مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

مرآت دز

اگر انبوه درختان قلم، دریا مرکب، جنّیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند؛ قادر به شمارش فضائل علی(ع) نخواهند بود

به پرسمان خوش آمدید
لطفا از توهین و تحقیر دیگران و بیان نظر بدون آدرس و نشانی اکیدا خودداری کنید. شرعا راضی نیستم.
هدف از راه اندازی این وبلاگ -به حول و قوه الهی- پاسخ به شبهات و سوالات می باشد.
و لذا قصد ما تنها کپی برداری نبوده، بلکه جامعه هدف ما نسل جوان است.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ بهمن ۹۸، ۰۹:۵۵ - آموزش فروشندگی طلا و جواهر
    فوق العادست
نویسندگان

پاسخ - گناه حتما این نیست که من معصیت کرده باشم . گناه دو تا معنا دارد . یک معنای گناه این است که من معصیت و نافرمانی کرده ام و معنی دیگر گناه این است که حق بندگی را ادا نکرده ام . من از پدرم نافرمانی نکرده ام ولی حق پدرم را نمی توانم ادا کنم . حق مادرم را و حق نمازم را . اینجا مستحق تنبیه هستم . تازه معلم می گوید : مشق را خوب نوشتی ولی از تو توقع دیگری داشتم . تو حق تقوی را رعایت نکردی . گناه نکرده ای . من اگرآب بخورم و الحمدلله نگویم ، حق را ادا نکرده ام . ما وقتی پنیر را در داخل نان می پیچیم ، پنیر دیده نمیشود . الان دنیا مثل پنیر است ، بلا و امتحان مثل نان است . کسی که نگاه میکند اصلا دنیا نمی بیند ، ازدواجش امتحان است ، بدنیا آمدن بچه اش امتحان است ، تحصیل و اشتغالش امتحان است . ابتلا یعنی امتحان . همه ی زندگی امتحان است . تشویق و تنبیه آن امتحان است . مگر پیامبرانی الهی را خدا تنبیه نکرد ؟ تازه تنبیه کرد که ببیند در این امتحان سربلند بیرون می آیند یا نه ؟ حضرت یونس بخاطر یک ترک اولی ، خدا او را به شکم ماهی فرستاد . و گفت : اگر توبه و استغفار نکرده بود تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند . حضرت آدم چهل سال گریه کرد . حضرت یعقوب چهل سال گریه کرد . تنبیه خدا هم یک امتحان است . خدا میگوید : در تنبیه های بدنی که می گویم حد جاری کنند ، در این هم هدایت است . در این هم برکت است . من تکلیفم را انجام بدهم و کوتاهی نکنم . بقیه را به او بسپارم . هر چه او بپسندد قشنگ است . لازمه اش هم این است که مقام ربوبیت خدا را باور کنیم . ما خالقیت خدا را خوب باور کرده ایم چون من را بوجود آورده است ، رازقیت خدا را هم باور کرده ام چون روزی من را می دهد ، ستاریت خدا را هم باور کرده ام چون گناهان من را می پوشاند ، قادریت و علمیت خدا را هم باور کرده ام ولی هنوز ربوبیت خدا را باور نکرده ام . یعنی مربی بودن خدا را باور نکرده ام . مربی می خواهد تربیت کند ، نمیخواهد تن پرور بار بیاورد . تن پروری هم پرورش است و تربیت هم پرورش است . والدین اول پول خرج می کنند و به بچه میگویند : بخور و وقتی چاق شد می گویند : رژیم بگیر . این تن پروری است . حالا اگر از اول گاهی وقتها میگفتم : نخور ولو اگر بچه اشک می ریخت و می خواست ، هر چه می خواست به او ندهم . خدا می خواهد من را تربیت کند . قرار نیست که من هر چه بخواهم به من بدهد . قرار نیست من هر چه بگویم او بگوید چشم . او بر اساس حکمتش به من می دهد . او مربی است . شما الان به باشگاه ورزشی می روید ، هر چه شما بخواهید که مربی برای شما انجام نمی دهد . به من برنامه می دهد . فردی پیش امام صادق (ع) آمد و گفت : ذکری به من یاد بده . امام فرمودند : بگو یا مقلب القلوب . او داشت می رفت و میگفت : یا مقلب القلوب و الابصار . امام فرمود : چه می گویید ؟ برای تو والابصار لازم نیست وگرنه من خودم به تو می گفتم . گاهی مریض ها به دکتر می گویند : برای ما فقط آمپول بنویس . اگر قرار است که دکتر تشخیص بدهد ، تو چرا می گویی ؟ من خودم را به خدا سپرده ام و می گویم : تو بهتر از من به من آگاه هستی و قرار است من را امتحان بکنی و من را رشد بدهی . خدا از یک بچه یتیم جزیره عربستان خلاصه ی عالم خلقت تربیت کرد . نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت . اگر من خودم را به خدا سپرده ام دیگر در مدیریت تربیتی خدا فضولی نکنم . آن چیزی که به من گفت ، حقش را انجام بدهم . تکلیف من این نیست که فقط گناه نکنم . تکلیفم این است که حق هر مطلبی را انجام بدهم . امام صادق (ع) فرمودن : اگر یک لیوان آب می خوری حقش این نیست که نصف آنرا دور بریزی . من هنوز حق نعمت ها را انجام نداده ام ، حق رابطه ها را انجام نداده ام ، حق توفیقات را انجام نداده ام . همینکه من را انسان آفرید حقش را انجام ندادم . خدایا تشکر می کنم که من را خوک نیافریدی ، حیوان نیافریدی ، ما می خواهیم برای خدا تعیین تکلیف بکنیم زیرا مقام ربوبیت خدا را باور نکرده ایم . بعضی ها در ازدواج تعیین تکلیف می کنند و میگویند : ما توکل می کنیم ولی همین باشد . بگو خدایا من تلاشم را می کنم اگر رزق من این است ، آنرا در سر راه من قرار بده . آیا شما در این کاری که می خواستی کوتاهی نکردی ؟ هزینه ی لازم را برای این متاع انجام داده ای ؟ آیا در قبلی ها کوتاهی نکرده ام ؟ اگر اینها را هم انجام داده باشم و خدا باز هم می پیچاند ، می خواهد من را به اشکالات خودم و به سختی های راه و هزینه ها آگاه کند .

