایان، همان، ص71.
[7] . فروغ ولایت، همان، ص146.
[8] . سیرة پیشوایان، همان، ص72.

  • .......

محل نزاع اصلی میان شیعه و اهل سنت در مسئله امامت چیست ؟
تبیین محل نزاع میان فریقین از اهمیت فوق العاده ایی برخوردار است زیرا گاهی چیزی به عنوان محل نزاع مطرح می شود که حقیقتا محل نزاع نیست و یا اگر هست محل اصلی نزاع نیست برخی خیال می کنند که اختلاف میان شیعه و سنی در یک مسئله تاریخی است و آن اینکه آیا پیامبر برای بعد از خویش کسی را به عنوان جانشین خود جهت زمامداری و حکومت بر مردم تعیین کرده است یا نه و یا برخی خیال می کنند اختلاف اصلی در این است که آیا جامعه اسلامی پس از پیامبر نیاز به حاکم و خلیفه و امام دارد یا نه ؟ یا برخی خیال می کنند اختلاف میان شیعه و سنی یک اختلاف فقهی و فرعی است و آن اینکه آیا از جانب خداوند برای مردم حاکم که واجب الاطاعه باشد تعیین شده است یا نه ؟


به نظر میرسد هیچکدام از این نظریات پذیرفتنی نیست اختلاف شیعه و سنی یک اختلاف تاریخی و فقهی و یا در نیازمندی جامعه اسلامی به حاکم و امام نیست بلکه اختلاف در یک مسئله مهم کلامی و اعتقادی است و آن این است که آیا پس از پیامبر مناصب و اختیارات و مسئولیتهای او باید ادامه پیدا کند یا نه . آیا جامعه اسلامی پس از ایشان همانند زمان خودشان نیاز به مرجعیت دینی و حجت الهی و ولایت آسمانی دارد یا نه ؟ شیعه به این سوال پاسخ مثبت می دهد و اهل سنت پاسخ منفی .


بر این اساس شیعه معتقد است که امام و خلیفه پس از پیامبر باید همانند پیامبر دارای سه ویژگی اصلی یعنی علم غیبی لدنی و عصمت الهی و تعیین از جانب خدا و رسول خدا باشد اما اهل سنت به این سه ویژگی اعتقاد ندارد آنها حد اکثر به عدالت خلیفه و انتخاب مردم (بیعت) عقیده دارند

  • .......

SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

سوال: چرا امیرالمومنین (علیه السلام) که شیر خدا بود و در قلعه خیبر را با یک دست بلند کرد، در ماجرای شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از همسرش دفاع نکرد؟

نقد و بررسی:

یکى از مهمترین شبهاتى که وهابی‌ها با تحریک احساسات مردم، به منظور انکار قضیه هجوم عمر بن خطاب (لعنت الله علیه) و کتک زدن فاطمه زهرا (سلام الله علیها) مطرح مى‌کنند، این است که چرا امیرالمؤمنین (علیه السلام) از همسرش دفاع نکرد؟ مگر نه این که او اسد الله الغالب و شجاع‌ترین فرد زمان خود بود و... 

پاسخ: مطابق آیه 6 سوره مبارکه احزاب

"النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ"

(پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است)

یکی از شوونات نبی حفظ جان ایشان می باشد. جان حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به جان همه مردم ارجحیت دارد، به طوری که اگر جان حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در معرض خطر قرار می گرفت و کسی بود که جانش را فدای جان حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کند بر حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  واجب است که حفظ جان کند. مواردی همچون:

1- در شب لیله المبیت که کفار قصد ترور حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  را داشتند، حضرت علی (علیه السلام) در بستر حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  خوابیدند.

2- در جنگ ها هیچگاه حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  در خط مقدم نبودند.

3- در جنگ احد که مسلمانان شکست خورده و فرار کردند، امیرالمومنین (علیه السلام) از معدود افرادی بودند که به تنهایی ماندند و از جان حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  محافظت کردند و در این راه ده ها زخم بر بدنشان وارد شد.

تمامی موارد بالا مصادیق بارزی از وجوب حفظ جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  می باشد.

از طرف دیگر خداوند در آیه 55 سوره مبارکه مائده

"إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَکِعُونَ‏"

(جز این نیست که ولى شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده اند، همان ایمان آورندگانى که اقامه نماز و اداى زکات مى کنند در حالى که در رکوع نمازند)

ولی و صاحب امر را خدا، رسول خدا و آنان که ایمان آورده اند بیان می کند که مصداق کسانی که ایمان آورده اند در این آیه امامان معصوم (علیهم السلام) می باشند.