  • .......
شباهت عالِم به درخت خرما! 
 حضرت علی علیه السلام در روایتی شباهت عالِم به درخت خرما را این گونه بیان فرموده اند.

 متن حدیث را از کتاب الکافی

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) یَقُولُ ... مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَةِ تَنْتَظِرُهَا حَتَّى یَسْقُطَ عَلَیْکَ مِنْهَا شَیْ‏ءٌ وَ الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْغَازِی فِی سَبِیلِ اللَّهِ.

امام صادق علیه السلام فرمود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: ... مَثَل عالم مَثَل درخت خرماست، باید در انتظار باشى تا چیزى از آن بر تو فرو ریزد و پاداش عالِم از روزه‏ دارِ شب ‏زنده ‏دارى که در راه خدا جهاد کند، بیشتر است.

الکافی، ج‏1، ص: 37

، حدیث روز /عالِم /درخت خرما /امام علی(ع) /خبرگزاری حوزهص: 37

 

 

  • .......



پاسخ – ما در همان مقطع گناه رضایت را قطع می کنیم .زیرا خداوند به فعلی که خلاف باشد راضی نمی شود . ممکن است که از من راضی است ولی از کار من راضی نیست . یعنی من انسان خوبی هستم ولی کار خلافی کرده ام . خدا می گوید که من از این عمل راضی نیستم ، آنرا پاک کن . وقتی آنرا پاک کردی ، می گوید که تو ذاتا انسان بدی نیستی . انسان کافر و مشرکی که ذاتش آلوده شده است ، مرضی پروردگار نیست . کسی که مومن است و ولایت دارد عشق خدا دارد ولی یکی از دستش در رفته است . زمینه ی رضایت هست ولی خدا از عمل راضی نیست . زیرا خدا عمل را نهی کرده است و نمی تواند از عملی که نهی کرده راضی باشد . پس وقتی طرف گناه می کند ، همانجا خدا از عمل او راضی نیست . اینجا تفکیک می کند و می گوید که تو بنده ی مومن من هستی و ولایت داری ، همه ی اینها نشانه ی رضایت من از تو است ولی رفتارت ناشایست است .آنرا پاک کن . خدا به من فطرتی پاک داده وولایت اهل بیت را دلم گذاشته عشق به خودش را در دل من گذاشته ، می گوید از اینها پاسداری کن که این آفت سراغت نیاید و اگر آمد آنرا پاک کن . پاک کن یعنی توبه کن و از این رفتار بدت بیاید . اگر خوشت بیاید کم کم آن را تکرار می کنی تا اینکه گناه در جانت نفوذ می کند . چه بسا خطر این است که کل حقیقت ایمان تو را نابود کند . و تو را به یک کافر تبدیل کند و آنجا دیگر خداوند کلا از تو راضی نیست . ولی اگر آن را کنترل کنی و هیچ گاه ناامید نشوی خدا از تو راضی است ، حواسمان به این ناامیدی باشد زیر شیطان بطور مداوم روی آن کار می کند و ما هم مدام باید امیدواری مان را حفظ کنیم . در روایتی از امام باقر سوال شد که فردی که گناه می کند و توبه می کند و مکرر این کار را می کند آیا خدا او را می بخشد ؟ امام فرمود : بله . مبادا مومنین را از رحمت خدا مایوس کنید . مبادا جوری حرف بزنید که یک گناهکاری که ذاتش قالب خدا را دارد و ناراحت است ، این نشان می دهد نورانیتی در دلش است که از این تاریکی بدش می آید . ولی اگر ذاتش ناپاک بود نمی توانست حالت تنفر از گناه داشته باشد . اینکه با ناپاکی احساس نفرت می کند نشان می دهد که ذاتش پاک است واصل و اساس روشنایی در دلش است . وقتی یک تیرگی می آید باید آن را از بین ببرد و ناامید نشود . پس اقرار به گناه بکنیم ، ایمان به رحمت پروردگار داشته باشیم و در زندگی سعی کنیم تکیه برخدا را تمرین کنیم نه تکیه بر خلق . یعنی در عین تعاملی که با دیگران داریم ورفتارهای قشنگی که با مردم داریم اما نقطه ی اتکای ما برای حل مشکلات وگرفتاری ها خدا باشد یعنی چشم و دل ما به دست خدا دوخته بشود نه به دست مردم . این جور نباشد که گره گشای من مردم باشند . گره گشای من خداست . اگر به آنها هم مراجعه می کنم شاید آنها وسیله ای باشند اگر خدا بخواهد . در عین اینکه نگاه من به خدای متعال است و از او جدی می خواهم به دیگران مراجعه می کنم . مثل وقتی که ما بیمار می شویم به پزشک مراجعه می کنیم . نمی توانیم بگوییم که توکل بر خدا می کنم و دکتر نمی روم . روایت داریم که از انبیاء بنی اسرائیل بیمار شد وگفت که من پیش دکتر نمی روم و خدا شفا دهنده است . به او وحی شده که تو وقتی بیمار می شوی باید سراغ پزشک بروی اما از من شفا بخواهی . یعنی آنچه موثر و حقیقت امر است من هستم ولی باید سراغ ابزار بروی و چشمت به من باشد . در مورد ولایت امام صادق (ع) فرمود : اگر خدا بخواهد از کسی راضی باشد و خیری به او بدهد یک نقطه ی روشنی را می فرستد و روشنایی در دلش ایجاد می کند. و به دنبال خدا می رود . پس کسی که از گناه تنفر دارد آن روشنایی در دلش ایجاد شده است . می فرماید : به سرعت سراغ امر ولایت می رود . مردم ما الان یک ثروت غنی دارند . وقتی شما خیلی از گناهکاران را که می بینید خودشان گناهشان را تایید نمی کنند و شرمنده هم هستد ولی ایام مصیبت امام حسین (ع) ببینید که چکار می کنند ، ایام مصیبت فاطمه زهرا چکار می کنند . یعنی وقتی برای امام حسین (ع) سینه می زند افتخار می کند و این یک سرمایه است . من نمی گویم جوانان ولایی ما از این بهره های موسمی از آن ببرند . با داشتن این سرمایه چرا عشق ابا عبدالله رادر عروسی ها نمی آوریم و فقط در ایام محرم از آن استفاده می کنیم . عشق اباعبدالله را در عروسی های مان بکشانیم . اگر می خواهد مجلس عروسی انجام بگیرد ، این جوان با غیرت و اباعبداللهی که سیاه می پوشد عزاداری می کند ، چرا در عروسی اش به یاد حسین نباشد ؟ چرا در کوچه و خیابان که می رود به یاد اباعبدالله نباشد ؟ چرا در خلوت هایش یاد امام حسین (ع) نباشد ؟ وقتی شیطان او را فریب می دهد و می خواهد با یک نامحرم ارتباط برقرار کند چرا یاد حسین نمی افتد؟ و نمی گوید که یا اباعبدالله من را نجات بده . بنابراین آن سرمایه ای که امام باقر فرمود ، باید سعی کنیم آنرا تقویت کنیم واز موقت و موسمی برخورد کردن آنرا به جریان دائمی تبدیل کند. تبدیل به نورانیتی بکند که نه فقط در محرم یا صفر و فاطمیه باشد بلکه همیشه همراهش باشد . باید تمام ایام فاطمی و حسین باشد . اینها کم ارزشی نیست