پس همانطور که مطابق آیه 6 سوره احزاب حفظ جان حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  لازم و واجب است، حفظ جان امام معصوم (علیهم السلام) نیز واجب است و دیگرا باید جانشان را فدای جان امام معصوم نمایند و اینکه:

1- با وجود دلاوری های بسیار در جنگ های زمان حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توسط حضرت علی (علیه السلام)، آن حضرت در جنگ های جمل، صفین و نهروان که در زمان امامت ایشان بود در خط مقدم حاضر نشدند.

2- در روز عاشورا ابتدا اصحاب و خانواده امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند و در نهایت امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند.

نیز بر همین منوال بود.

پس اگر جان امیرالمومنین (علیه السلام) در خطر بود و کسی بود که جانش را برای حفظ جان امیرالمومنین (علیه السلام) در معرض خطر قرار دهد، باید امیرالمومنین (علیه السلام) حفظ جان کند.

حضرت زهرا (سلام الله علیه) سرباز فدایی ولایت بود و بنابر دستور خداوند،جان خود را فدای دفاع ازو حفظ جان امام خویش نمود .

بنابراین این سوال که "چرا حضرت علی (علیه السلام) از همسرش دفاع نکرد؟" از پایه و اساس غلط است و بر طبق آیات قرآن کریم که در بالا به آن اشاره شد، حضرت زهرا (سلام الله علیه) باید از حضرت علی (علیه السلام) دفاع می کردند که این کار را هم به نحو احسن انجام دادند.

  • .......

 چرا حضرت علی علیه السلام در آن صحنه(زدن فاطمة الزهرا ) هیچ واکنشی از خود نشان نداد ؟

حضرت امیر علیه السلام در ماجرای جانسوز حمله عمر به حضرت زهرا سلام الله علیها از خود واکنش نشان داده است ؛ ظاهرا این شبهه گران دروغگو حتی کتب خودشان را هم مطالعه نکرده اند که گرفتار این اشتباه فاحش شده اند, ما برای نمونه به دو مورد از منابعی که این واقعه را ذکر کرده اند(از اهل سنت و شیعه) اشاره می کنیم:آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن مى‌نویسد: أنه لما یجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت یا أبتاه ویا رسول الله فرفع عمر السیف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارک ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت یا أبتاه فأخذ على بتلابیب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته؛ عمر عصبانی شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله علیها به طرف عمر آمد و فریاد زد: «یا ابتاه، یا رسول الله»! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازیانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فریاد زد: « یا ابتاه » (با مشاهده این ماجرا) علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید(الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج3، ص124، ناشر: دار إحیاء التراث العربی –بیروت. )آلوسى این روایت را بدون هیچ حاشیه و نقدى نقل کرده و رد نکرده است که حکایت از پذیرفتن آن دارد.
سلیم بن قیس نیز می نویسد: با مشاهده ی این جریان( جسارت عمر)، ناگهان علی(ع) از جا بلند شد و یقه ی عمر را گرفت و او رامحکم کشید و بر زمینزد و به بینی و گردنش کوبید و خواست او را بُکشد....،که فرمایش پیامبر و وصیت او را به یاد آورد و فرمود: قسم به خدائی که محمّدرا به پیامبری ارج نهاده است، ای پسر صهاک (منظور عمر است) اگر نبود کتابیاز طرف خدا و نیز عهدی که با رسول الله(ص) کرده، می فهمیدی که نمی توانیداخل خانه ی من شوی!
در اینجا، عمر از دست علی آزاد شد و از مردم کمک خواست.( سلیم در کتاب اسرار آلمحمد(ص) فصل چهارم، صفحه 32(

چرا حضرت علی (ع) سه تن از فرزندان خویش را به نامهای ابوبکر ، عمر ، عثمان نامگذاری کرد ؟