.yamojir.com

  • .......

شماره جدید نشریه  خط حزب الله   برای دریافت اینجا کلیک کنید

  • .......
 از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند: وقتی که این آیات بر پیامبر اسلام(ص) نازل شد «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ. أُوْلَئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ» (آیات 135، 136 سوره آل عمران)، ابلیس (پدر شیطان‌ها) سخت ناراحت گردید. بالای کوهی در مکه به نام «ثور» رفت و آژیر خطرش بلند شد و همه یارانش را به تشکیل انجمن خود دعوت نمود. همه بچه شیطان‌ها جمع شدند، ابلیس نزول آیات فوق را به اطلاع آنان رساند و اظهار نگرانی کرد و از آنها کمک خواست.

یکی از یاران او گفت: من با دعوت نمودن انسان‌ها از این گناه به آن گناه، اثر این آیه را خنثی می‌کنم. ابلیس سخن او را نپذیرفت. دیگری پیشنهادی  شبیه اولی کرد، ولی باز مورد پذیرش ابلیس قرار نگرفت تا این که شیطان کهنه‌کاری به نام «وسواس خنّاس» گفت: پیشنهاد من این است که فرزندان آدم را با وعده‌ها و آرزوهای طولانی آلوده به گناه می‎کنم و می‌گویم که الآن برای توبه کردن زود است و فرصت توبه بسیار است. وقتی که مرتکب گناه شدند، خدا را فراموش کرده و بازگشت به سوی خدا (توبه) از خاطر آنان محو می‌گردد.

ابلیس گفت: مرحبا! راه همین است. سپس این مأموریت را تا پایان دنیا به او سپرد.
http://www.mashreghnews.ir/
  • .......
رهبر انقلاب اسلامی ظهر(یکشنبه) با پاسداران جوان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که با شجاعت در مقابل ورود نظامیان آمریکایی به آب‌های جمهوری اسلامی ایران، اقدام و متجاوزان را بازداشت کرده بودند، دیدار کردند و آنان را از نزدیک مورد تفقد قرار دادند.
  • .......
یک جامعه‌شناس گفت: متاسفانه ما در یکی از سریال‌هایی که این روزها پخش می‌شود، طلاقی را شاهد بودیم که به نهایت ساده‌انگارانه تلقی شد و هیچ‌کدام از خانواده‌ها نقش چندانی برای جلوگیری از آن ایفا نکردند.
 
علی هاشمی اظهار کرد: در اکثر سریال‌های تلویزیونی، نویسندگان و تهیه‌کنندگان در پی تولید آثاری هستند که بتواند مسایل گوناگون اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و مذهبی را منعکس کرده و در اختیار مخاطبان خود قرار دهد.
 
این جامعه‌شناس ادامه داد: علاوه بر این، در جامعه‌شناسی هنری نیز برخی هنرمندان (کارگردان، تهیه‌کننده، نویسنده و حتی هنرپیشه) بیشتر تمایل به ساخت مجموعه‌هایی دارند که دغدغه جمعیت کثیری از جامعه محسوب می‌شود و حتی ممکن است زمینه شکل‌گیری بسیاری از چالش‌ها را فراهم کند؛ البته در این میان، هنرمندانی موفق خواهند بود که خود را جزو مردم دانسته و هرگز از پیکر بزرگ جامعه احساس جدایی نکنند.
 
وی تصریح کرد: در واقع، موفقیت هنرمندان رسانه‌ای زمانی میسر می‌شود که خود نیز با گوشت، پوست و استخوان مسائل مختلف اجتماعی و مصادیق مرتبط با آن‌ها را درک کرده باشند؛ البته همه سریال‌ها، به موازات نقاط قوت، نقاط ضعفی هم دارند که باید در طول فرآیند بازخورد (feed back) مورد تحلیل و بررسی موشکافانه قرار گیرد.
 
هاشمی افزود: سریالی که این شب‌ها از یکی از شبکه‌ها پخش می‌شود، نقاط قوت فراوانی دارد که از جمله آن‌ها می‌توان به استفاده از بازیگران جوان و باتجربه در کنار هم و پرداختن به برهه‌ای اثرگذار در تاریخ معاصر کشور اشاره کرد. با وجود موارد عنوان‌ شده، این سریال پرمخاطب از یک عیب اساسی و انتقاد برانگیز رنج می‌برد که ممکن است بخاطر بالا بودن جمعیت مخاطبان، همین یک نقص نیز دو چندان جلوه کرده و فرصت بهره بردن از تماشاکننده‌ها را به تهدید تبدیل کند.
 
این جامعه‌شناس با تاکید بر این‌که سیاه نشان دادن چهره «طلاق» در کشور ما باید مورد توجه فیلم‌سازان باشد، گفت: متاسفانه این سریال ایرانی در وهله‌ی اول نوعی ازدواج را به تصویر کشید که از روی احساس، بدون شناخت کافی و به دور از قاعده بسیار مهم «هم‌کفوی» بود که می‌تواند آموزه‌هایی از این سهل‌انگاری را در ذهن مخاطبان علی‌الخصوص جوانان بر جای بگذارد. در واقع این سریال پرطرفدار علاوه بر این‌که یک تجربه تلخ را به تصویر کشید، به راحتی توانست قبح مغبوض‌ترین فعل حلال را نیز شکسته و آن را تبدیل به یک عادت کند.
 
وی تصریح کرد: طلاق در ظاهر واژه‌ای بیش نیست اما اگر کمی عمیق‌تر به این موضوع نگاه کنیم درمی‌یابیم که این مقوله امروزه بسیار حاد و واگیردار شده و تب آن ممکن است همه اعضای یک خانواده و متعاقب آن بخشی از مردم جامعه را در حوزه‌های روانشناختی، اقتصادی، فرهنگی، تربیتی و آموزشی با چالشی جدی مواجه کند. در واقع هر کسی مفهوم طلاق عاطفی و تبعات ناشی از آن را به خوبی درک می‌کند اما سریال در حال پخش بدون دلایل محکم و متقن توانست پدیده شوم طلاق را به عرصه نمایش بگذارد.
 
هاشمی خاطرنشان کرد: کیمیا به مخاطب خود تاکید می‌کند که هر کدام از زوجین، می‌توانند به راحتی اراده کرده، به زندگی مشترک پایان دهند و بلافاصله زندگی جدیدی را شروع کنند. در واقع، ما در طول سریال شاهد دو انتخاب اشتباه یکی در مورد ازدواج و دیگری در مورد طلاق هستیم که تبعات منفی آن پس از گذشت چندین دهه هنوز هم هویدا است.
 
این جامعه‌شناس یادآور شد: هنرمندان رسانه‌ای، علی‌الخصوص رسانه پرمخاطبی به نام تلویزیون باید به این مسئله توجه داشته باشند که ساده‌انگاری ناهنجاری‌هایی مانند طلاق از جانب زن یا مردی که در متن سریال، نقش اجتماعی مثبت را ایفا می‌کند، هزینه گرانی به نام فروپاشی بنیان خانواده، آوارگی فرزندان و هزاران مشکل دیگر را بر دوش جامعه باقی می‌گذارد.
  • .......

یکی از کلید واژه های اصلی و همیشگی رهبر انقلاب «استکبار ستیزی» است. مفهومی که باید مقالات پژوهشی متعددی  در تبیین ابعاد مختلف آن نگاشته شود. آنچه در این میان اهمیت پرداختن به این مفهوم را دوچندان می کند، آیات متعدد قرآن در این باره است. رهبر انقلاب نیز در بسیاری از بیاناتشان درباره ضرورت استکبارستیزی، علاوه بر دلایل عقلی، به آیات متعدد قرآن و عبارات نهج البلاغه استناد کرده اند. آنچه در ادامه خواهد آمد، مجموعه ای از بیانات قرآنی رهبر انقلاب پیرامون ضرورت «استکبارستیزی» است.

ابلیس، اولین مستکبر
نکته‏ى دومى که جوانها باید به آن توجه کنند، این است که ما چرا با فلان دولت یا فلان رژیم مخالفیم؟ آیا این درست است که کسى تصور کند موضع‏گیرى ما در مقابل قدرتهاى استکبارى عالم، یک موضع‏گیرى موسمى یا مصلحتى یا تاکتیکى است، یا نه؟! البته که این تصور غلطى است. معنا و مفهوم استکبار، یک مفهوم قرآنى است و چیزى نیست که بى‏خود و بى‏دلیل، در فرهنگ انقلاب ما به وجود آمده باشد. مفهوم استکبار، مقابله با استکبار را از سوى مسلمین و مؤمنین و نظام و انقلاب اسلامى اقتضا مى‏کند؛ آن هم نه به صورت مصلحتى و موسمى و تاکتیکى؛ بلکه به صورت همیشگى این مقابله وجود دارد. ذات انقلاب این است و تا انقلاب هست، چنین چیزى هم خواهد بود. اصلًا مفهوم استکبار در قرآن‏ همین است که عنصرى یا شخصى یا جمعى یا جناحى، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زیر بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاک حق قرار بدهد! اولین مستکبر در تاریخى که قرآن براى ما ترسیم مى‏کند، ابلیس است: «أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ»( بقره/ 34). او، اولین مستکبر است. ممکن نیست فرض کنیم که یک مسلمان یا مؤمن یا موحّد، حتّى یک روز یا یک‏لحظه، از دشمنى با ابلیس و شیطان منصرف بشود. اصلًا خط اسلام، یعنى خط ضد ابلیس و شیطان. در طول دعوت انبیا، مستکبران کسانى بودند که دعوت الهى و توحید را قبول نکردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ»(اعراف/88). وقتى پیامبر سخن حق مى‏گوید و مردم را به حق دعوت مى‏کند، مستکبران مى‏گویند: اگر زیاد حرف بزنى، تو را اخراج مى‏کنیم! این لحن زورگویانه، در مقابل داعى به حق است. این، معنا و تصویرى روشن از استکبار است که در دنیاى امروز، همان نظام سلطه مى‏باشد و در محیط سیاسى دنیا، همان روح ابرقدرتى و هرآن چیزى است که به سمت ابرقدرتى کشش داشته باشد و تمایل پیدا بکند. قدرتهایى که هنوز ابرقدرت نیستند، اما خودشان را نیمه‏ابرقدرت (!) مى‏دانند، آنها هم در برخوردشان همین‏طورند... همین جنجالِ مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده کنید. على‏رغم شعارهاى آزادى‏یى که مى‏دهند، ولى یک گرایش کوچک و یک مظهر محدود از تفکرِ غیر و ضد خودشان را به‏هیچ‏وجه تحمل نمى‏کنند. این، همان روح استکبار است، همان‏ «لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ»(اعراف/88) است که چون برخلاف نظر ما حرف مى‏زنى، اصلًا تحملت نمى‏کنیم.  (10/ 08/ 1368)

مبارزه با استکبار یک شعار احساسی و تاکتیکی نیست
یکى از کسانى که در قرآن‏، راجع به او کلمه‏ى استکبار و مستکبر به کار رفته، شخص «فرعون» است. او، در باره‏ى موسى(علیه السلام) چنین حرفهایى مى‏زد. بنابراین، مسأله‏ى استکبار یک مسأله‏ى قرآنى است. ما با همه‏ى این جلوه‏هایى که بیان شد، مخالفیم. مبارزه‏ى ملت ایران، یک مبارزه‏ى شعارى و احساساتى و موسمى و تاکتیکى نیست؛ بلکه یک مبارزه‏ى قرآنى و عمیق و داراى ریشه‏ى مکتبى است. ما با همه‏ى مظاهر استکبار در دنیا برخورد مى‏کنیم. با امریکا بیشتر از دیگر دولتها و مستکبران عالم برخورد مى‏کنیم؛ چون بیشتر از همه مستکبر است؛ چون جاهلانه‏تر و غرورآمیزتر از همه، نسبت به ملتهایى که با او روبه‏رو هستند- و بیش از همه نسبت به ملت ما- استکبار را به کار مى‏برد. تحلیل مبارزه‏ى مردم ایران، این‏گونه است. (10/ 08/ 1368)