اولاً : این نامها آن زمان مرسوم بود، ابن حجر عسقلانی در الإصابة نام 21 نفر از صحابه را میآورد که اسم آنها عمر و 26 نفر عثمان و سه نفر ابوبکر بوده .
ثانیاً : نام برخی از اصحاب ائمه (ع) ، یزید بن حاتم ، یزید بن عبد الملک ، یزید بن عمر بن طلحه و ... . آیا آنها به خاطر علاقه به یزید بن معاویه ، بود؟ .
ثالثاً : ابوبکر که کنیه یکی از فرزندان علی (ع) هست ، نام او محمد بوده. )التنبیه والاشراف ص 297، الارشاد ج 1 ص 354 . )و حضرت به خاطر علاقه خود به عثمان بن مظعون ، نام فرزندش را عثمان گذاشت. )مقاتل الطالبیین ، ص 55 و تقریب المعارف ، ص 294. )
و عمر بن الخطاب به دلیل خشونت ذاتی که داشته ، نام فرزند علی (ع) را همنام خود قرار داد وکان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علیّ بإسمه . )أنساب الأشراف ج 1 ص 192، تهذیب التهذیب ج 7 ص 427. )هم چنین نام تعدادی از مسلمانان را نیز تغییر داد. (اسدالغابة ج 3 ص 284، طبقات ج 6 ص 76 ، الاصابة ج 5 ص472. )
رابعاً : اگر نامگذاری نشانه روابط خوب هست ، چرا خلفاء هیچ کدام از فرزندان خود را علی وحسن و حسین (ع) نامگذاری نکردند.
http://www.vahabiat.porsemani.ir/conten

  • .......


عواقب چشم چرانی :

بنده از یک کار خیلی رنج می برم آن هم این که جلوی چشم خود را نمی توانم بگیرم و هر صحنه شهوت آلودی را می بینم.لطفا عواقب و آثار سوء چشم چرانی را بیان کنید. ممنون از زحمات شما

توجه به عواقب چشم چرانی می‌تواند وجدان انسان را بیدار کند و عزم ما را جزم تر نماید.
1. عامل غفلت و فراموشی: چشم چرانی یکی از مصادیق حب دنیا و عامل مهمی برای بروز غفلت از یاد خدا و خود است. غفلت همان چالش اساسی است که انسان در سر راه کمال و سعادت خود دارد و بیداری اولین نیاز او برای حرکت در این مسیر است. چشم چرانی باعث می شود که انسان هر چه بیشتر به خواب رود و از بیداری و یاد خدا دور ماند.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ درباره مواظبت و حفاظت از چشمها فرمود: چیزی در بدن کم سپاستر از چشم نیست، خواسته اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد. لَیْسَ فِی الْبَدَنِ‌ شَیءٌ اَقَلَّ شٌکراً مِنَ الْعَیْنِ فَلا تُعطوها سٌؤلَها فَتَشْغَلکُم عَنْ ذِکْرِ اللهِ‌ عَزَّ وَجَل(بحارالانوار، ج 101، ص 35) .

2. اولین گام انحراف عملی: چشم چرانی و نگاه به نامحرم, گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی است. نگاه های آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه, انحراف و گناه مبتلا می کند.
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: چشم چرانی، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که منشأ فتنه گردد. (روضة المتقین، ج 9،‌ص 434)نگاه کردن به ناموس دیگران،‌ خواست شیطان است. چشمی که تیرهای آلوده نگاه را به نامحرمان پرتاب می کند، محل کمین شیطان است. شیطان از کمان چشم های او ناموس دیگران را نشانه می گیرد.
پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : نگاه به نامحرم تیر زهرآلودی از تیرهای شیطانی است. النَّظَرُ سَهمٌ مَسْموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ ...( بحارالانوار، ج 104، ص 38)پس باید مراقب چشمان خویش باشیم، تا شیطان از آن برای تخریب ایمان ما و ناموس مردم استفاده نکند.
3. حسرت و اندوه طولانی: امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: چه بسا نگاه هایی که غصه های طولانی را در پی دارد . به این معنی که چشم قوی ترین ابزار حسی است . یعنی میدان آستانه تحریک چشم از بقیه حواس بیشتر است و بیشترین تحریکات حسی را دریافت می کند و این دل است که بعد از نگاه به کار می افتد یعنی آنچه را دیده ، می بیند ، دل طلب می کند و چون امکان رسیدن به آنچه دیده شده فراهم نمی شود ؛ افسردگی و رنجوری عاید انسان می شود .
از فحوای حدیث رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ که فرمود: همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرونهاده شود، چشمی که در راه خدا (و پاسداری از کیان اسلام) شب زنده دار باشد, فهمیده می شود که علاوه بر حسرت دنیوی, فرد چشم چران در آخرت از فرط حسرت و پشیمانی چشمانی گریان خواهد داشت. کُلُّ عَیْنٍ باکِیَةٌ یَومَ القِیامَةِ اِلّا ثَلاًًثَةُ اَعیُنٍ: عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشیَةِ اللهِ وَ عَیْنٌ غَضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللهِ وَ عَیْنٌ باتَت ساهِرَة فی سبیلِ الله (بحارالانوار، ج 101، ص 35.)