در مقابل مستکبر احساس ضعف نکنید
امروز بحمد اللّه این استقلال، این شجاعت و این ایستادگى در مقابل زورگویى استکبار جهانى، مخصوص این ملت و این کشور است و همین است که استکبار را نسبت به این کشور و این ملت، دچار حقد و بغض کرده است. اما من این را عرض کنم؛ این هم ناشى از وعده‏ى الهى است که حقد و بغض استکبار، هیچ کارى نخواهد توانست بکند؛ «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».(آل‏عمران/139) قرآن‏ کریم در دو جا مى‏فرماید: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا»(آل‏عمران/139)، «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ»(محمّد/35). هرگز از مواضع خودتان پایین نیایید و در مقابل دشمن احساس ضعف نکنید. او که بناى کار را بر دروغ و فریب و زورگویى گذاشته، ضعیف است؛ اما شما که به خدا متکى هستید، قوى هستید. (30/ 11/ 1370)
«استکبار» غیر از «تکبّر» است
البته «استکبار»، معناى وسیعى دارد. در قرآن‏ هم، شاخه‏ها و مشتقّات «استکبار»، مکرّر به کار رفته است. خود کلمه‏ى «استکبار» هم، در قرآن‏ به کار رفته است.( فاطر/ 42 و 43) به نظر مى‏رسد که «استکبار»، غیر از «تکبّر» است. شاید این طور بشود گفت که «تکبّر»، بیشتر به یک صفت قلبى و روحى اشاره مى‏کند؛ یعنى انسان خود را برتر از دیگران بداند و بگیرد. «استکبار»، بیشتر به جنبه‏ى عملىِ تکبّر توجّه دارد. یعنى کسى که کبر مى‏ورزد و خود را بالاتر از دیگران مى‏داند، در رفتار خود با دیگران هم، طورى کار را سازماندهى مى‏کند که این تکبّر، در عمل مشخّص و واضح مى‏شود.  دیگران را حقیر مى‏کند، به دیگران اهانت مى‏کند، در کار دیگران دخالت مى‏کند و براى دیگران، به عنوان تصمیم‏گیرنده ظاهر مى‏شود. این، معناى «استکبار» است که در آیه‏ى کریمه‏ى قرآن هم، آن جایى که در باره‏ى مستکبران سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ»(فاطر/43). یعنى در مقابل پیامبر و حرف حق، استکبار ورزیدند. نگفتند ما بالاتریم؛ بلکه این بالاتر بودن را، این بیشتر حق داشتن یا براى خود حقّ بیشترى قائل بودن را، در عمل سازماندهى کردند؛ یعنى همان جنگهاى طولانى و تمام نشدنى جبهه‏ى کفر و عناد و طغیان، با جبهه‏ى پیام حق و معنویت و نور و هدایت. «استکبار»، یعنى این. البته در هر زمانى و براى هر ملتى، ممکن است «استکبار» معناى خاصى پیدا کند. براى ما ملت ایران، در جریان انقلاب و پیش از انقلاب و بعد از آن تا این ساعت، استکبار معناى خاصى داشته و عبارت از قدرتهاى مسلّطى در جهان بوده است که در مسائل این کشور و در سرنوشت و کارهاى این ملت، حضورى ظالمانه و قدرت‏مندانه و قلدرانه را در پیش گرفتند. براى ما، معناى استکبار، این بوده است. اگر بخواهیم در بین دولتهاى دنیا، مستکبر را پیدا کنیم، دچار مشکل نمى‏شویم. یعنى دولت «امریکا»- که امام به او لقب «شیطان بزرگ» دادند- در مقابل نداى حق‏طلبانه‏ى ملت ایران، مستکبر بود. استکبارى که در زمان ما شکل گرفت، «استکبار امریکایى» بود. قبل از انقلاب هم این طور بود. در دوران انقلاب و تا امروز هم همین‏طور است. (09/ 08/ 1375)

معنای بسیاری از آیات قرآن را امروز می فهمیم
امروز که حکومت اسلامى تشکیل شده و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمده است، ما معناى بسیارى از آیات قرآن‏ را مى‏فهمیم، که قبل از تشکیل حکومت اسلامى، تصویر گنگ و مبهمى از آن آیات داشتیم. امروز که دشمنی هاى استکبار و قدرتهاى ظالم و ستمگر و افزون‏طلب در مقابل چشم ماست و صف‏آرایی هاى آنها را مشاهده مى‏کنیم- توطئه‏ها و نقشه‏هاى آنها و نوع فریب افکار عمومى یا فریب بعضى ذهنهاى آلوده‏ى برخى از خواص- براى ما آشکار مى‏شود که عمق معناى آیه‏ى قرآن چیست و به کجا اشاره مى‏کند و چه آسیبهایى را براى ذهن خوانندگان و متدبّران در قرآن مجسم مى‏کند. قدر این را باید دانست. (28/ 06/ 1380)

چرا این قدر نام «شیطان» در قرآن تکرار شده است؟!
راه ادامه‏ى این موفقیتها، عزیزان من! این است که ما دشمن‏ را فراموش نکنیم. دشمن‏ را فراموش نباید کرد. در همه‏ى قضایا باید توجه داشت که دشمنى وجود دارد که از غفلت ما ممکن است استفاده کند، ضربه وارد کند. این، روشى است که قرآن‏ به ما یاد مى‏دهد. شما ببینید سرتاسر قرآن‏ چقدر اسم «شیطان» تکرار شده. خوب، یک‏بار مى‏گفتند یک شیطانى هست، تمام شد دیگر؛ این براى همین است که انسان در عرصه‏ى زندگى- که عرصه‏ى چالشها و مبارزه است؛ زندگى سرتاپا چالش و مبارزه است- فراموش نکند که دشمن دارد و دشمن ممکن است ضربه بزند. راهش این است: دشمن را فراموش نکنیم؛ خداى متعال را هم که پشتیبان ماست، از یاد نبریم؛ احساس مسئولیت حضور در صحنه را هم از یاد نبریم. این، آن عامل بسیار مؤثر و مهم است. (08/ 10/ 1386)
ادامه دارد

  • .......