4. به خطر افتادن امنیت و سلامت جامعه: در واقع، نگاه های آلوده، مسموم و شهوت انگیز، آتش درون را شعله ور می سازد که فرایند و محصولی جز فحشا، سیاهی دل؛ مشکلات و نارسایی هایی اجتماعی، نخواهد داشت. چشم چرانی دام شیطانی، بذر شهوت و رویشگاه فسق و فجور است که دل را می لرزاند، آرامش و ثبات را سلب نموده و باعث هرج و مرج و فتنه و فساد در جامعه می شود.
لذا چشم چرانی، این تیر مسموم و زهرآلود شیطانی اگر بدون قید و بند، رها شود یقیناً سلامت و امنیت طرفین را به خطر می اندازد، جوان و نوجوانی که به کوچه و خیابان راه می افتد اگر دستور اسلام را رعایت نکرده و نگاهش را کوتاه نکند و از طرف دیگر، کسانی که باید حجاب و پوشش اسلامی را رعایت کنند، رعایت نکنند، چشم جوان به صحنه های شهوت انگیز خواهد افتاد، و نیروی قدرتمند شهوت به جوشش و غلیان آمده و تحریک خواهد شد، درچنین شرایط حساس و خطرناکی، این جوان، یا باید به عیاشی، فساد و تجاوزگری روی آورد و به خواسته های قوه شهوانی جواب مثبت دهد، امنیت خود و دیگران را به خطر اندازد، و یا با تخیل و تصور، با حالت افسرده و پریشان، زندگی بیمار گونه خود را ادامه داده آسایش و آرامش خانواده را برهم زند.

5. ایجاد نگرانی و اضطراب: آنچه از مجموع آیات، روایات و تجربیات کارشناسان به دست می آید این است که: چشم چرانی های هوس آلود بدحجابی و بی حجابی زنان و دختران بی بند و بار از جمله عوامل مؤثر در ایجاد اضطراب ونگرانی افراد و خانواده ها و هرج و مرج و ناامنی در جامعه به حساب می آید. در طرف مقابل اگر اصول و ارزش های اسلامی از جمله حجاب و پوشش اسلامی، رعایت شود از چشم چرانی و نگاه های آلوده جلوگیری به عمل آید وخانم ها در نشست و برخواست و صحبت ها و مکالمات روزمره، دستورات شرع مقدس را رعایت کنند یقیناً زمینه های فساد زدوده شده دام های شیاطین برچیده خواهد شد، آرامش روحی و روانی برای افراد و خانواده ها، نظم، ثبات و امنیت در جامعه پدید خواهد آمد. امام علی(ع) می فرماید: «کسی که نگاهش را کاهش دهد، قلبش آرام می گیرد.» و نعمتی بالاتر از آرامش قلب، وجود ندارد. این موهبت بزرگ اگر در اعضا و افراد جامعه، محقق شده و تجلی پیدا کند، جامعه نیز به طبع اعضا و افراد خود، دارای امنیت و آرامش خواهد شد.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
این همه آفت که به تن می رسد از نظر تو به شکن می رسد
دیده فرو پوش چو دُر در صدف تا نشوی تیر بلا را هدف

6. عذاب اخروی: علاوه بر ابتلا به عواقب دنیوی، «چشم ناپاک» از عذاب و شکنجه الهی نیز بی نصیب نمی ماند. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : آن که چشمانش را از نگاه به زن نامحرم پر کند، روز قیامت، خداوند چشمانش را با میخ های آتشین و از آتش پر کند، تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی کند، سپس امر می شود که او را به جهنم ببرند. «مَنْ مَلَاَ عَیْنَیْهِ مِنِ امْرَأَةٍ حَراماً حَشاهُما اللهُ عَزَّ وَجَلَّ یَوْمَ القِیامَةِ بِمَسامیرَ مِنْ نارٍ وَحَشاهُما ناراً حَتّی یَقْضِیَ بَیْنَ‌ النّاسِ ثُمَّ یُؤمَرُ بِه اِلَی النّارِ».

 سایت های پرسمان دانشجویی
http://akhlagh.porsemani.ir

  • .......