خاطرات تلخ و شیرین مبلغین خوزستانی؛ 
از حضور بی عمامه بالای منبر تا مناظره کشاورز و روحانی 
حوزه/ منبر را شروع کردم و یک حدیث عربی خواندم، هنوز ترجمه را نخوانده بودم که یکی ازاهالی روستا با صدای بلند گفت: "حاج آقا گرسنمون شد نمی آی پایین مهمان سفره شام ما باشی" ...

خبرگزاری «حوزه»، / تبلیغ دین یکی از مهمترین رسالت های روحانیون است و در این راه سختی ها و مشکلات را به جان می خرند و با حضور در مناطق محروم و دور افتاده، مصداق "هدیً للناس" می شوند و بدون چشمداشت، مردم را در مسیر هدایت الهی قرار می دهند.

خبرنگار خبرگزاری «حوزه»، در اهواز به سراغ تنی چند از هادیان امت اسلامی رفته و پیرامون خاطرات تبلیغی آنان به گفتگو نشسته که حاصل آن در ادامه می آید.

*حضور بی عمامه بالای منبر!

حجت الاسلام سید عادلی هاشمی فر خاطره ای از فراموش کردن عمامه اش نقل کرده و می گوید: در ماه مبارک رمضان در لیالی قدر، قرار سخنرانی و منبر نزدیک به هفت مجلس در شهرستان اهواز داشتم؛ در یکی از منابر آن قدر عجله داشتم که فراموش کردم عمامه بر سر گذارم و آن را درون ماشین جا گذاشتم و بدون عمامه وارد مجلس شدم. مردم با دیدن من بلند شدند، احترام گذاشتند، اما چپ چپ نگاه می کردند. یکی از آنها گفت "حاج آقا اتفاقی افتاده با کسی دعوا کردین"!

وقتی تعجب من را دید، گفت: آخه عمامه سرتون نیست، گفتم شاید اتفاقی افتاده، به همین دلیل، سریع برگشتم و عمامه ام را بر سر گذاشتم و دوباره وارد شدم و همون احوال پرسی ها البته این دفعه همراه با خنده توسط مردم انجام شد.

*تجربه ای عملی از حدیث «طبیب دوار بطبه»

حجت الاسلام عبدی نژاد نیز با نقل خاطره ای از سفر تبلیغی خود به یکی از روستاهای اطراف رامهرمز، می گوید: در اولین دوره تبلیغی خود، برای تبلیغ به یکی از روستاهای اطراف رامهرمز رفتم؛ اوایل تبلیغ  فقط تعدادی پیرمرد برای نماز به مسجد می آمدند و این موضوع مرا دچار ناراحتی می کرد که چرا جوانان حضور ندارند؛ این مسئله آن قدر برای من سخت بود که تصمیم گرفتم برگردم.

در همین افکار بودم که به ذهنم خطور کرد حالا که آنها به  سراغ من نمی آیند، من به سراغ آنها بروم؛ به سراغ تعدادی از جوانان روستا رفتم، با آنها از مسائل مختلف حرف زدم، با هم شوخی کردیم.

روز بعد وقتی به مسجد رفتم، دیدم که مسجد مملو از جوانان و نوجوانان شده و به گفته خود اهالی این اتفاق بی نظیر بود. از فرصت حضور آنها بهره برده و از آنان نظرخواهی کردم که چه کاری دوست دارید، در مدت حضورم انجام بدهیم؛ آنها به مسائل ورزشی علاقه نشان دادند.

با برگزاری مسابقات ورزشی جام رمضان، کم کم ارتباط موثر و قوی میان اهالی روستا با مبلغین ایجاد شد و دید آنها به کلی نسبت به روحانیت عوض شد.روایت تصویری از فعالیت یک مبلغ در مناطق محروم خوزستان

درسی که از این تبلیغ گرفتم دقیقا مطالبق با حدیث«طبیب دوار بطبه» بود؛ باید به دنبال مردم رفت و آنها را با معارف الهی آشنا کرد، آنوقت استقبال بی نظیر انها را خواهیم دید.

*مردمی که روحانی ندیده بودند

حجت الاسلام امین بهرامی، امام جماعت مسجد امام رضا(ع) نیز خاطره ای از اولین روزهای تبلیغ خود بیان می کند و می گوید: سال اول تبلیغ در یکی از روستاهای اطراف رامهرمز، در شب رحلت پیامبر(ص) برای سخنرانی به منبر رفتم؛ سخنرانی خود را با موضوع نماز شروع کردم.

چندین سال بود که هیچ روحانی برای تبلیغ به آن منطقه نرفته بود و اهالی روستا اطلاعات خاصی در مورد منبر و سخنرانی نداشتند.

من اولین روحانی جوانی بودم که بعد از سال ها در آن منطقه حضور پیدا کرده بودم.

*"حاج آقا گرسنمون شد نمی آی پایین"

منبر را شروع کردم و یک حدیث عربی خواندم، هنوز ترجمه را نخوانده بودم که یکی ازاهالی روستا با صدای بلند گفت: "حاج آقا گرسنمون شد نمی آی پایین مهمان سفره شام ما باشی"؛ شخص دیگری به او تذکر داد و توضیح داد منبر تازه شروع شده و حاج آقا قراره چند دقیقه سخنرانی کنند.

آن شخص که تجربه ای از منبر و سخنرانی نداشت متوجه منظور نشد، بالاخر چند دقیقه ای نشست و وقتی مقداری از سخنرانی گذشت و کمی در مورد معارف دینی سخن گفتم، آن شخص تازه متوجه شد برای چه کاری آمده ام، چرا که مطالب و سخنانی که در مورد احکام و نماز می گفتم را برای اولین بار می شنید؛ این مسئله برای اهالی روستا جالب بود و بسیار استقبال کردند و آن فرد تا آخر مجلس ماند و درخواست داشت بیشتر بمانم.

*استقبال غیرقابل تصور

حجت الاسلام کریم حَزبَوی که برای تبلیغ به شهر کارون رفته بود از شور و نشاط جوانان نسبت به فعالیت های دینی خویش اینگونه تعریف می کند: جوانان منطقه کوت عبدالله آن قدر تشنه حضور در فعالیت های مذهبی هستند که با حضور یک روحانی جوان و خوش مشرب، شور و حضور بی نظیری از خود به نمایش می گذارند.

پس از حضور بنده در یکی از مساجد جمعی از جوانان منطقه مراجعه کردند و درخواست ایجاد هیئت عزاداری امام حسین (ع) داشتند. بعد از این که موافقت شد و مقدمات کار فراهم گردید، در کمال شگفتی و تعجب دیدم نزدیک هزار نفراز جوانان منطقه به صورت خود جوش حضور پیدا کردند و زمینه مناسبی ایجاد شد تا در ادامه برنامه های فرهنگی از وجود آنها بهره ببریم و حتی نماز صبح که معمولا افراد کمی در آن شرکت می کنند با استقبال و حضور گسترده مردم مواجه بود.

*کودکان با بیرق و پرچم به انتظار ایستاده بودند

حجت الاسلام علوی یکی دیگر از مبلغین خوزستانی نیز با نقل خاطره ای از حضور خود در روستای بیت محارب از توابع شهر باوی، می گوید: در اوایل تبلیغ با درخواست برخی از اهالی روستا تصمیم به دعوت از یکی از علمای استان گرفتیم. همراه با آیت الله حیدری از علمای برجسته استان خوزستان به سمت روستای بیت محارب حرکت کردیم.

هنگامی که می خواستم وارد جاده فرعی منتهی به روستا شویم، مشاهده کردیم که اهالی روستا به صورت خودجوش و بدون آن که کسی از آنها خواسته باشد، تمام مسیر جاده اصلی تا روستا با ماشین منتظر بودند و کودکان با بیرق و پرچم در جاده به انتظار ایستاده بودند.

هر چه جلوتر می رفتم و بر تعداد جمعیت اضافه می شد؛ افرادی جهت خواندن اشعاری به زبان عربی در مسیر ایستاده بودند؛ در نزدیکی مسجد گروه زیادی اماده قربانی کردن گوسفندان بودند.

نزدیک اذان مغرب به مسجد روستا رسیدیم. جوانان روستا با موتور به استقبال آمدند و تمام اهالی منطقه روحانیت را به عنوان عزیزترین مهمان خویش گرامی میداشتند و این مسئله تعجب همه ما را بر انگیخته بود و هرگز ان را فراموش نمی کنم.

*حاج آقا شما برای چه آمدید

حجت الاسلام محمود صخراوی سعدی که برای تبلیغ به روستای احمیر حوالی شهر سوسنگرد رفته بود، از خاطرات تبلیغی خود تعریف می کند و می گوید: در ابتدا تصور می کردم که اهالی منطقه حضور روحانیت را نمی پذیرند، اما وقتی درآنجا حضور پیدا کردم، برعکس آن را دیدم.

در آن منطقه با اینکه وضعیت مالی ضعیفی دارند و اماکن فرهنگی و ورزشی وجود ندارد، اما با این حال به روحانیت خیلی احترام می گذارند و با تمام وجود خود را در اختیار روحانیت قرار می دهند و با جان و دل برای روحانی که جهت نشر اسلام و معارف به منطقه آنها آمده، فضا را مهیا می کردند.

در اوایل حضورم در روستا یک بار که برای اقامه نماز می رفتم با خود می گفتم الان جلوی من را خواهند گرفت و می گویند حاج آقا شما کی هستید و برای چه آمدید، چه کسی شما را فرستاده است؛ اما نماز را که خواندم بین نماز متولی مجلسی که در آن حضور داشتم، آمد و ازمن در مورد اسم و رسمم سئوالاتی پرسید. سپس شروع به صحبت برای مردم حاضر در مجلس کرد تا خود را برای استفاده از صحبت های روحانی، آماده کنند.

بر خلاف انتظارم آنها خیلی زود با من صمیمی شدند و هر امکاناتی که لازم بود را در اختیارم قرار دادند.

زمانی هم که چند جلد قرآن و مفاتیج برای مسجد روستا بردم آنچنان جو مثبتی نسبت به روحانیت ایجاد شد که بسیار متعجب شدم.

*خانه ای که آتش گرفت، اما قرآن بالای طاقچه سالم ماندروایت تصویری از فعالیت یک مبلغ در مناطق محروم خوزستان

حجت الاسلام رستمی نیا نیز از دیگر مبلغان خوزستانی از خاطرات سفر تبلیغی خود در منطقه عشایری بختیاری استان خوزستان در رشته کوه های زاگرس چنین نقل می کند: بنده در مناطق عشایری بختیاری شهرهایی همچون لالی، مسجد سلیمان و اندیکا حضور داشتم؛ صفا و صمیمیتی که در عشایر وجود دارد ما را در امر تبلیغ خیلی دلگرم می کرد.

در منطقه لَلَر، در دل کوه های زاگرس، قرآن بسیار زیبا و جالبی وجود داشت که اهالی اعتقاد داشتند که این قرآن به هنگام سفر امام رضا(ع) به مرو به آنها هدیه شده و برخی نیز می گفتند به خط بابا زید گیلانی است که چند صد سال پیش نوشته شده بود.

نکته ای که جلب توجه می کرد اهمیت بسیار اهالی منطقه به این قرآن بود؛ بارها اتفاقات و حوادثی پیرامون آن قرآن به وجود آمد از جمله این که، در خانه ای که نگههداری می شد، حریقی صورت گرفت و تمام وسایل سوخت اما به این قرآن هیچ گونه آسیبی نرسید.

دیگر این که زمانی سیل بزرگی در منطقه آمد و بسیاری از خانه ها تخریب شد؛ بعد ازمدت ها این قرآن که آب آن را به منطقه دیگری برده بود، پیدا شد بدون اینکه آسیبی به آن برسد دوباره در محل خود قرار گرفت.

این حوادث من را به این نکته متوجه می کرد که خداوند همواره به دوستداران خود و اولیائش نشانه هایی برای تقویت ایمان آنها ارائه می دهد.

*مناظره کشاورز و روحانی

حجت الاسلام حسینی در خاطره ای به بیان حکایت جالبی از سفر تبلیغی خود می پردازد:

برای تبلیغ به روستایی رفته بودم، پس از ۱۵ روز که قصد عزیمت داشتم، شخصی از اهالی روستا وقتی دید که می خواهند از من قدر شناسی و بدرقه کنند، گفت: خوب ده روز آمدی، پاکت گرفتی و رفتی؛ به من بگو تو این ده روز چکار کردی؟ من دیدم اگر جواب تندی بدهم، تمام اثر تبلیغم در روستا ازبین خواهد رفت

از او پرسیدم شغل شما چیست؟ گفت که زراعت است و گندم می کارم، گفتم چند روزه گندم را درو می کنی، گفت بین ۱۰ تا ۱۵ روز، پرسیدم کل زحمتی که می کشی همین است، گفت نه آقا؛ آن قدر شب ها بیدار بودم؛ زمین آب دادم؛ شخم زدم و در این ۱۵ روز نتیجه زحمت خود را جمع می کنیم. گفتم آفرین؛ این چند روز هم من نتیجه کارمان را به شما عرضه می کنیم و ثمره ۱۱ ماه مطالعه و تحریر خود را  که ذره ذره اندوخته ام به شما عرضه می کنم.

افراد حاضر و خود آن شخص با این مثال پس از این گفت و گو ابراز خرسندی کردند و با خاطره خوبی از هم جدا شدیم.

  • .......



گفتگوی 9دی با آیت الله حاج شیخ عباس تبریزیان محقق و مدرس طب اسلامی


درباره عوارض باید عرض کنم، چون طب اسلامی، طب پیامبر(ص) و طب معصومین(ع) و در حقیقت طب خداوند است، یا اصلا عوارض ندارد و یا اگر عوارض داشته باشد خیلی کم است. ولی در مقابل طب شیمیایی عوارض زیاد دارد؛ چون طب بشر و عقل بشر است، بشر به چیزهایی میرسد و بعد متوجه میشود که این عوارض را دارد این آثار را دارد. این البته عوارضی است که زود حاصل میشود؛ زود بوجود می آید، این عوارض را درک می کند. برای همین است که می گوید این دارو این عوارض را دارد. دیدید هر دارویی که میخوریم ده دوازده عوارض برایش در بروشور دارو می نویسند . ولی تازه این مهم نیست آنی که مهم است، عوارض آن داروها در دراز مدت و تاثیر وسیع و گسترده آن در طول زمان است.
یک رئیس دانشگاهی آمد منزل ما؛ میگفت که ما دانشمندان کانادایی و امریکایی و اروپایی نشستیم بررسی کردیم این سوال را مطرح کردیم 70 سال قبل سرطان نبوده، الان از هر 7 یا 8 نفر یک نفر مبتلا به سرطان است این سوال را مطرح کردیم که چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ می گوید روزها این مسئله را عالمانه بحث و مطرح کردیم و دقیق، به این رسیدیم که این داروهای شیمیایی، خودش سبب سرطان شده است. چون اینها مواد شیمیایی است که در مغز استخوان ها رسوب میکند، مغز استخوان را از کار میاندازد. تبدیل میشود به سرطان خون، در سلول رسوخ میکند و سلول را تبدیل میکند به سلول سرطانی. واقعا همین است، حالا این درخصوص سرطان، ولی به طور کلی هم همین طورست. دقت کنید که داروهای شیمیایی نیاز مردم را به دارو زیاد کرده است. ما 35 سال قبل رفتیم مشهد؛ آنجا دوتا داروخانه بود خالی، یکی داروخانه افشار و یکی داروخانه دیگر، آن هم خالی. ولی الان ده ها بلکه صدها داروخانه همه هم پر از جمعیت؛ درمانگاه ها همین طور؛ بیمارستان ها همین طور. وزارت بهداشت اعلام کرده که از هر 6 نفر یکی بستری می شود و الان نزدیک به یک میلیون تخت نیاز است. این یعنی دارو و طب شیمیایی، خودش سبب زیاد شدن بیماری ها شده.، نیاز به دارو، تشدید بیماری های مردم را به وجود آورده و بوجود آمدن بیماری های جدید، نیاز مردم را به دارو تشدید کرده است. سی چهل سال قبل در ایران مصرف دارو چقدر بوده؟ الان چقدر است؟ هزار برابر شده. پس نیاز به دارو را زیاد کرده و این خود یک مکانیزم دارد. مکانیزمش این است که طب شیمیایی که طب ابتکاری نیست؛ آمده اند گیاهانی را که از قدیم برای درمان از انبیا به ما رسیده که مثلا این گیاه سردرد را درمان میکند یا تب را درمان میکند تجزیه و تحلیل کردند؛ مثلا این گیاه پتاسیم دارد، منگنز دارد، کبالت دارد، کروم دارد، سلولز دارد و... یکی یکی اینها را تجزیه میکنند میبینند یک ماده ای مثل پتاسیم در آن مثلا سر درد را درمان میکند. خب اینها میآیند این پتاسیم را به شکل شیمیایی تهیه میکنند به بیمار میدهند. اما الان خودشان متوجه شدند که این داروها عوارض دارند. چرا عوارض دارند؟ درست است این گیاه ده ؛ بیست تا ماده داشت. اما اینها فکر کردند که این مواد فایده ای ندارد و فقط باید آن ماده موثر را پیدا بکنند ولی الان متوجه شده اند که هر ماده ای در گیاه، محافظ قسمتی از بدن است. فلان ماده از کبد محافظت میکند، سولز از معده و روده محافظت میکند، از چه محافظت می کند؟ از تاثیر آن ماده ای که موثر است مثلا از تاثیر پتاسیم که به کبد آسیب می زند یا به مغز یا به شش یا به معده آسیب میزند. این مواد دیگری که در آن گیاه بود هرکدامش محافظ یک قسمتی از بدن بوده. این است که الان داروی شیمیایی که مصرف میکنید به کبد آسیب میزند به شش آسیب میزند به مغز آسیب میزند به معده و روده آسیب میزند و میبینید که آهسته آهسته بیماری های جدید شایع شده است. البته سازندگان دارو این مسئله را درک میکنند؛ میفهمند  و میدانند که اگر کسی امروز یک دارو مصرف کند یک ماه دیگر باید دوتا مصرف بکند، یک سال دیگر باید 4 یا 5 تا مصرف بکند و اینها خودشان میخواهند به خاطر درآمدشان به خاطر اقتصادشان که مردم دارو بیشتر مصرف کنند.

http://9day.ir/

  • .......